بودلر پیش از انتشار شعرهای منثور ملال پاریس در نامهای کوتاه سیاست شعریِ خود را در این مجموعه توضیح میدهد. او در این نامه که به مخاطبی فرضی نوشته شده، برخی از مهمترین ویژگیهای شعرهایش را برمیشمارد و بیان میکند که چرا و چگونه به چنین فرمی (شعر منثور) رسیده است. شعرهایی که به قول بودلر (باکمی بیانصافی) نه سر دارند و نه ته، اما درعینحال، همهجای آنها هم سر است و هم ته؛ میتوان آنها را در هرجایی متوقف کرد و دوباره پی گرفتشان: «مهرهای را بردار و ببین که به یکدم دو جزء جداشدۀ این خیال پیچواپیچ به هم جوش میخورند». او کل متن کتاب خود را یک مار افعی میداند و در ضمن از آسایش خاطری میگوید که نوشتن و خواندن این شعرها به آدمی میدهد.
منتشر شده در: دوهفتهنامه طراح امروز / شماره ۲۸ ، نیمه اول آبان ماه ۱۳۹۶ ، صفحه آخر ، صفحه ۱۶
به قلم: رضا رحمتیراد
به گفتۀ بودلر ویژگی اصلی زندگی مدرن انتزاعی بودن آن است و این شکل از زیستن و درنتیجه، شعر مدرن، دیگر نمیتوانند مثل دوران پیشین آنقدرها تصویری باشند. تمام تلاش بودلر این است که نسبتهای میان زندگیِ نوظهور شهری و شعر دوران خویش را دریابد و این دو را در رابطه با همدیگر فهم کند. او، بنا به گفتۀ خودش، آنقدر در شهرهای بزرگ راه رفته که دیگر برایش مسلّم است که نباید مثل قدیم شعر گفت. بودلر در ادامۀ نامۀ کوتاهش مینویسد: «کدامیک از ما در لحظههای بلندپروازیاش، رؤیای نثری منظوم، آهنگین و بدون وزن و قافیه را در سر نپرورانده است، چنان نرم و ناگهانی که بتواند خود را با حرکات غنائی و تغزلی روح و پیچوخمهای ناگهانی خیال و چشمک ناگهانیِ اختران وجدان سازگار کند». بهاینترتیب تأثیرات بهجامانده از زندگی شهری، مستقیم یا ناخودآگاه بر شعر بودلر تأثیر میگذارد، بانگ گوشخراش برآمده از جنبوجوش مردم از میان مِهی غلیظ راه خود را پیدا میکند و به گوش او میرسد و در شعرش منعکس میشود و تمام آن وزن و قافیه، آن تقارن و تعادل شعر کهن را از بین میبرد.
اگرچه در وضعیت فعلی، در اینجا و اکنون ما نمیتوان نسبتی یکبهیک بین کارهای هنری و زیست شهری برقرار کرد، اما همین موضوع که در چند دهۀ گذشته هرگونه فعالیت شعری (و بهطورکلی هر فعالیت هنری) تمام معنای خود را ازدستداده، بهنوعی بامعنا باختگی شهرنشینیِ ما ارتباط دارد و خود شاهد مثالی است که نشان میدهد در چه وضعیت و شرایطی به سر میبریم. حالا مدتهاست که گویی فضاهای شهری ما، فقط برای گذار ـ و نه توقف ـ سازمان مییابند و تعریف و نقش و هویت مستقل خود را از کف دادهاند. دیگر کمتر کسی راه رفتن در خیابان را بهعنوان هدفی فینفسه، فقط برای راه رفتن در خیابان و پرسه زدن (و نه بهطور مثال برای رفتن از مسیر خانه تا محل کار) تجربه میکند و این یعنی ما، بیآنکه بدانیم، درعینحال که بهظاهر در شهر زندگی میکنیم از زندگی در شهر محرومیم. تجربۀ زیست شهری ما جز عبور گذرا از خیابانهایی با ترافیک سنگین و از کوچههایی تنگ و در حصار برجها، برای رسیدن به مقصدی معین نیست. اگر بودلر، طبق آنچه در نامۀ خود، در مقدمۀ مجموعه شعر ملال پاریس میگوید، آنقدر در شهرهای بزرگ راه رفته که ضرباهنگ زندگی در آنها به شعرش انتقالیافته و اینگونه از شعر قدیم و از سنت پیش از خود جدا میشود و البته همزمان در آن ریشه میکند، امکان همچو تجربهای در شرایط فعلی، بهتمامی از ما سلب شده و این محرومیت از تجربۀ زندگی در شهر، بر شعرهای چند دهۀ اخیرمان اثر گذاشته و یکسره از کارشان انداخته است. شاید به همین دلیل بتوان گفت فعالیت هنری در شرایط زیستیِ ما در عمل امکانپذیر نیست و البته این مسئله تا حدود زیادی در سراسر دنیا فراگیر شده است. چراکه انسان امروز بهمراتب کمتر از انسان قرن نوزدهمیِ شعرهای بودلر تجربه میکند و زندگیاش را در انبوه اطلاعات، در جعبۀ جادویی تلویزیون و در غوغای توخالیِ رسانهها ازدستداده است.
* عنوان یادداشت سطری است از شعر احمد شاملو
منتشر شده در: دوهفتهنامه طراح امروز / شماره ۲۸ ، نیمه اول آبان ماه ۱۳۹۶ ، صفحه آخر ، صفحه ۱۶
به قلم: رضا رحمتیراد
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفتهنامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.