[این متن قرار نبود این ریختی نوشته و خوانده شود اما تقدیر، هر دوی ما را آلوده کرد.]
منتشر شده در: دوهفتهنامه طراح امروز / شماره ۱ ، نیمه دوم مرداد ماه ۱۳۹۵ ، منطقه آزاد ، صفحه ۱۱
به قلم: سروش مهاجری
#م_مثل_مسابقه
قبلا هم گفته بودم که طبق قانون بقای داوران مسابقات معماری نه داوری از بین میرود و نه به وجود میآید، بلکه از مسابقهای به مسابقهی دیگر منتقل میشود. نتیجهی چنین منشی، به وجود آمدن پدیدههای عجیبی همچون ک.ح. و یا ن.م. هست که یکی از یکی خوشحالتر در حال فتح و درو کردن جوایز رقابتهای داخلی معماری بوده و با فاصلهی زمانی خود را برترین معمار خاورمیانهی جنگزده میخوانند. من هم نمیگویم که خودشان میگفتند با داوران ساعتها کرکسیون میکردند و حتی طرح پیشنهادی خود را دیرتر به دبیرخانهی مسابقات میفرستادند و با یک تماس مسأله حل میشده است! شما هم نشنیده بگیرید لطفن جان عزیزتان.
بماند که حتی دیده شده داورانی مثل ف.ا. یا ن.ا. بعدترها با مسؤلین مسابقه لابی کرده، پروژه را قاپیده و بدون اطلاع از برندهی اصلی شروع به ساخت طرح مورد نظر خود میکنند. اما معضلی که سالهاست جایش خالی شده و بعدتر مفصلتر کالبدشکافیش خواهیم کرد، اجحاف حق برندگان مسابقات است. اینکه طرح برنده -البته اگر داوران همیشگی طرحی را سزاوار برندگی بدانند- به هیچوجه اجرا نخواهد شد تقریبن امری عادی شده اما دردناکش اینجاست که کارفرماها به قدری گستاخ شدهاند که حتی هزینهی موعود را نه تنها پرداخت نمیکنند، بلکه قلدرمآبانه حرکت خود را در جایگاه لطف به آرشیتکتها دانسته که کانسپتهای آنها شاید روزی با اجرای شدنشان افتخاری برای خود آرشیتکت یا تیم طراحی تلقی شود!
#ج_مثل_جایزه
در ادامهی داستان مذکور، چشم و دل آرشیتکتهایمان هنوز به جوایز معماری روشن مانده است. اینکه در جایی اثرشان توسط کارفرمایی باشعور (!) دیده شود و نامشان حتی برای مدت کوتاه سر زبانها بیافتد. مطرحترین و باسابقهترین آنها هم همین جایزهی معمار بود که مرحوم سهیلا بسکی بنا نهاد. تا قبل از بیماری ایشان، حتی مجلهشان هم وزین بود به مقالات و یادداشتهای درست و هدایتکننده اما اکنون سالهاست که به زعم من و بسیاری از دوستان این مجموعه دیگر آن رمق سابق را نداشته و ترجمهی فلّهای و بدون هدف از سایتهای روزمره باعث کنار رفتن طیف عظیمی از باسابقهها و کاردرستها چه در حیطهی نوشتار و چه در حرفه شده است.
نمونههای بیعدالتی و حرکتهای خودجوش آنقدر هیجانزده و عجیب بوده که حتی در گروههای اجتماعی هر جا عضوی از آن مجموعه را گیر میآورند، آنقدر سوالپیچش میکنند تا طرف شانه خالی کند. یکی از مثالهایش جایزهی دو سال پیش بود که پروژهی یک خانهی چند گره با رأی فقط یک داور توانست رتبهی سوم مشترک را به دست آورد. حتی ساخت تعدادی از پروژهها و حتی برندههای همان جایزه، نیمهکاره بودند و فقط برای مسابقه روتوشی به خود افزودند تا از قافله عقب نمانند. حیف که بسیاری از پروژههای جذاب دیده نشده بودند و هنوز هم دیده نمیشوند. این بصرمحوری دورهمی مشکل چند سالهی جوایز و مسابقات ماست. کاش حتی همان پریتزکر الگوی نسبی شود برای اندکی پیشرفت.
#ه_مثل_همایش
استادی میگفت -و چقدر هم درست میگفت- که حتی خوشبینانه و به دور از توهم توطئه که دیگر بخشی از وجود مبارک هر ایرانی گشته است، گویی دایرهی معماران معاصر ایران را تقلیل دادهاند به اسم ۴۰-۵۰ نفر که در تمامی پوسترهای شبکههای اجتماعی و بنرهای عظیم شهری نام یک یا چندی از آنها نقش بسته که مدام در حال برگزاری نشست، همایش، کنگره، ورکشاپ و … در جایجای پایتخت و حتی مملکت فخیمهی ایران هستند. حدس هم زده میشود که انرژی تجدیدپذیری دارند و خستگیناپذیر در حال تزریق تفکرات غنی و از آب گذشته به طرفداران نوپای خود هستند تا در خوانش معماری مفلوک کشور طرحی نو در اندازند و شبها در پستوی خود می در ساغر اندازند.
همان کانسپت قانون بقای داوران در مسابقات در همایشها و نشستها نیز تکراریست و این عطش دیده شدن در مِدیاهای رنگارنگ گویا برایشان از نان شب هم واجبتر شده است. نیمی از سالْ گذشته و حرفهی معماری در همین سال خجسته دورهمیهای زیادی را از همین عزیزان به خود دیده است؛ گاه مقیاس پیشبینی هجوم آرشیتکتهای همایشزده، برگزارکننده را وادار کرده در سالن همایش کتابخانهی ملی فستیوال خود را برگزار کند و گاه بزرگی آرشیتکتهای درجهیک قبل از انقلاب را تقلیل داده به سالن کوچکی در موزهای در جردنِ پایتختشهر که به دلیل زورگویی مسئول سالن، نوبت به سخنرانی صاحب مجلس هم نمیرسید! عادت کردهایم به متوسط بودن و گویی همگی به این سطح راضی شدهاند.
#د_مثل_دانشکده
جدای از تبلیغات ماهوارهای که صبح تا شب ما ایرانیها یا مشکل لاغری و چاقی داریم یا لاغری و چاقیِ … (!)، اکنون دیگر بخش عمدهای از مسجهای موبایلهایمان تبدیل شده به تبلیغات پایاننامه، مقاله ISI، تز و حتی رسالهی دکتری! به شخصه اگر در مقامی بودم که توانایی اداراهی تور طهرانگردی داشتم، توریستهای اجنبی را در راستهی انقلاب تا ولیعصر دقیقن روبروی قطب مثلن علمی معماری مملکت میچرخاندم تا چرخهی تولید علم را -که در این مسیر روی ملت از طرق مختلف بالا آورده میشود- طوری نشانشان میدادم که فکر نکنند علیآبادشان شهر شده است! ما رکورد زدهایم، آن هم توسط بمباران ویکیپدیانشینان با دستان توانمند پژوهشگران خوابیده در فضاهای دیجیتال کمی اجتماعی.
فعالیتهای درونسازمانی در دانشکدههای معماری که مربوط به سیلابسهای دو دهه پیش است که دست و پای مدرس را شدیدن بسته اما این فاجعهی زیست-علمی باید یک جایی توسط گروهی انقلابی متوقف شود. قانون بقای پایاننامه باید یا به زبالهدان تاریخ بپیوندد یا به آن لولو بدهیمش که با همان عضو شریف ببرد جایی که عرب نیانداخته است. قانون نمرهی مقالات برای دفاع از تز یا رساله باید از بین برود چون با زور که نمیشود این جماعت کتابنخوانده که هنوز جنسیت فرشید موسوی را نمیدانند نویسنده کرد! نگاهی کلانتر میبایست سیستم دانشکدهها را خانهتکانی کند، تعدد همایشهای ملی، کنگرههای بینالمللی و … را تا جمع انگشتان یک دست تقلیل دهد تا هر کسی که از مادرش قهر میکند نتواند در مصاحبهی دکتری شرکت کند. باید مدارس معماری تأسیس شوند تا کور شود هر آنکه نتواند دید.
خوشا به حال خواجه که سرگرم میگفت: «می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب | چو نیک بنگری همه تزویر میکنند».
این یادداشت ادامه دارد …
منتشر شده در: دوهفتهنامه طراح امروز / شماره ۱ ، نیمه دوم مرداد ماه ۱۳۹۵ ، منطقه آزاد ، صفحه ۱۱
به قلم: سروش مهاجری
کپیرایت این مطلب متعلق به مولف میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.