اردشیر سیروس که مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته معماری و شهرسازی از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران اخذ کرده، مدیریت معماری را نیز به مدت چهار سال در کشور آلمان نیز گذرانده است. وی که عضویت هیئتمدیره مهندسین مشاور هیئتامنای انجمن مفاخر معماری ایران را در کارنامه کاری خود دارد، سالها ضمن کار، مشغول به تدریس و سخنرانیهای متعدد و نیز تألیف بوده است. او هنرمندی است که برای رسیدن به وحدت و یگانگی از سه عامل شخصیت فردی، روح زمانه و کارکرد طرح، بهخوبی بهره برده و علاوه بر معماری، دستی بر قلم داشته و تصاویری خلق میکند. سیروس معتقد است برای رسیدن به قدرتی که بتواند تحولات لازم را در تأمین عدالت اجتماعی فراهم آورد، نخست میبایست باور داشت که نمیتوان نیازهای بشری را صرفاً از فهم و درک مادی زندگی انسانها برطرف ساخت و ترقی و توسعه مهار نشده هرگز به سعادت بشر منتهی نخواهد گشت. باید صاحبان سیاست و قدرت جهانی هر فریادی که از دل تودههای عظیم عالم شنیده میشود را بشنوند؛ چراکه مدنیت مادی چون جسم است ولو در کمال طراوت و زیبایی باشد و مدنیت الهی چون روحی است که این جسم را زنده نگاه داشته. درواقع معماری را بهمنزله روشی کاربردی برای ظهور و القای نگرشهای نوین میپندارد که بهعنوان عنصری تعیینکننده در بین سایر رشتهها مطرح میباشد و لازم و ملزوم است که به نحو مطلوب و باکیفیت بالایی به آن پرداخته شود. وی معتقد است که صنایع و دانش، در حال حاضر از احترامی عالمگیر برخوردار است. در ادامه، گفتوگوی صورت گرفته میان ما را ازنظر خواهید گذراند…
منتشر شده در: دوهفتهنامه طراح امروز / شماره ۲۷ ، نیمه دوم شهریور ماه ۱۳۹۶ ، دریچه، صفحه ۵
به قلم: مهرنوش سهیلی راد
لطفاً از تجربه تحصیل و کار در آلمان برایمان بگویید.
در «بایرن»، عوارض ناشی از جنگ بسیار بالا بود؛ این وظیفه به من محول شد که تصاویر صحیح بناها و تمام آیتمهای ارزشی شهر را که تخریبشده یا آسیبدیده بودند را ترسیم کنم. از جایی که سبکشناسی میدانستم -که هر آرشیتکتی باید بداند- و هنوز نرمافزارهای ترسیمی پا به میان نگذاشته بودند، تمام دانستههای علمی خود را که از تحصیل در دانشگاه تهران وامدار بودم را به خدمت درآورده و توانستم در کشوری که مملو از معمار و شهر ساز بود، کار را در دست گرفته و بهتبع آن، درآمد خوبی نیز داشته باشم. درواقع هدف از این کار، بازسازی هویت مخدوش شده در پوسته شهرهایشان بود. کاری که در شهرهای خودمان، با آن معماری و سبک فوقالعادهای که دارند، بیاهمیت دانسته و برای حفظ ارزشهای آنها به نحو احسنت، کوچکترین بهایی نمیپردازیم. البته این روزها جنبشی مبنا بر جبران فقدان همچنین تفکری آغازشده که امیدوارم پرقدرت پیش برود.
محور بحثی که شما بسیار به روی آن تمرکز کرده و سخنرانیهای بسیاری داشتهاید، موضوع عدالت اجتماعی منشعب شده از معماری در پوستههای شهر بوده است؛ معماری و عدالت اجتماعی چه تأثیری روی یکدیگر میتوانند داشته باشند؟
اجازه میخواهم که این بحث را از زیرشاخه بازکنم؛ آنچه در تجربه تاریخ معماری و صنعت شهرسازی ثبتشده و اکثر معماران و اندیشمندان آن را پی گرفتند، تجلی نیاز به تطابق آناتومی و فیزیک انسانی با ضوابط شهری، معماری و صنایع است. بدین معنا که هرقدر عوامل عینی و ملموس انسانی با عناصر یادشده مطابقت و همگونی بیشتری داشته باشد، متخصصین طراح و مدیران کارگزار، آن را پایدارتر میدانند؛ ولی در این مقطع، جنبه دیگری را نیز باید موردتوجه قرار دهیم که متأسفانه یا دیده نشده و یا کمتر بدان پرداختهشده، جنبه تلطیف خلقوخوی انسانی است که بههیچوجه با دستاوردهای مادی و فیزیکی معماری، صنایع و شهرسازی قابل قیاس نبوده و نیست؛ بنابراین دور از واقعیت است اگر چنین پنداریم که بدون بازنگری دقیق در اینگونه طرز تفکرها و فرضیاتی که اساس اقدامات کنونی است، میتوان به چشماندازی از مرحله بعدی پیشرفت و ایجاد توسعه سالم دستیافت.
درعینحال میدانیم که دنیا عصر انتقال را تجربه میکند و در این انتقال جهانی، ما نیز سهیم هستیم. تحولی که معنایش، گذر از دوران «طفولیت جمعی» به «بلوغ جسمی» توصیف میشود. تحولات انقلابی که بهسرعت حیرتبرانگیزی در بخشهای زندگی همچون: تحولات اجتماعی، دانش، معنویات، صنایع و … در سایر جوانب انسانی رخ میدهد. با این تصور، باید باور داشته باشیم که افکار، عادات و فرضیات دوران کودکی بشر، بایستی تدریجاً از بیخ و بن ریشهکن شده و فقط ساختار مدنیت جدید است که میتواند «قوای بلوغ» را منعکس ساخته و شکل دهد.
حالا میخواهم نظری اجمالی به لایههای سهگانه اجتماع داشته باشیم و بهمنظور دستیابی به یک توسعه شهری امن، شالودههای آن را تشریح کنیم:
بدین منظور، توجه به فرآیند و تحولات دانش اجتماعی، معماری و شهرسازی قسمی از تاریخ دوران قاجار و پهلوی و نیز تقابل آنها با مکاتب نئوکلاسیک و مدرنیسم بسیار اهمیت دارد. بهطورکلی، معماری و هنر در هر مقطعی از تاریخ، تجربه فضایی تازه با ساختار جدید را ارائه میدهد. طبعاً اینگونه معماری با بهرهگیری از اسلوب مدرنیسم و معماری سنتی بر زندگی لایههای اجتماعی ایران گستره شد که درنهایت، روند زندگی معاصر را پیریزی کرد.
با احتساب این مقدمه، زمان آن رسیده که لایههایی که برای اجتماع، تفکیک کردهاید را برایمان توضیح دهید.
همانطور که در قبل ذکر کردم، سه لایه برای این اجتماع وجود دارد:
لایه نخست شامل اجتماعی از مدیران و کارگزاران شهری میباشد. این قشر تدوینکننده قوانین و مقررات بشری بوده که معمولاً از ناآگاهترین قشر اجتماعی عصر خودشان نیز بودهاند که نهتنها با شهر آشنایی نبودهاند، بلکه سررشتهای هم از دانش شهرسازی نداشته و بدون اجازه دخالت از سوی سایر گروهها، خود را مجاز به هرگونه دخل و تصرف بیرویه بر جوامع اجتماعی دانسته و حاصلش هم چیزی است که امروزه شاهدیم.
لایه ثانویه، مربوط به شهر سازان، متخصصین شهرشناس و اندیشمندان است. حیات علمی این گروه که ابتدا بسیار سطحی آغازشده بود، طبعاً موفق به ایجاد یک دانش و فرهنگ آموزشی قابلقبول در باب شهرشناسی و معماری در بین شهروندان نبوده و بالطبع نتوانستند کمکی شایسته و درخور اهمیت به فضاهای اجتماعی و مدنی شهرها داشته باشند. چنانچه به دهههای گذشته نگاهی داشته باشیم درمیابیم تنها اقداماتی که بر اساس قوانین حقوق شهری و مدیریتی انجامگرفته، تأسیس «بلدیه» بوده که در آن نه شهرسازی بود و نه متخصص معماری؛ بلکه تنها قشر آگاه و فعال آن دوران را گروه مهندسین راه و ساختمان با همکاری اندک محدودی از عماران عهدهدار بودند.
و قشر سوم که مهمترین لایه از اجتماع را تشکیل میدهند، مربوط میشود به لایه اجتماعی شهروندان؛ قشری که تمام وجوه شهر متعلق به آنان بوده و تمام فعلوانفعالات شهری مانند توسعههای مرتبط با امور شهری و تدوین مقررات حقوقی و نیز سایر فعالیتها در آنها دیده میشود و باید باور داشت که کلیه تحولات و دگرگونیها همراه با عدالت اجتماعی، منوط و مربوط به دخالت آنان است؛ زیرا اگر این دسته نباشند، شهری هم وجود نخواهد داشت و نمیتوان به زندگی اجتماعی مطمئنی دستیافت. این گروه، خود شامل دو سطح میشود که شامل سطح فردی و سطح گروهی نیز میباشد.
اشارهای داشتید به لایهای که از تاریخ میگذرد؛ چطور میتوان دوره خاصی از فرهنگ آن دوران را تشخیص داد که تقلید اتفاق نیفتد؟
سخن بر سر این است که: «تشخیص دورهای از فرهنگ» بهواقع تقلید اشکال هنری از دوره خاص نیست؛ بلکه معنایش درک و فهم کارهای هنری و معماری گذشته و ارائه راهی است که هنرمندان و معماران گذشته رفتهاند. در این حال است که گنجینه باارزش فرهنگ و هویت ملی به غنای هنری امروز میافزاید. تردیدی نیست که استواری فرهنگمان بر میراث گذشتگانمان استوار است. اینچنین است که ناگزیر به تجربهی شروع دیگری است که باید با قواعد و نظام تخصصی امروز آغاز شود. از آن شروع است که با یافتن بصیرتی جامع، قدرت تقابل با جهان را خواهیم یافت.
بنابراین اوصاف، بهمنظور دستیابی به ساختار جدید و متعادل، چه راهکاری پیشنهاد میکنید؟
برای رسیدن به یک ساختار مدنی جدید و شاخص در عصر بلوغ، بایستی شهروندان هر جامعه از توان کافی برای شرکت در فرآیندهای سازنده و غیره برخوردار بوده و به درو از هرگونه تبعیض نژادی، مذهبی، جنسیتی، قومی و زبانی در مسیر رفاه و عدالت اجتماعی حرکت کنند. دور از واقعیت است چنین بی اندیشیم که متخصصین اندیشمند و معماران، بدون بازنگری جدی در فرضیات و طرز تفکرهای جاری که اساس اقدامات و فرضیات کنونی است میتوانند به چشماندازی از مرحله شهر و معماری پایدار، به صنایع سالم دست یابند. قطعاً این بازنگریها باید در سمتوسوی جنبههای علمی، خطمشیها، استفاده از منابع، طرز تنظیم برنامهها، روشهای اجرایی و سازماندهیها، طراحی و تنظیم شوند.
بد نیست از تئوریها گذر کرده و به اوضاع شهر معاصرمان برسیم؛ شهری که پیش روی خود میبینید چه کالبد و درونمایهای دارد؟
کافی ست باور کنیم که هیچوقت دخالتی از سوی اعراب در شهرهای ما وجود نداشته و کوچکترین حق دخالتی به آن داده نشده است. کاش این روش تدافعی را لااقل در میان خودمان اجرا نکنیم؛ مانند تمام مشورتهایی که عامل و مجریان، با کاردانان و صاحبان نظر نداشته و بهندرت پیش میآید که عزمی برای اصلاحات زیرساختی و بنیادی جزم شود. شهر ما بهقدری بی طرح و نقشه شده و هرکس با هر جایگاه و روابطی که داشته، هر کاری دلش خواسته در آن کرده و مشغول بداههسرایی شده است. واقعاً در توصیف این اوضاع میتوانم آن را به نوازنده موسیقی تشبیه کنم که از سر احوالات و گاها بدون برنامه قبلی شروع به نواختن میکند؛ یعنی بداههنوازی میکند.
در یک مقیاس کوچک میتوانیم مسیرها و روابط فضایی در شهرسازی میدان تجریش امروز را با تجریش گذشته کنار هم گذاشت و مقایسه کرد؛ قرار نیست به عقب بازگردیم. هنوز سیلی که تجریش را در برگرفت و تا پل رومی ادامه داشت و تعداد بالایی کشته برجای گذاشت را از یاد نبردهایم؛ پس چطور اجازه تخریب و ساختوسازهای بسیار ناشیانه در ارتفاعات شمیران و حوالی آن را که حتی ازلحاظ بصری هم مخرب هستند را بدون ذرهای آیندهنگری صادر میکنید؟
نمونههای بارزی از بیشعوریها را در شهر و گذرهایمان میبینیم. مثالی میزنم که شاید کمتر کسی بتواند بگوید با آن مواجه نشده؛ میدانید که در پیاده راهها و امثالهم از پله بهعنوان یکراه حل در جابجایی میان اختلاف سطحها و حرکت درشیبهای بالا استفاده میشود. از جایی که قانونگذار برای بسترسازی رفاه حال معلولین، افراد ناتوان و یا کمتوان و موارد دیگر مقدر کرده، قرار است کنار هر پلهای در فضاهای شهری، فضایی برای اجرای رامپ با شیب استاندارد (حدود ۱۵%) در نظر گرفته شود. نمیدانم این طرح را چه کسی میدهد و مجری چه کسی است که نقطهی شروع و پایان پله با رامپ، برابر است؟! یعنی بجای اینکه طول رامپ از نقطه اتمام پله فراتر رود، دقیقاً در هما نقطه تمام میشود. در نظر بگیرید که چطور امنیت شما در اجتماع و برای یک پیادهروی ساده با سکوی پرتابی که احتمالاً منجر به واژگونی افراد و یا از دست رفتن تعادل آنها درحرکت میشود، درخطر قرار میگیرد! خب اگر کارفرما و یا مجری هستید که احتمالاً راهحل را میدانید، چرا از کار زده و معادلات منطقی را در یک، دودوتاچهارتای ساده را فراموش میکنید؟ مگر نمیشود که رامپ را کنار پله و اطراف لبه چرخاند؟ کاش این سهلانگاریها را بس کنید. جالب اینجاست که همین افراد که نمیدانم از کجا رسیده و چقدر میدانند، میآیند و به امثال بنده و دوستانم که چندین دهه سابقه تحصیل، آموزش، کار اجرایی و سخنرانیهای گسترده در حوزه تخصصی خود داریم، ایراد گرفته و حتی امرونهی میکنند!
بهعنوان کلام پایانی میخواهم هر آنچه را که لازم برای شنیده شدن میدانید را عنوان کنید.
همگام و در قالب بازنگری قوانین و وظایف دیگری (غیر ازآنچه گفته شد) که بر مدیران، کارگزاران و معماران جامعه مترتب بوده و باید در ساختوسازهای معماری و شهری پایدار، آن را تجربه کنند را بیان میکنم:
نخست نحوه اساسی و قابلقبول تجدیدنظر در تعاریف میان روابط انسانها (شهروندان) در تعامل با یکدیگر و سپس شهروند با جامعه است که باید در نظر گرفته شود. اندیشیدن بهسلامتی روح و جسم شهروندان که احتیاج ابتدایی افراد بدان استوار است و نیز تأمین بهداشت در مقابل آلودگیهای محیطزیست در کنار ایجاد روابطی طبیعی و مطلوب در میان شهروندان با محیطزیست هم حائز اهمیت بوده و نباید نادیده گرفته شوند. بررسی مسئله فقر در جامعه و فراهم آوردن سرپناه مناسب برای آنان، برقراری امنیت اجتماعی در کنار امکانات بهمنظور تأمین مراکزی تفریحی و استراحت برای عموم، برقراری روابط سالم میان صنایع با شهر و شهرنشینان در مسکن، طبیعت، مراکز عمومی و تأسیسات شهری، ایجاد امنیت در مالکیت و حق داشتن حریم خصوصی و حرمت نهادن بر آن و بسیاری موارد دیگر که اگر بخواهیم بیان کنیم، فرصت بسیاری میطلبد را باید مدنظر قرار داده و به آنها پرداخته شود.
منتشر شده در: دوهفتهنامه طراح امروز / شماره ۲۷ ، نیمه دوم شهریور ماه ۱۳۹۶ ، دریچه ، صفحه ۵
به قلم: مهرنوش سهیلیراد
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفتهنامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.