روش سنتز / نتیجه همزیستی
سنتز به معنی گردهم آوردن اجزاء مثبت یک تز و آنتی تز است، یعنی زمانی که یک تز مطرح میشود با مخالفتهایی روبرو میگردد و دربرابرش آنتی تز ( ضد تز ) مطرح میگردد، هم تز و هم ضد تز دارای نکات مثبتی است که جمع آوری آنها در کنار هم به معنی سنتز است. این مسلکی است که ما را به سمت تحمل و تفکر در همه عقاید وادار میکند و بگونهای راز آلود ما را به سر منشاء پیشرفت و صلح که همانا همزیستی میان انسانهاست میرساند، همزیستی پلی است میان همه عقاید و تفکرات و سنتز راهی است برای برگزیدن بهترین و کارآمدترین آنها و این دو ما را به سمت روشی تازه جهت گرد هم آوری شیوهها و نکات درست برای انجام پروسههای معماری راهنمایی میکنند. به این ترتیب با سنتز دو گونه پاسخ برای تمامی تزها و ضد تزهایی که در محدوده فکر و اندیشه ما قرار دارد مجموعهای از روشها را گرد هم آوردیم و در این فصل به تشریح آنها میپردازیم.
منتشر شده در: فصلنامه طراح / شماره ۱۰، بهار ۱۳۹۳ ، حرف اول ، صفحه ۱۸
به قلم: مرتضی نظریزاده، محمد یزدانی
۱. پیش و بیش از هر چیز فکر کنیم
توصیه به اندیشیدن از سوی اندیشمندان و پیامبران کار متداولی است، و ما کاملاً هیچکدام نیستیم، پس باید فارغ از توصیههای کلی در جستجوی این باشیم که به چه بیاندیشیم، چون اغلب ما دچار تفکرات زائد و ناکارآمدیم. در اینجا برای جلوگیری از تفکر زائد سه عنوان برای آغاز اندیشیدن در پروسه معماری پیشنهاد میشود:
الف. اجتماع: نگاه به افراد در قالب اجتماعی که در آن زیست میکنند مجموعهای از اطلاعات را در اختیار معمار قرار میدهد تا بتواند با تکیه بر آن به شناختی اطمینان بخش از کارفرمای خود دست یابد، البته این زمانی است که با پروژهای محدود همچون ویلا سر و کار داریم، بدیهی است در مجتمعهای مسکونی تحلیل یک طبقه اجتماعی در مقیاس منطقهای نیاز است و برای یک پروژه ملی نیازمند تحلیلی بسیار وسیعتر هستیم، که بیشک از عهده یک معمار خارج و او نیازمند همفکری با متخصصان و تحلیلگران اجتماعی است.
ب. معمار کاربر: همه معماران باید بتوانند یک معمار کاربر کم عیب و نقص باشند. معمار کاربر کیست؟ او انسانی با قوه تخیل بالا است، این انسان خود را به جای کاربر خویش قرار میدهد و حتی خلق و خو، و منش و روش کاربرفرضی را مورد توجه قرار میدهد، گاهی ثروتمند و گاهی مردی کارمند و خسته از روزمرگی است، شب در خانهای به خواب میرود، در خواب صدای اتاق خواب همسایه را میشنود و صبح پای میز طراحی دو اتاق خواب مستر را دیوار به دیوار هم قرار نمیدهد، و روز بعد زمانی که خسته از همه چیز به بالکن خانه میرود، آنگاه به خود اجازه حذف فضاهای مشترک و سبز را نمیدهد، او در مجتمع مسکونی صد واحدی خود اقامت میکند، پنجاه متر فضا، تلاش برای همه چیز و ایجاد یک منظره برای دیدن و روز بعد او باید در استخر اختصاصیاش در بالکن خانه هزار متری شنا کند و دیده نشدن را مهیا کند، فردا دوباره در مرکزی فرهنگی بعنوان یک هنرمند قدم میزند و ساعتی بعد در قامت یک مخاطب دقیق. تازه قرار داد مرکزی فرهنگی را بسته است، پس با پای معلول خود ناتوان از پیمودن پلهها، و بعد دستشوییهای غیر استاندارد. او پای میز طراحی تنها نیست، هزاران معمار کاربر دور میز جمع شدهاند. آنجاست که معمار کاربران به دید تذکر هر خطی را که بر کاغذ کشیده میشود، نظارت میکنند.
ج. سایت:سایت به عنوان بستر شکلگیری و پرورش یک بنا بیش از هر زمان در دوره پست مدرن مورد توجه قرار گرفته است. این نقش پرورشی آنقدر با اهمیت است که میتوان سایت را به رَحِم مادر و بنا را به کودک تشبیه کرد، سایت غیر قابل گذشتترین عنصر و یکی از عوامل آزار برای معمارانی است که خود را تنها مرجع شکلدهی به ساختمانها میدانند، عموماً این معماران خودمحور بی توجهی خود را به سایت، با دلایلی چون غلط بودن شرایط شهر و نابسامانی سیمای اطراف سایت توجیه می کنند. اما غلط دانستن رفتار های مادر باعث زیر سئوال رفتن کارکرد رحم نمی شود، یعنی بدترین و بهترین مادر کودک را در رحم خود رشد می دهد و بنا در بهترین و بدترین شهر وامدار سایت خواهد بود. پس پدر یا معمار نمی تواند مادر یا سایتی را برای رشد فرزند خود انتخاب کند و از او بخواهد که کودک یا بنا را در جای دیگری بارور کند.
۲. خداحافظی با من
معماری نه علم است نه فن، نه هنر است نه خلاقیت، نه روانشناسی است نه جامعه شناسی، نه اقتصاد و نه فلسفه، معماری نه این است نه آن، که تجمعی است از همه و نیازمند مشارکت و همراهی تمام قابلیتها و علوم. شاید به همین دلیل است که معماری در میان نامهای به شدت کلی؛ هنر، پزشکی، علوم انسانی، فنی و مهندسی؛ نمیتواند زیر شاخه هیچ کدام جای گیرد و این شاخه تنها از فرط بلاتکلیفی در مقطع لیسانس در گرایش ریاضی و در مقطع ارشد در گرایش هنر قرار میگیرد، این بلاتکلیفی به تنهایی نماد و سمبل چند وجهی بودن این رشته است.
با این وجود در چنین پدیده چند وجهی عدهای سلیقه خود را مرجع پاسخگویی به تمام نیازهای مخاطب قلمداد میکنند، و گاهی پا را فراتر گذاشته حرف از خلق شاعرانه یا آرتیستیک یک ساختمان میزنند که به صورت یک الهام یا ایده بصری مطرح میشود، مثل معماران شوخ طبعی که یک حیوان را ایده طراحی خود میدانند یا یک برگ را یا یک جرقه ناگهانی در ذهن را ( درباره ادبیات، نقاشی یا مجسمهسازی شاید بتوان جرقهها را بکار بست اما درباره معماری ! ) مرجع تمام این شوخیها خودمحوری معماران عصر حاضر است، که یا آرتیست هستند یا بیزینسمن. شوخیهایی که اگر معماری را پدیدهای غیر محصولی و خالقانه بدانیم، میتوانند بیش از حد زشت باشند. در چنین شرایطی باز هم عدهای خلق چنین پدیده مهمی را صرفاً از فیلتر عقدهها و عقیدههای شخصی عبور میدهند. یا مانند برخی همکاران کار را در خود محوری به جایی میرسانند که حتی در تحلیل پروژههایشان دلیل اصلی برخی کارها را صرفاً سلیقه خودشان میدانند، خودی که در واقع باعث سردرگمی خودشان و دیگران است. با این دسته از افراد خیلی با زبان فکر صحبت کردن فایدهای ندارد پس آنها را به بیتی از مولانا وا میگذاریم که ما را به یاد نام گالری آثار برخی از این به ظاهر معماران میاندازد. و امیدواریم که «اکنون» در بیت زیر هماکنون باشد.
این باغ من، آن خان من، این آن من، آن آن من
ای هر منت هفتاد من اکنون کهی از تو فزون
در پایان باز باید هشدار داد که من خواهی، ریشه بسیاری از نامطلوبیها در پدیدههای اجتماعی است، و معماری ضربههای جبران ناپذیری از خودخواهی و خود محوری معماران و کارفرمایان خورده است و احتمالاً خواهد خورد. در دو فصل گذشته با بیان قسمتی از کتاب آقای نراقی و مثالهای عینی به تفصیل درباره اثرات من طلبی و من خواهی کارفرمایان صحبت نمودیم. در برداشت دوم از مقاله سنتز در این رابطه آمده بود:
اگر خود محوری را کنار بگذاریم به هنرمندان اجازه میدهیم ما را غافلگیر کنند، و اینگونه جوانه زدنها آغاز میشود، و رشد در جامعه پی در پی میشود، این همان راهی است که میازاکی برای رشد مخاطبان هنر معرفی میکند، او معتقد است برای رشد مخاطبان باید به انتظار آنان خیانت کرد.
۳. به انتظارمان خیانت شد؟
زمانی که اتفاقی رخ میدهد و ما در خیالمان هم به آن فکر نکردهایم، میگوییم: غافلگیر شدم، و زمانی که چیزی را عهد میکنیم یا از طرف مقابل خود میخواهیم و او کاری به غیر از آن انجام میدهد، میگوییم: به ما خیانت شده است، که این به مراتب از غافلگیری سختتر و غیر قابل انتظارتر است. اما خیانت همیشه چیز بدی نیست، یعنی کافیست بدانیم که اگر به عنوان مخاطب یک اثر به انتظارمان خیانت نشود در واقع به همه وجودمان خیانت شده است.
وقتی با یک ساختمان مواجه میشوید خیلی ساده و روشن از خود بپرسید که آیا در ذهنتان فریاد تعجب بلند شده است، آیا حسی از ناراحتی یا خوشحالی در ما بیدار شده است؟ آیا همانی که فکر میکردیم اتفاق افتاده یا چیزی ورای تصورات ما رخ داده، فرقی نمی کند خوشحال شویم یا ناراحت، باید بدانیم اگر بعنوان کارفرما همان چیزی که حدس میزدیم را در طراحی معمارمان میبینیم این یک اتفاق خوشایند، حاصل همفکری یا تلاش مشترک نیست، اسم اینکار هیچ است، یعنی هیچ چیزی رخ نداده و شما اسیر کپیکاری معمار خود شدهاید، یک پروژه باید حداقل نیمی از تصورات شما را برهم بزند، در غیر اینصورت شما با معماری آشنا شدهاید که جز پول و شهرت چیز دیگری برایش مهم نیست و کار شما وسیلهای برای پیشرفت اوست، نه وسیلهای برای رشد و آسایش شما.
۴. آماتوریسم
آماتور در لغتنامه دهخدا: هوسکار، با ذوق، کسی که کاری را به دلیل شوق و رغبت انجام دهد؛ نه برای دریافت مزد و به دست آوردن پول.
توضیح زیادی لازم نیست، آماتور فردی حرفهای در کار و تازه کار در هر پروژه است، او هر پروژهای را اولین و آخرین کار خود میداند، هرچند ممکن است دستمزد بالایی داشته باشد، ولی ده پروژه همزمان ندارد. در ذهن آماتورها هدف از انجام هرکاری شوق خلق است نه کسب، این افراد با عشق خود قدم به قدم هر پروژه را چون والدی نگران پیش میبرند. آماتوریسم در معماری یک تفاوت بزرگ با باقی رشتههای هنری دارد و آن پاسخگویی و پرسشگری یک آماتور معماری است، او برای سئوالاتی که سئوال «که چی؟» ایجاد می کند، جوابهایی حقیقی دارد.
۵. که چی؟
در فصل قبل ریشههای به وجود آمدن این سئوال بیان شد، و میتوان از آن به عنوان روشی ساده برای یافتن ریشهها و دلایل شکلگیری معماری هر ساختمان استفاده شود، یعنی کافی است در برابر هر ساختمان ایستاد و هر جزء آن را با سئوال که چی مواجه کرد، از ورودی پرسید اگر پنج پله بالاتر یا پایینتر هستی؛ که چی؟، از ساختمان پرسید اگر کلاسیک، نئو کلاسیک، پُست مدرن یا پَست مدرن هستی؛ که چی؟، از پیچ و تابهای فرمال و متهوارانه پرسید: که چی؟، و پس از این پرسش منتظر ماند که اگر پاسخی حقیقی و عقل پسند وجود داشت، میتوان جستجو را عمیقتر کرد، و به ریشه پدیدهها نفوذ کرد. مثلاً در برابر سقف گنبدی در کویر پرسش « که چی؟ » جوابهایی چون کمتر گرم شدن سقف گنبدی نسبت به سقف صاف، یا فرم هماهنگ با ریشههای ذهنی مردم ایران شنیده میشود و زمانی که کسی چون استاد پیرنیا به جستجوی ریشه استفاده از این نوع سقف می پردازد به چنین جوابی دست میابد:
انگیزه بنیادی در ساخت آسمانه ( سقف ) گنبدی و بهرهگیری گسترده از آن، این بوده که چوب مناسب برای ساختمانسازی در همه جا یافت نمیشده است. ولی فرآوردن خشت و آجر ساده بود. معماران هم دست به نوآوریهایی زدند که با خشت و آجر بتوان دهانههای بزرگ را پوشاند.
۶. سبک بیسبکی
با نگاهی اجمالی به ساختمانهای مهم جهان و بسیاری از ساختمانهای کوچک و بزرگ ایران، شاهد بردهداری یک کلمه سه حرفی در معماری جهان هستیم؛ سبک، کلمهای که بار سنگین حروفش بر دوش بردههایش سنگینی میکند، معمارانی که همچون بردههای بیاراده از ارباب خوف انگیزشان تبعیت میکنند و زمان مواجهه با هر سختی، بی ارادگی خود را پشت نام ارباب پنهان مینمایند، در حالی که معماری دورترین رشته هنری و مکتب فکری به سبک است، به این معنی که میتوان در نقاشی، مجسمهسازی و حتی سینما، پیرو سبک خاصی بود، اما در معماری رجوع به همه سبکها، روشها و مکاتب فکری تنها برای افزایش دانش و مهارت معمار است. در واقع سبک بیشتر بکار منتقدین و محققین می آید نه هنرمندان، زیرا قابل تصور است که ونگوگ زمان کشیدن نقاشیهایش و تحمل تحقیرهایی که او را متهم به بیدانشی و بیسبکی مینمودند هیچگاه تصور نمیکرده است که خود بنیانگذار و شاخص شناسایی یک سبک باشد، آنهم سالها پس از مرگش.
ونگوگ مثالی است از اینکه سبک، شاهدی بر اتفاقات پیش از خود است نه دلیلی برای اتفاقات بعد از خود، اما در معماری امروز ونگوگی درکار نیست، در عوض شاهد سیل انبوه کسانی هستیم که به بهانههای سبکی تمام موارد موثر بر یک پروسه معماری را ندیده میگیرند. در حالی که اگر معماران برای هر حرکت خود به دنبال دلایل متعدد نبودند و گاهی به سکوت و حتی نمیدانم اکتفا میکردند، به اسم سبک این همه شوخیهای عجیب در معماری ایران اتفاق نمی افتاد، چه بسا اگر بهانهای چون سبک وجود نداشت بسیاری از ساختمانهایی که جواب «که چی؟» را در سبک خود میدانند، هیچگاه ساخته نمیشدند.
سبک تنها وظیفهاش تبیین آنچه کردهایم برای روشن دیدن آنچه در پیش رو داریم است، نه برای کپی کردن اندیشههایی که دیگران در زمانی دیگر، در جغرافیایی دیگر و در شرایط فرهنگی و اجتماعی دیگر ساخته و پرداختهاند. هنر نیاز به خلق دارد نه سبک، همانطور که در هنر بدوی و خلقت خالق چنین بوده است، در هنر بدوی مشاهده میشود عدم وجود سبک بانی به وجود آمدن هنرهایی نابتر است، ا.گمبریج در داستان هنر میگوید که فرایند تفکر بدوی پیچیده تر از تفکر امروز است زیرا به منشاء پدید آمدن انسان نزدیکتر است، یعنی به منشاء خلاقانهترین خلقت نزدیکتر است، در واقع خالق اولیه از سبک خاصی پیروی نمیکند و اصول با ارزشتری را برای پایبندی و خلقتش انتخاب مینماید.
۷. نگاه به آنچه کردهایم
چند سال پیش مستند جالبی درباره کشف سیارهای برای زندگی انسان فضای مجازی را پر کرده بود، بسیار جذاب و هیجان انگیز است تلاش انسان برای پیدا کردن خانهای جدید و ایجاد شرایط زیست در سیارات دیگر، سیاراتی که خالی از سکنه هستند و اگر حیاتی بر روی آنها ایجاد گردد، حاصل تلاش انسان است، این امر به خودی خود ستایش برانگیز است اگر نمی گفتند که این تلاش برای این است که کره زمین در حال نابودی است، و این یعنی حالا که خانه و کاشانه همه زمینیان را نابود کردهایم برای خود به دنبال سیارهای دیگر میگردیم، مستند خانه یکی دیگر از تلاشهای انسان برای نشان دادن سرعت تخریب زمین است، به ویژه زمانی که به خاورمیانه به عنوان مهد ثروت اشاره میکند و دوبی را جایگاه تخریب بدون وقفه طبیعت میداند، و نبود سلول خورشیدی در این منطقه را به سخره میگیرد، و یا صحراهای آمریکا و زیر کشت بردن آنها را به عنوان عامل از بین بردن منابع آبهای فسیلی، تغییر اقلیم و نابودی جو عنوان میکند. ما نیز با ساخت باغهای زیبا در کویر برای شاهزادگان و ثروتمندان در این راه بسیار قدم برداشتهایم.
در حوزه شهری جلوتر اما همسو با جهان در استفاده از فرمها و منطقهای ضعیف پیش قدم بودهایم؛ خیابانهای تهران موزه عبرت است، عبرت از آنچه کردهایم و آنچه بیش از اندازه کردهایم، ما بیش از آنکه باید نگران کارهای نکرده خود باشیم باید نگران کارهایی باشیم که کردهایم. ساختمانهای بی نسب و آنهایی که اصلشان در جای دیگری است، و تنها دلیل دیدن این ساختمانها دوست داشتن عدهای و ارجحیت امیال عدهای اندک بر صلاح و اصلاح عدهای دیگر است.
+
نکات و ویژگیهای مثبت معماری گذشته را همه کمابیش میدانیم، اما آنچه امروز رخ میدهد بدون اینکه بتوانیم اسم معماران زیادی را ببریم، حاصل تفکر اندک کسانی است که در طول سالهای گذشته در معماری ایران و جهان در مسیر معماری حقیقی حرکت کردهاند، مسیری که معیار سنجش حقیقت آن امیال و هوسهای معمار آن نیست.
۸. حقیقت به شیوه راسل
برتراند راسل درباره حقیقت و درستی هر عملی معیار و خط قرمز جالبی تعیین میکند، او هشدار میدهد که نباید حقیقت چیزی باشد که ما دوست داریم. حقیقت چیزی ورای امیال ماست. به این معنی که اگر با پدیدهای مواجه شدیم که آنرا حقیقت پنداشتیم، و آن حقیقت با تمام خواستهها و نیازهای ما همراه بود باید در حقیقت بودن آن شک کنیم، زیرا حقیقت همیشه همراه خود پارهای نامطلوبی و تقابل با نفس را به همراه دارد.
۰. فاز صفر
برای شروع از خودمان آغاز کنیم.
توضیح تیتر: سالی که ونگوگ گوش خود را برید و برای معشوق خود فرستاد تا ارزش شنیدن را کنار دیدن قرار دهد.
منتشر شده در: فصلنامه طراح / شماره ۱۰، بهار ۱۳۹۳ ، حرف اول ، صفحه ۱۸
به قلم: مرتضی نظریزاده، محمد یزدانی
کپیرایت این مطلب متعلق به مولف میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.