پیش از هر چیز؛ بعد از انتشار برداشت اول مقاله چند همزمانی جالب اتفاق افتاد:
منتشر شده در: فصلنامه طراح / شماره ۹، زمستان ۱۳۹۲ ، حرف اول ، صفحه ۲۳
به قلم: مرتضی نظریزاده، محمد یزدانی
اول: آخرین ساخته میازاکی روانه سینماهای جهان گردید. میازاکی که نام برداشت اول ( پرنسس مونونوکه ) از آثار او گرفته شد، پس از انتشار آخرین اثرش (باد شدید میوزد) اعلام کرد دیگر هیچ انیمیشنی نخواهد ساخت.
دوم: همنشست دوم مجله طراح با محوریت استفاده کاربردی از پتانسیلهای رشتههای دیگر در پروسه طراحی برگزار گردید. و یکبار دیگر به جامعه معماران گوشزد کرد که مبحث بین رشتهای معمار را به حداکثر توان علمی- اجرایی خود میرساند، البته نه معمارانی که ضربالمثل بینهایت اشتباه «آشپز که دوتا شد آش یا شور میشه یا بینمک» را باور کرده اند.
سوم: اعلام جدولهای مهم در زمینه زیست محیطی که در همه آنها ایران نقشی پررنگ ایفا کرد. در میان ۱۰۰ شهر آلوده جهان بیست شهر ایران وجود داشت، از ده شهر آلوده جهان چهار شهر ایران، و آلوده ترین شهر جهان هم اهواز بود.
چهارم: یکی از اساتید ما در مقطع لیسانس که با داشتن سه فوق لیسانس از دانشگاه برکلی (معماری، معماری داخلی و معماری منظر) با جدیت و سختگیری فراوان همچنان تدریس میکرد، بهدلیل سختگیری زیاد به دانشجویان از دانشگاه محل تدریس خود اخراج شد. در محیطی بدون چالش انتظار زایش بیهوده است.
اولین چیز : سئوال برداشت اول مقاله یکی از آن چیزهایی است که باید پاسخ داده شود، آیا حق ساختن روی زمین را داشته ایم؟ زمینی که برای ما نیست، خاکی که به قیمت ساختن بر رویش، نابودی را به آن هدیه میدهیم. باید دید چرا میسازیم و از ابتدای تاریخ چرا ساختهایم. ما به غار پناه بردیم چون ضعیف بودیم، خانه ساختیم چون ضعیف بودیم، بناهای باشکوه و بیشکوه، ساختمانهای کوچک، بزرگ، بزرگتر، بیشتر بزرگتر، تکنولوژیهای متنوع، همه و همه فقط به خاطر این است که ما جایی در برابر چیزی، خود را حفظ کنیم و دیگر از ضعف خود نترسیم، ما نیروی برتری نیستیم، که شایسته چیزی برتر باشیم، ما میترسیم و ترسمان همیشه باعث نابودی چیزهای دیگر است، یکبار میترسیم که باران، باد، سرما و حیوانات به ما آسیب بزنند و یکبار میترسیم کسی با چیزی که دارد، قدرت را از چنگالمان بیرون کشد، در هر دو صورت ما با اولی با خشونت و دومی با زندان مقابله میکنیم، در حالی که اگر اینهمه حریص و ترسو نبودیم نه اولی نابود میشد و نه دومی محصور.
دومین چیز: اگر نیاز به ساخت را جبراً به عنوان جزو جدا نشدنی زندگی انسان بپذیریم و ترس، ضعف، حرص، آسایش طلبی، راحت طلبی، طمع و هزاران دلیل دیگر را به عنوان دلایل ساخت برای انسان کنار بگذاریم، چاره ای ندارم که لااقل چهار چوبهای بیشک غلط گذشته که تنها بر خود برتر بینی انسان استوار شده است، را از بین برده، و کمی برای دیگر موجودات احترام قائل شویم، کاری که نمونه اش در مکتب ذن و معماری ژاپن دیده میشود.
نگاه به مکتب ذن که سلوکی است به عمق هستی چیزها، رسیدن به حالت بیچیزی و یگانه شدن با جان جهان راهی است روشن برای رسیدن به نگاه تقدیسگرانه به طبیعت در معماری ژاپن، که نشان میدهد چرا همراهی با طبیعت در معماری ژاپن امری است عادی و همیشگی. آنها چه به خاطر نوع نگاهشان به هر چیزی که از طبیعت میآید و چه به خاطر بلایای طبیعی که جزو روزمرگی زندگی آنان است، همیشه طبیعت را برای خود به عنوان پدیدهای قویتر و نیرویی برتر میدانند، پس برای آن احترامی پرستشگونه قائلند، احترامی که معماری ژاپن مبین و معرف آن است.
سومین چیز: طبیعت هر جا به گونهای متفاوت عمل میکند، طبیعت برخلاف انتظار ما دست بردار محیطی نیست که به زور و اجبار انسانها تغییر یافته است، پس با شیوههای مختلف وجود خود را نشان میدهد، حضور کلاغها در شهر معنی جالبی دارد، طبیعت پسر سر سخت و لجوج خود را به مصاف شهر فرستاده تا حضورش را به عنوان صاحب خانه حتی در بدترین شرایط فریاد زند. ولی ما هنوز برای ساختن بر تصورات کهن و اشرف بودن بر زمین تکیه میکنیم و خود را نیروی برتر بر روی زمین میدانیم و خانههای خود را بر خانه دیگر موجودات میسازیم. خرسهایی که در کوهستان خانه داشتند، سنگ خانه خود را هدیه دادند برای ساخت خانه انسان، پرندگان خانه خود را قطع و برای ساخت خانه انسان پیشکش کردند، زیرا انسان اشرف مخلوقات است، و همه حیوانات راضی هستند که ما خودخواه و البته در آسایش باشیم، و آنها روز به روز منقرض شوند. انقراضی که با نوع نگاه و رابطه انسان و معماری ارتباطی بیقید و شرط دارد، انقراضی که حالا در این قرن خود ما را هدف گرفته است.
چهارمین چیز: «برتولت برشت» داستان جالبی درباره زور نوشته که آدم را به یاد جنبههایی از رابطه انسان و معماری و بعضی مسائل دیگر در جامعه خودمان میاندازد، نقل به مضمون آن خالی از لطف نیست. برشت در نمایشنامه خود یک سالن کنفرانس را به تصویر میکشد که در آن یک استاد آزادی طلب، برای دانشجوهایش بر ضد زور سخنرانی میکند، ناگهان متوجه پراکنده شدن دانشجویان از برابرش میشود، سر بر میگرداند و میبیند زور وارد سالن شده، زور میپرسد: چه میگویی؟ و او جواب میدهد: از مزایای زور سخن میگفتم، زور از این حرف خرسند شده و او را به ادامه کارش تشویق میکند، و از سالن خارج میشود، دانشجویان گرد استاد جمع شده و سراغ پایمردیاش را میگیرند، استاد هم متذکر میشود که نباید با نادانی، پایمردیاش همراه ستون فقراتش درهم شکسته شود، بلکه موظف است که زندگی طولانیتری نسبت به زور داشته باشد!.
در حین خواندن ماجرا به یاد همکاران معماری میافتیم که مردمداری را خوب یاد گرفتهاند و فهمیدهاند همسویی با سلیقه کارفرما مایه سکون و عدم پیشرفت و تعالی مادی و معنوی کارفرما میشود، همان چیزی که میازاکی آنرا انتظار مخاطب نامگذاری میکند. این همسویی اگرچه ممکن است معمار را به پروژههای دولتی با رانت ویژه یا پولهای زیاد و زیادتر برساند، اما معمار را به قول جناب ملکیان (فیلسوف و روشنفکر معاصر) به اوج ابتذال کار که همانا کار برای کسب درآمد است، می رساند. (خوب میدانید که کار اهداف دیگری هم دارد به جز پول).
پس چه نیک است که برخی معماران به قول برشت راه اندیشمند بودن را در پیش گرفتهاند، و به جای مبارزه بی نتیجه با کارفرما، با مردمداری و خلق و خوی خوش، کارفرما را فریب میدهند، و با اینکه میدانند که کارفرما فکر میکند میداند، در حالی که نمیداند، به او اطمینان میدهند که ما به حرف و منش تو هستیم اما در واقع این معماران همچون استاد داستان برشت تنها میخواهند شر زور را از سرشان باز کنند تا بتوانند در مسیر معماری حقیقی قدم بردارند و معماری درست را حاکم کنند، نه اینکه در مسیر بله یا نخیر قربان گوهای بیچیز حرکت کنند که یا در بند پول دیگری هستند یا دربند خودخواهی خویش.
پنجمین چیز: روش برشت روی دیگری هم دارد، میتوان نشست و با صرف کمی وقت و گفت و گو با کارفرما، او را متوجه خیلی چیزها کرد، چیزهایی که ابتدا معماران باید به آن دست یابند، که یکی از آن چیزها، خروج از کلیشههای فرمی و روی آوردن به معماری چند جانبه گرا به جای معماری معمارگراست. ما باید دست از خود محوری برداریم و بازی کردن نقش زور را فراموش کنیم، نقشی که با خواندن چند جملهای از کتاب جامعه شناسی خودمانی اثر جناب استاد نراقی در مییابیم همه به بازی کردن آن مشغولیم: «ما ایرانیها وقتی پیش دکتر، مکانیک، معمار یا هر مشاور دیگری میرویم باید بدانیم که آقاجان شما با تمام علو درجات در این قسمت محدود به مشاور نیاز داری تا خلاء خود را پر کنی، ولی باز به دلیل حس خود محوری و برتری جوییما در مواجه با هر مشاوری تنها نیاز به تأیید او داریم و آنجا هم حاضریم به قیمت از دست دادن هزاران چیز فقط تأیید شویم.» (پای افتضاحات بعدیاش هم نمی ایستیم، البته اگر بر حسب اتفاق نتیجه خوب شود همه حاضرند پشتش بایستند).
ششمین چیز: اگر خود محوری را کنار بگذاریم به هنرمندان اجازه میدهیم ما را غافلگیر کنند، و اینگونه، جوانه زدنها آغاز میشود و رشد در جامعه پی در پی میشود، این همان راهی است که میازاکی برای رشد مخاطبان هنر معرفی میکند، او معتقد است برای رشد مخاطبان باید به انتظار آنان خیانت کرد، کاری که عموماً جامعه به آن روی خوشی نشان نمیدهد، رفتاری که استاد ما آنرا در پی یک کش مکش از استادی در دانشگاه برکلی آموخت و با سختگیریهای غیره منتظره و حرفهای گاهی بی ارتباط با معماری به ما منتقل کرد.
آغاز غافلگیری این بیت بود:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
منتشر شده در: فصلنامه طراح / شماره ۹، زمستان ۱۳۹۲ ، حرف اول ، صفحه ۲۳
به قلم: مرتضی نظریزاده، محمد یزدانی
کپیرایت این مطلب متعلق به مولف میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.