مارشال برمن در فصل سوم از کتاب تجربۀ مدرنیته با عنوان «بودلر: مدرنیسم در خیابان»، سیر تحول شعر بودلر و نگاه او به مدرنیته و زندگی نوظهور شهری را بررسی میکند و نشان میدهد که شاعر چگونه در ابتدا مجذوب قدرت مدرنیته و مناظر پُرزرقوبرق آن شده و بعد به نقد تندوتیز همین نگاه خود پرداخته است و البته در هر دو مورد، از دو طریق متفاوت اما به یکسان، گرفتار نگرشی پاستورال میشود. با اینحال برمن در ادامه، همین تغییر موضع بودلر و جدال او بر سر امر نو، همین تناقضهای درونی او که بهشدت از وقایع بیرونی تأثیر پذیرفتهاند و از دل زندگیِ مدرن برخاستهاند، و همین افتوخیزها و تنشهای موجود در پاریس قرن نوزدهم را شاهدی بر نگاه عمیقاً مدرن بودلر میگیرد که در نهایت «در هیأتی کاملاً غیرپاستورال، و در پیوند با جهان زیرین، با امیال و اَعمال ظلمانی، با جنایت و مکافات، ظاهر میشود.» و به معنای دقیق کلمه، معاصر دوران خود میگردد…
منتشر شده در: دوهفتهنامه طراح امروز / شماره ۲۷ ، نیمه دوم مهر ماه ۱۳۹۶ ، صفحه آخر ، صفحه ۱۶
به قلم: رضا رحمتیراد
به گفتۀ بودلر هنرمند مدرن قبل از هرچیز باید «خانۀ خویش را در دل شلوغی و جمعیت، در متن جذر و مدّ تحرک و جنبش، در میان آنچه گریزان و فرّار و آنچه نامتناهی است، برپا سازد». از همین گفته پیداست که او چگونه بهجای فرار زیست شهری و تناقضهای موجود در آن، در متن این تضادها زندگی میکند و در بسیاری اوقات با آنها سرشاخ میشود. حاصل این تجربههای منحصربهفرد شعرهای منثور کتاب ملال پاریس است که پس از مرگ شاعر، در سال ۱۸۶۸ منتشر شد و در شمارههای گذشته به چند شعر آن پرداختیم.
بودلر در خلال این شکل پیچیده و معماوارِ زندگی، به درستی دریافته بود بلوارهایی که هوسمان به فرمان سلطنتیِ ناپلئون سوم در پاریس میساخت، در آیندهای نزدیک به گذرگاههایی عریض و طویل برای جابهجایی سربازان و توپها، علیه سنگرها و قیامهای مردمی تبدیل خواهند شد و بهواقع نیز این سرکوب در سال ۱۸۷۱ علیه کمونارها اتفاق افتاد. علاوه بر این، بلوارهایی که در ابتدا بهمنظور سهولت در رفتوآمد طراحی شده بودند، پس از مدتی ترافیک شهری را سنگینتر کردند، در تابستانها پر از گرد و غبار و در زمستانها آلوده به گلولای شدند و برخلاف آنچه در طرح اولیه پیشبینی شده بود، عبور رهگذران را سختتر از پیش کردند. به این ترتیب پاریس تبدیل به بهترین نمایندۀ تناقضهای زیستِ انسان مدرن و همچون آینهای شد که مدرنیته را با تمام فرازوفرودهایش به نمایش میگذاشت. و ردِّ تمام این تناقضها بهوضوح در شعرهای منثور بودلر، در شور و خصم توأمان او پیداست.
برمن در پایان این فصل از کتاب تجربۀ مدرنیته به سراغ لوکوربوزیه، بزرگترین معمار قرن بیستم، میرود و خاطرهای از او نقل میکند که بیشباهت به تجربۀ بودلر نیست. لوکوربوزیه برای قدمزدن در شامگاه یک روز خشک پاییزی در سال ۱۹۲۴ به شهر میرود و بهناگاه متوجه میشود توسط ترافیک از خیابان بیرون رانده شده است. او، نیمقرن پس از بودلر، درمییابد که اتومبیل با تمام قوا به بلوار آمده و عابر پیاده را در معرض خطر و آسیب جانی قرار داده است. لوکوربوزیه مینویسد: «در ذهن خویش بیست سال به عقب میروم، به دورۀ جوانی و تحصیل در مدرسه: آنوقتها خیابان مال ما بود؛ در آن آواز میخواندیم و جروبحث میکردیم، در همان حال که واگنهای اسبی بهنرمی از کنارمان گذر میکردند». و این پرسهزدن و نفی توأمان زندگی در شهرهای مدرن، همان است که برمن، بهدرستی در شعرهای بودلر میبیند: «اراده و خواست گلاویزشدن با پیچیدگیها و تناقضات زندگی مدرن تا آخرین حد انرژی و توان، و خواستِ کشف و آفرینش خویشتن در میان زیبایی و عذاب ناشی از آشوب متحرک این زندگی».
۱. برمن، مارشال (۱۳۸۶). تجربۀ مدرنیته (هرآنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود)، ترجمۀ مراد فرهادپور، نشر طرح نو، تهران
منتشر شده در: دوهفتهنامه طراح امروز / شماره ۲۷ ، نیمه دوم مهر ماه ۱۳۹۶ ، صفحه آخر ، صفحه ۱۶
به قلم: رضا رحمتیراد
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفتهنامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.