معماری نمودی از حقیقت است که نهتنها بهعنوان یک پدیده فردی، بلکه بهعنوان پدیدهای اجتماعی شناخته میشود که با حضورش در اجتماع یعنی واقعیت و در کالبد حقیقت، عینیت مییابد. ارزش این مسئله در عصر امروز، زوایای بسیاری یافته است. تا جایی که در امور شهر و شهرسازی تصرف پیداکرده و هدف والایی را در پرداختن به خود، برای همگان فراهم آورده است. نشستن پای سخن خبرگان این امر نهتنها میتواند زوایای پنهان در مواجهه با هنجارهای ناشی از رویکردهای موجود را برایمان روشن سازد، بلکه در حل آنها و تألیف راهبردهای اصولی به ما یاری میرساند. پیشنهاد ویژه ما برای اکتشاف حقایق شهرمان که از زبان «سیاوش تیموری» برآمده را از دست ندهید.
منتشر شده در: دوهفتهنامه طراح امروز / شماره ۲۲ ، نیمه اول مرداد ماه ۱۳۹۶ ، دریچه ، صفحه ۴
به قلم: مهرنوش سهیلیراد
معماری را از منظر خودتان تعریف کنید.
معماری مُد نیست؛ وقتی سخن از معماری پایدار به زبان میآوریم، یعنی لازم است تداوم زندگی را در معماری ببینیم. خانه بروجردیها، میدان نقشجهان، مسجد شیخ لطفالله و بسیاری دیگر، از نمونههایی هستند که اصل تداوم را در خود حفظ کرده و به نحو مطلوبی در معرض نمایش قرار دادهاند و دیگر هم قابل تکرار نیستند. در همین امتداد، شهرها را داریم؛ شهر جاییست که مردم در کنار یکدیگر بتوانند طی برنامهریزی مفید و کاربردی مربوط به بستر زیستشان به معاش بپردازند.
از دید شما چه شکل از معماری ارزشمند است؟
تمام محیطزیست انسانها دست معماران است؛ معمارانی که باید جامعالعلوم باشند و برخلاف انتظار، بیشتر آنان به دلالانی بدل شدهاند که گویی ساختههایشان از دست یک هنرمند برنیامده است. معماری یعنی خلق، یعنی حجاری فضا؛ میکلآنژ مجسمه موسی را از سنگ تراشید. سنگی که محدودیت داشت. معماران باید دید بیشبعدی داشته و طراحی کنند؛ اما به واقع با عواملی که در این بیشبعدی دیدن، ماهیت وجودی دارند -از رودخانه و بیابان گرفته تا پرندهای که در آسمان پرواز میکند- چه میکنند؟ حتی گاهی لازم است از کبوترها هم عذرخواهی کنیم… .
ما تبدیل به آدمهایی شدهایم که برای حفظ منافع خود و ساخت یک بنا، درختی که بستر زیست خود را تعریف میکند قطع کرده و به حریم زندگیاش تجاوز میکنیم. مگر معماری چیست؟! «هرکه با دَم، همدم است، او آدم است»؛ به نظر من بعد از خدا، معماری بزرگترین مخلوق مادی است که باید درک کنیم چگونه فضای موجود در آن را میتوان محدود کرد. معماری، حجاری فضای بیشبعدی برحسب برنامههای موردنیاز انسانهاست که با مصالح تحدید میشود. حال چگونه باید حجاری کرد که از آن خانه، بیمارستان، فرودگاه یا هر چیز دیگری بیرون بکشیم. درنتیجه میخواهم بگویم که معمار باید به همه علوم اشراف داشته تا معایب و مصائب را با بهترین راهحل، پاسخگو باشد. نه اینکه دلمان را با عناوین تحصیلی به اسم دکترا خوش کنیم و منجمد شویم. اصلاً کدام کشور است که چنین عنوانی را برای رشتههای حرفهوفن قرار داده باشد؟!
به نظر شما آیا در دهههای اخیر، معماری ارزشمندی صورت گرفته است؟
متأسفم که باید بگویم نه؛ درواقع نمیتوانم تصویر خوبی را که از وضعیت فعلی شهرهایمان انتظار دارید برایتان ترسیم کنم. حتماً شنیدهاید برخی افراد، زمانی که میخواهند پا به شهری همچون تهران بگذارند، از آن بهعنوان خرابشدهای یاد میکنند که تمام حس تعلق و آرامش نسبی که طالبش هستند را از آنها ربوده. بهقدری آسیبپذیری به شهرمان تزریقشده که هراس دارم از عاقبتش بعد از وقوع زلزله بگویم. در نظر بگیرید ساختمانی مانند پلاسکو، آتش گرفت و چه میزان خسارت جانی و مالی متحمل شدیم؛ دیگر تکلیف میلیونها شهروند تهرانی با نارساییهایی که در شهر براثر بلندمرتبهسازی داریم -در زمان زلزله- جای پیشبینی و تشریح باقی نمیگذارد.
اینهمه ضعف در مورد برخورد با زلزله از کجا میآید؟
از بیبرنامگی و تعریف نکردن راههای پیشگیری و مقابله با شرایط مواجهه با بحران.
فکر میکنید نظام توسعه در فضا و روابط شهری، قابل اصلاح باشد؟
تا زمانی که «اخلاق» اصلاح نشود، امیدی به آن روز نباید داشت. مظهریت نور و ظلمت که سالیان گذشته، داریوش بر دیوارههای تخت جمشید ترسیم کرد را به خاطر بیاوریم و در هر جایگاهی که هستیم، آن را بهاعتدال برقرار کنیم. خواه در مسند قدرت باشیم، خواه در جایگاه یک کارفرما، مجری یا حتی شهروند عامی. شهر ما شهری شده که موقعیت جغرافیایی آن سیاسی است؛ حالا ما کجا خانه بسازیم؟ آیا ادغام کردن قومیتهای مختلف برای تجزیه نشدن شهرهایمان عمل پسندیده و عقلانی است؟ سرمایههای آنچنانی که رویهم گذاشتیم و تنها، ساختیم و ساختیم بدون آنکه آسیبهای زیستمحیطی و اکولوژیکی که گریبانمان را میگیرد، از گوشه نظر گذرانده باشیم.
اگر بخواهید شاخصههای شهرسازی را نام ببرید، چگونه ساختاری را معرفی میکنید؟
جغرافیای طبیعی، جغرافیای انسانی، بافت انسانی، بافت سیاسی، بافت اقتصادی، روابط میانشهری، سیاست برونمرزی. ازاینرو باید توجه بنیادینی نسبت به این امور صورت پذیرد تا توسعه شهرهایمان بهبود یابد. کاخ گلستان (بافت حکومتی)، منطقه عودلاجان (بافت مسکونی) و بافت بازار از نمونههایی هستند که حول محور یکدیگر با برقراری درست بافت ارتباطی استقراریافتهاند. این نشاندهنده ارتباط بسیار پیوسته میان شهرسازی و حکومت است که استدلال موجود در حقیقت وجودی آنها را باید موردبازنگری و توجه قرار داد.
پس نقش سازنده (یا طراح) در این میان چه میشود؟
در چنین وضع نابسامانی، قطعاً سازنده هم بهترین راه را برای خود، کنار کشیدن میبیند؛ زمانی که ببیند حوزه و قدرت عملش در حدی نیست که کفاف حل مصائب شهری را بدهد، ترجیح میدهد از دور نظارهگر باشد.
با این حساب، میتوانیم فاصله تدریجی شما از ساخت و رفتن به سمت محیط آموزشی را مصداق همین کنار کشیدن بشمار بیاوریم؟
چراکه نه؛ من نشستن در خانه را برای مطالعه، تدوین و نگارش کتاب انتخاب کردهام. بلکه اهل علم، از آنها استفاده کنند. به همین دلیل است، تمام مباحثی که در آنها مطرح میکنم، مخاطب خاص و متخصص خود را دارند.
مقالهای داشتید در باب «انسانمحوری»؛ از آن بگویید.
یک فضای بیشبعدی را پروردگار با تمام عواملش آفریده و حال قرار است همان حجاری که در ابتدا عنوان کردم را در آن پیدا کنیم. نه اینکه آن اثر، صرفاً باب میل و همجهت با هرجایی باشد که «پول» و «سرمایه» ما را سوق میدهد؛ که اگر اینطور باشد، واقعاً ارزش انسانی، اخلاقی و حتی اصل آفرینش را انکار کردهایم.
قبل از انقلاب، طرح منطقه ۲۲ در دست من بود؛ دریاچه و پارک چیتگر، حکم فیلترهایی را داشتند که هوای آلوده حاصل از کارخانههای اطراف کرج-تهران توسط بادِ غالبِ غرب، که بهصورت بارور از اقیانوس اطلس وارد شهر میشود را مهار کنند تا جارویی نشوند که تمام دودهها را با خود، به روی تهران بیاورد. بدون شک باید این کارخانهها به شرق تهران -محدوده آبعلی- منتقل میشد. در حال حاضر منطقه بیست و دویی داریم که تا جا داشته، ساختمانهای مرتفع را مانند قارچهای سمی در آن سبز کردهایم؛ حالا شهر کجا و فیلتر کجا؟ به نظر شما، اینها باعث مرگ تهران نمیشوند؟! فعلاً هنوز شهروندان به شکل کامل در این منطقه اسکان نیافتهاند، فجایع بعدی در نارسایی خدمات زیربنایی شهر مانند آب، برق، گاز و ارتباطات بعد از اسکان کامل اتفاق خواهند افتاد.
مشکلات زیستمحیطی همیشه موردبحث بوده و تا حدودی به آن واقفیم. کمی به زیباییشناسی بپردازیم؛ وضعیت فعلی نماهای تهرانِ امروز را چطور میبینید؟
واقعاً برای من عجیب و غیرقابلهضم است؛ مگر میشود امروز کسی باشد که سنگ را تراشیده و از آن ستون و سرِ شیر و عقاب دربیاورد و دستآخر، همه این مجسمهها را سوار بر رابیتس کرده و خوشحال باشد که نما طراحی کرده؟ منهای بحث هنجارهای بصری و فرهنگی، آیا اینها کوچکترین محاسبهای از زلزله را در خود گنجاندهاند؟ چرا خودمان بهانه میتراشیم تا دستاویزی شود، هرکه از هرجای دنیا رسید، علم و فهم ما را به باد تمسخر بگیرد؟ مگر آسیبشناسی تهران، بیشتر مربوط به بحران زلزله نیست؟ من ۲۸ سال پیش در مجله «تهران» در این مورد نوشتم. اکنون آبوهوای تهران نسبت به آن سالها تغییر کرده و این تغییر جدای از بحث آلودگی و آلایندگی خودروها است. امروزه افزایش استفاده از سطوح شیشهای در نمای ساختمانها موجب تغییرات درجه حرارتی و آلودگی محیطزیست و نیز عامل خطرناکی در هنگام بروز زلزله شده است.
روابط فضایی در منزل مسکونی را تعریف کنید که نقطه آسایش ساکنانش را بتواند بهراحتی و بر اساس استانداردهای صحیح فراهم کند.
بیانِ حالِ من، همین است که میبینید؛ منزلی که در آن سکونت دارم را خودم طراحی کرده و ساختهام. جایی که در بخش ورودیاش فیلتر جداکننده فضای داخل از خارج، برای ساختمان تعریفشده تا آلودگی صوتی حاصل از تردد خیابان مجاور را به حداقل ممکن برساند. بازی با اختلاف ارتفاع در سقف خانه، نمایش بخشی از سازه در گوشههای سالن، کانال تأسیساتی که بهراحتی از میان آجرهای نمایانِ دیوار، قابلدسترسی و تعمیر است، عدم استفاده از گچ به روی دیوارها که بهراحتی با کوچکترین ضربهی مبل، مخدوش میشود، تهویه مطبوع و … تماماً تفکرات من هستند که در واقعیت تجسمیافتهاند. از مصالحی استفاده کردهام که هم در سرما و هم در گرما کاربرد دارد.
مبحث اقلیم، توجه به ظرفیتهای آن و مصالح مصرفی با انجام محاسبات مدار جغرافیایی که خیز حداکثر در تابستان و حداقل آن در زمستان را نشان میدهد، امری ضروری است. حفظ و کنترل بافت زمین، حل کردن شیب بستر و تناسبات سایهاندازی را هم در مراحل بعدی باید لحاظ کرد.
حالا کاری که ما در شهر کردیم چه بوده؟ هرچه بوده، نتیجهاش این شده که امروزه حتی از شمیران هم نمیتوانیم کوههای شمیران را ببینیم.
اینکه چطور این تراکم جمعیت را بدون آسیب زدنهای متناوب به شهر، در مسکنهای شهری بتوان گنجاند، به مقولهی پیچیدهای بدل شده؛ اما لازم است بدانیم شما که مرتفعسازی را نقد میکنید، چطور خودتان یکی از مرتفعترین برجهای دوقلوی تهران را در یکی از مناطق این شهر ساختهاید؟
اشتباه اول از کسی سر زد که تراکمفروشی را باب کرد؛ این را فراموش نکنید! من برجسازی را نفی نکردم؛ گفتم هر ساختمان جایی و برنامهای دارد تا به خاطر حالِ خود، به طبیعت اطرافمان تجاوز نکنیم. کشوری آمده و سه برج بلند را در یکی از مناطق تهران [در ابتدای خیابان میرداماد] ساخته که دقیقاً روی یکی از گسلهای زلزله است. فکر میکنید عقلشان نرسیده یا از روی منفعتطلبی یا حتی عامدانه آنجا ساختوساز کردهاند؟ خیر. اینطور نیست؛ با محاسبات دقیق زلزله که در مورد آن پروژه انجامشده، میتوان گفت اگر ۸ ریشتر لرزش هم به آن وارد شود، خم به ابرو نمیآورد. در تمام ساختمانهایی هم که شما از نمونه کارهای داخلی من نام بردید، تمام این محاسبات انجام شده است. بماند که بعد از ساخت و واگذاری، تغییرات بسیاری به آنها تحمیل شد. این تغییرات که نتیجه فشار سرمایه و نهادهای تصمیمگیرنده میباشد موجب میشود تا طرح درنهایت با خواستههای مؤلف مطابقت نکند. کما اینکه در طرح نخست برجهای من به نام برجهای سیروس مواردی ازجمله پلههای فرار، سیلوی خاکروبه، دسترسی به طبقات برای آتشنشان قرار داشت که متأسفانه همه حذف شدند تا فروختن با متراژ بیشتر، فراهم شود. در ایران هر «نه» با پول به «آری» تبدیل میشود.
حالا میپرسید کجا بسازیم؟ جایی بسازیم که لااقل قدمزدن کنار رودخانههایی مثل رود دربند را از خودمان و دیگران سلب نکنیم، دیدمان را محدود نکرده و حاشیه شهری تعریف کنیم.
کشورهای دیگر با جمعیت نسبتاً مشابه چگونه این مشکل را حل کردهاند؟
از ابتدا برای آن فکر شده بود؛ فکر میکنید رودخانه «سِن» در پاریس، «تایمز» در انگلستان یا «دانوب» چگونه در بافت شهری حلشده؟ فقط یاد گرفتیم به این کشورها برویم و با مدرک دکترا بازگردیم. چه وقت زمان این میرسد که بعضی چیزهای خوب را هم ازآنجا یاد بگیریم تا مشکلاتمان را راحتتر رفع کنیم، واقعاً نمیدانم.
نمونهای وجود دارد که شما آن را مطابق افکار خود دیده باشید؟
چند وقت پیش، مسابقهای با عنوان «بهترین معماری سال» برگزار شد. من به همراه سیروس باور، کوروش حاجیزاده و شیوا آراسته قضاوت را بر عهده داشتیم. طبق معمول، شرکتکنندهها توقع داشتند که نقشههای فاز ۲ و طرحهای سهبعدی ارائه دهند. ازآنجاکه من با اِفههایی نشات گرفته از قابلیتهای کامپیوتری مخالفم (چراکه آنچه را طراحیشده بزک میکند و اغلب، واقعیتهای اجرایی را پنهان کرده یا نمایش نمیدهد) پیشنهاد دادم بهصورت حضوری، ۸ طرح منتخب را مورد بازدید و قضاوت نهایی قرار دهیم. به خاطر دارم، برای بازدید یکی از پروژهها که واقع در حوالی کرج بود، به آنجا رفته بودیم. طرح، تماماً شیشه و فلز بود. روی تراس ایستاده بودیم که برحسب اتفاق، عصایم افتاد و دستم را روی دیوار گذاشتم تا خمشده و آن را بردارم. بلافاصله بعد از برخورد دستم با دیوار، دستم بهشدت سوخت. قطعاً تابش آفتاب و واکنش مصالح همجوار آن در نظر گرفته نشده بود.
اینها را میگویم تا برایتان ملموس شود که از طرح تا واقعیت چقدر فاصله است. نهایتاً پروژهای که برگزیده اعلام شد، مربوط به خواهران حریری بود که روی زمینی با شیب حدود ۶۰ درجه در لواسانات جای گرفته بود. طرحی بسیار عالی که به زیبایی، بیرون را با درون مرتبط ساخته و کاملاً برای یک انسان بهمنظور سکونت ساختهشده بود. همینجاست که به تعریف صحیح «حجاری» میرسیم.
کلام آخر…
«انسانمحوری» در معماری و شهرسازی بسیار پراهمیت است؛ این را فراموش نکنیم.
منتشر شده در: دوهفتهنامه طراح امروز / شماره ۲۲ ، نیمه اول مرداد ماه ۱۳۹۶ ، دریچه ، صفحه ۴
به قلم: مهرنوش سهیلیراد
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفتهنامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.