عبدالرضا آصفی متولد سال ۱۳۴۷ است. به واسطه شغل و تخصص پدرش از همان کودکی در حال و هوای فضای حرفهای ساختوساز رشد یافته است. سالها خارج از ایران به تحصیل مشغول بوده و به گفته خودش ۲۴ سال است که بازگشته و در ایران فعالیت میکند. از همان سالهای ابتدایی ورودش به ایران پایهگذار یکی از موفقترین شرکتهای تولید خطوط رنگ خودرو در ایران و البته خاورمیانه میشود و همزمان در آلمان و دبی دفاترش را راه میاندازد که بعدها به دلایل تحریمها و شرایط اقتصادی و سیاسی کشور از فعالیتهای خارج از کشورش میکاهد. بااینکه یکی از بهترینها در طراحی و اجرای خطوط تولید کارخانهای است در سالهای اخیر علاقهی پیشین و سابق خود را دنبال کرده: «معماری و ساختمانسازی!» ادعای معمار بودن ندارد، اما در همان مواجهه اول با او حس میکنید که نهتنها با یک معمار تمامعیار و حرفهای روبرو هستید، بلکه با یک مدیر، کارآفرین، معلم، اقتصاددان و جامعهشناس موفق گفتوگو میکنید. آنچه در ادامه آمده بخشهایی از یک نشست دوستانه و پر محتوا با ایشان است پیرامون اولین تجربهی حرفهای معماری او و گروهش در معماری و ساخت و ساز: «ساختمان شماره ۵ الهیه تهران که توسط یک آرشیتکت آلمانی طراحی شده است!»
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۹، نیمه دوم آذر ۱۳۹۵ ، نگاه ویژه ، صفحه ۷
به قلم: شیدا حقیقت پور
پیش از هر چیزی بگذارید به سراغ همان سؤالی برویم که ما را به شما رساند. چرا برای طراحی ساختمان شماره ۵ الهیه به سراغ یک آرشیتکت خارجی رفتید؟
ما به چند دلیل این کار را انجام دادیم. اول اینکه من فکر میکنم که ما در ایران در مواجهه با چنین کارهایی اغلب تعصب داریم؛ به این معنا که فکر میکنیم اگر توان و نیروی انجام کاری را داریم اولویت صد در صد با انتخاب نیروی داخلی است که ایرادی هم به آن وارد نیست؛ اما اگر این را بپذیریم که ایران با جمعیتی در حدود ۸۰ میلیون نفر عضوی از جامعه جهانی است، به جرات میتوانم بگویم در تمامی پایتختهای ممالک جهان یک پایتخت را نمیتوانید پیدا کنید که تمامی پروژههای معماری آن توسط آرشیتکتهای داخلی آن مملکت طراحی و ساخته شده باشد. ساختمان پارلمان آلمان را نورمن فاستر ساخته است. اسپانیاییها در انگلیس کار میکنند و انگلیسیها در اسپانیا! آیا این دلیلی بر آن است که بگوییم اسپانیا به حد کافی آرشیتکت ندارد؟! من فکر میکنم امروز در تمام جهان، فضا فضای دیدن، نوآوری است و حداقل برای پایتخت کشوری که میخواهد در عرصه جهانی دیده و مطرح شود چنین فضایی باید ایجاد شود تا نگرشها و زوایای فکری مختلف وارد آن سرزمین بشوند. در ایران، ما در برابر چنین نگرشی مقاومت میکنیم. اعتقاد داریم که همهی کارها را باید خودمان انجام دهیم. همین نگرش باعث شده که آرشیتکتهای ما هم در کشورهای و فضاهای دیگر کار نکنند و این برخلاف آن جریانی است که امروز در حرفه معماری و دنیای آرشیتکتها در سرتاسر دنیا اتفاق میافتد. برای پروژه ساختمان شماره ۵، در ابتدا ما با چند نفر از آرشیتکتهایی که خیلی هم آنها را نمیشناختیم صحبت کردیم. خواستها و نظرات من در نظر آنها بسیار خاص و ایدهآلگرایانه بود و همین امر باعث شد که آن جلسات بینتیجه بمانند. گروه ما همزمان دفتری در آلمان داشت و با این نگرش که این پروژه، پروژهی بزرگ و ناشدنی نیست و یک آرشیتکت متوسط و علاقهمند میتواند از پس آن بربیاید، یک مسابقه مختصر و کوچک را میان سه آرشیتکت از سوی دفتر آلمان برنامهریزی کردیم و درنهایت طرح یکی از آنها انتخاب شد. جالب است بدانید که در جلساتی که با این سه آرشیتکت داشتیم همان خواستها و نظراتی را مطرح کردیم که پیشتر با آرشیتکتهای ایرانی مطرح کرده بودیم، اما هیچکدام از آنها، خواستههای ما را غیرمعمول و ایدهآلگرایانه نمیدانستند و همین امر باعث شده که ما همان اول به کار کردن با آنها علاقهمند شویم.
ممکن است بیشتر در مورد خواستههای غیرعادی و ایدهآلگرایانهتان در این پروژه توضیح دهید؟
برای مثال ما میخواستیم پیش از خاکبرداری تمام نقشههای اجرایی و فاز دو، دیتیلها به همراه مشخصات فنی و اجرایی را کامل در اختیار داشته باشیم که برای آنها امری بسیار عادی بود درحالیکه در ایران با تمام کسانی که صحبت میکردیم اغلب در جواب میگفتند: «شما کار را شروع کنید، برای پیشرفت کار در هر مرحله ما به شما خوراک (اطلاعات اجرایی و نقشههای موردنیاز آن مرحله) را خواهیم رساند». برای ما که پیشازاین کارهای اجرایی بسیاری در زمینه طراحی خطوط تولید کارخانهها انجام داده بودیم چنین پاسخی کاملا بیمعنی بود. آرشیتکتی که نهایتا کار طراحی را به او سپردیم چند ویژگی مهم داشت. اول اینکه به لحاظ حرفهای در طبقه متوسط بود. دوم اینکه طبق اطلاعاتی که از ایشان داشتیم، این فرد نسل دوم آرشیتکت در خانوادهاش بود و پدرش هم از اساتید بزرگ معماری دریکی از معتبرترین دانشگاههای آلمان بوده است. سوم اینکه متوجه شدیم سابقه ۷ سال فعالیت حرفهای در شیکاگو را دارد و این نشان میداد که علاوه بر تجربه فعالیت نسبتا محدود در فضای معماری اروپا، فضای معماری آمریکایی که از جهاتی با ذائقه ایرانیها شباهت و اشتراکاتی دارد را نیز تجربه کرده و این امر برای ما یک مزیت بهحساب میآمد. البته این را هم بگویم که او هم شروطی برای همکاری با ما در نظر گرفته بود؛ مثلا همان ابتدا به ما گفت که این امکان وجود ندارد که او فقط طراحی معماری را انجام دهد و ما سازه و تاسیسات را به گروههای دیگری بسپاریم. او معتقد بود که همزمان که طراحی میکند، مهندس سازه و تاسیسات هم باید باشند و خروجی طراحی از یک فضای مشترک و درگیر میان این سه حرفه باشد که چنین برخوردی با مسئله تا حد زیادی برای ما جنبهی آموزش داشت. تمامی این موارد باعث شد که ما با ایشان قرارداد ببندیم و طی زمانبندی دقیق ایشان تمامی نقشهها را به ما تحویل دادند.
آرشیتکتهای آلمانی را چطور انتخاب کردید؟ چطور شرایط یک پروژه خاص در ایران را به کسی که تابهحال در فضای ایران کار نکرده القا کردید تا بتواند آنچه میخواستید را به شما ارائه کند؟
شرایط انتخاب و کار با آرشیتکتهای آلمانی با آنچه در ابتدا در ایران اتفاق افتاد متفاوت بود. با آرشیتکتهای ایرانی فقط و فقط برای طراحی کانسپت قرارداد بسته بودیم که به نتیجه نرسید. کار با آلمانیها از همان ابتدا به این صورت بود که طرح نهایی خود را برای پروژه ارائه کنند و نحوه پرزانته هم کاملا آزاد بود.
یعنی در آلمان مسابقه برگزار کردید؟
خیر. درست است که این پروژه در نوع خودش خاص است اما در حد و مقیاسی نبود که بخواهیم برای آن مسابقه برگزار کنیم. سه آرشیتکت آلمانی را انتخاب کردیم و از آنها خواستیم که با توجه به آنچه از آنها میخواهیم و شرایطی که وجود دارد طراحی کنند. همان ابتدا هم علاوه بر صحبتهای اصلی پروژه، چهارده صفحه شرح از ملزومات فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی زندگی ایرانیها و تهرانیها به آنها ارائه کردیم تا بدانند با چه مسائلی در طراحی مواجه خواهند بود و باید بگویم آرشیتکتی که درنهایت کار را به او سپردیم تمام این چهارده صفحه را عمیقا بررسی کرده بود و تمامی آنچه دریافته بود در طرحهایش نمایان بود.
با این وصف طراحی ساختمان شماره ۵ کاملا در یک فضای تعاملی و آگاهانه صورت گرفته است.
غیرازاین نباید باشد! معمار ساختمان شماره ۵ برای کار با ما تنها یک شرط داشت. او همان ابتدا گفت که کلیت کار با هر آنچه تا به آن روز از پروژه دریافته بود را تا سه آلترناتیو و کانسپت نهایی طراحی خواهد کرد و اگر طرحهای حاصل از این فرآیندها مورد تائید و اجرایی نبودند، کار باید به شخص دیگری محول میشد که در دومین سری از فرآیند طراحی، طرح به نتیجه رسید و ما همکاری را ادامه دادیم.
در مراحل جواز گرفتن از سوی شهرداری مشکلی نداشتید؟
قطعا در این مرحله با مشکلاتی مواجه شدیم. جالب است بدانید که وقتی سازه را بررسی کردند، گفتند چنین سازهای امکان ندارد بتواند در برابر کوچکترین زلزله مقاومت کند؛ اما وقتی جزئیات رفتار دینامیک سازه را مطالعه کردند، متوجه شدند درصورتیکه تعداد ستون و یا دیوارهای موردنظر آنها را هم اعمال نشوند، سازه از هر نظر کاملا مقاوم خواهد بود، اما درنهایت دو دیوار علاوه بر سازه اصلی به ما تحمیل کردند و در جواب اعتراضهای ما گفتند: «درصورتیکه این دو دیوار نباشند، حس و حال خوبی نسبت به این ساختمان نخواهیم داشت!». برایشان غیرقابلباور بود که فضایی تا آن اندازه یکپارچه، بدون ستون و دیوار در ساختمان ما وجود داشته باشد؛ اما درنهایت با کمترین تغییرات و البته اثبات صحت و دقت تمامی جزئیات به شهرداری موفق به کسب جواز شدیم. در جریان این کار ما اصلاً به محدودیت فکر نمیکردیم. معتقد بودیم معمار باید فارغ از هرگونه محدودیت طراحی کند و ما طرح را اجرا کنیم که خودش بهتنهایی چالش بزرگی بود و ممکن است در دیگر پروژهها این نگاه را نداشته باشیم. یک معضل بزرگ و آزاردهندهی دیگر (حداقل برای شخص من) در ایران، برخوردی است که با پروژههای نسبتا خاص میشود؛ یعنی میشود گفت اغلب، «در ایران اجراشدن» برای ما بهانه است. احتمالا بارها شنیده باشید که در رابطه با یک پروژهی متفاوت بگویند: «خب برای ایران، خوب است!». شنیدن چنین عبارتی برای من زجرآور است. رسالت اصلی من و کسانی که با آنها در این پروژه همکاری داشتیم انجام کاری بود که صرفا برای ایران، خوب نباشد، بلکه واقعا و بر اساس استانداردهای جهانی خوب باشد. پس از اتمام پروژه، تقریبا هیچکس باورش نمیشد که نیروی کار و تکنسینهای این پروژه کاملا ایرانی باشند. حتی برای خودمان هم جالب بود. این پروژه به ما ثابت کرد که ما توانمندی انجام کارهای خوب راداریم، تنها ارادهاش را نداریم. این پروژه با چالشهای بزرگی مواجه بود. سایز پنجره و بازشوها، متریالها و نوع و ظرافت نازککاری که مطلوب معمار باشد و …، هرکدام بهتنهایی چالش بزرگی بود.
ساختمان شماره ۵، یک زبان لاکچری متفاوت دارد. به آنچه امروز با عنوان لوکس در تهران معرفی میشود شباهتی ندارد اما بازهم لوکس است. زبان متفاوت لاکچری در ساختمان شماره ۵ از کجا آمده است؟
در این پروژه ما تعریف منحصربهفرد خودمان را از لوکس بودن و لاکچری داشتیم. اعتقاد داشتیم که ارزشمندترین عنصر این ساختمان، همان فردی است که قرار است در آن زندگی کند و نیازهای او برایمان در اولویت بود. یک فرد در تهران شلوغ، به سکوت و آرامش نیاز دارد. در این آلودگی باید برایش هوای فیلتر شده و تمیز فراهم کنیم و در زمستان خشک تهران، رطوبت موردنیاز را به او برسانیم. ازنظر ما او باید بتواند نور مصنوعی را آنطور که میخواهد در فضاهایش کنترل کند و خیلی جزئیات مهم دیگر در زندگی روزمره. لاکچری در این پروژه با چنین رویکردی تعریفشده است نه با عناصر تزئینی عجیب و دکوراتیو. درواقع آنچه برای ما و آرشیتکت اهمیت داشت ماندگاری طرح بود. یک طراحی ماندگار شاید در ابتدای امر خیلی خارقالعاده به نظر نرسد اما در طی سالیان وجود و اهمیت خود را نشان خواهد داد و در اصطلاح رایج کسی از آن خسته نخواهد شد.
آقای آصفی توضیحات شما از ساختمان شماره ۵ بهقدری مفصل، دقیق و فنی است که اگر خود را بهعنوان سازندهی این ساختمان معرفی نکنید، قطعا میتوان شما را معمار آن معرفی کرد. چه اتفاقی افتاد که به ساختمانسازی روی آوردید؟
پدرم مهندس راه و ساختمان بودند. در ۵ سالگی، در زمان ساخت خانهی خودمان و در عملیات خاکبرداری اجازه داشتم که سوار لودر شوم! تا پیش از ۱۱ سالگی که برای مدت طولانی از ایران خارج شدم تقریبا تمامروزهای جمعه و تعطیلات مدرسه به همراه پدر در کارگاه پروژهها حضور داشتم. باوجود علاقه بسیار، پدر همواره توصیه میکردند که وارد کار ساختمان نشوم؛ چراکه معتقد بودند این شغل درآمد کافی و مناسبی ندارد. درعینحال همان زمان که تنها در کار طراحی و ساخت خطوط تولید کارخانهای بودم، به من میگفتند: «هر زمان که چیزی میسازی، در عین کارآمد بودن سعی کن زیبا باشد». همین حرف باعث شده بود تا زمانی که در ایرانخودرو پروژهای را تمام میکردیم، در آغاز پروژه بعدی مدیران پروژه میگفتند: «آقای آصفی، لطفا این هم به زیبایی قبلی باشد» و این امر به یک پارامتر مهم برای ما و آنها بدل گشته بود. بااینکه در ساخت خطوط تولید تخصص پیداکرده بودیم اما از همان کودکی علاقهمند بودم تا تجربه ساخت را در ساختمان نیز دنبال کنم و مادامیکه تماموقت درگیر کار خطوط تولید بودم این امکان وجود نداشت. واقعیت این است که این پروژه برکت «تحریم» است. هنگامیکه تحریمها آغاز شد، افت و افول شدیدی در پروژههای ما اتفاق افتاد. سال ۲۰۰۵ تمام نقشههای فاز ۲ و جزئیات اجرایی این پروژه از آلمان برایمان ارسالشده بود؛ اما در آن سالها بهقدری سرمان شلوغ بود که تا سال ۲۰۰۹ زمانی برای کار بر روی این پروژه نداشتیم. پس از آغاز تحریمها که پروژههای خودروسازی تا حد زیادی متوقفشده و با مشکل مواجه شدند، کار ما هم در آن حیطه کمتر شد و به سراغ ساختمان شماره ۵ آمدیم. هرچند که اعمال تحریمها واردکردن متریالهای موردنیاز و ارتباطات و دادوستدهای مالی با دیگر کشورها را به چالش بزرگی تبدیل کرد اما باوجود تمامی مشکلات و بار مالی نسبتا سنگین از پسش برآمدیم. بههرحال من به همه میگویم که ما در شرایط تحریم این پروژه را به پایان رساندیم. بعد از پایان ساختمان شماره ۵ متوجه شدم که علاقهام به ساخت پروژههای ساختمانی بیشتر از طراحی و اجرای خطوط تولید کارخانهای است.
پس ازآنچه در ساختمان شماره ۵ اتفاق افتاد بهاحتمالزیاد طی چند پروژهی دیگر، گروه شما، بنیانگذار نسل نوینی از معماری لوکس در ایران نام خواهد گرفت؛ آیا با ورود به این حرفه همین هدف را داشتید؟
در ساخت پروژههای ساختمانی، گروه ما چند رسالت مهم را دنبال میکند. یکی از آن رسالتها این است که صرفا به دنبال لوکس و ویژه ساختن نیستیم و اعتقاد داریم که یکچیزهایی را در قالب طراحی و اجرا باید به جامعه بازگردانیم. از همان ابتدا در این فکر بودیم که با پروژهای وارد بازار معماری شویم که حرفی برای گفتن داشته باشیم. پیشتر ایدههایمان را برای معماران داخل کشور گفته بودیم اما به ایدهآلگرایی محکومشده بودیم. طبیعتا بهعنوان اولین پروژه و با همکاری با یک معمار خارجی باید به نحوی عمل میکردیم که توجه دستاندرکاران حرفه را به خودمان جلب کنیم تا کار و شیوهی کاری ما را بشناسند تا در آینده نزدیک راقب به همکاری شوند که با ساختمان شماره ۵ این اتفاق افتاد. قطعا تمامی پروژههایی که داریم در شکل و شمایل ساختمان شماره ۵ نخواهند بود. صاحبان زمین وقتی به ما مراجعه میکنند طی جلساتی با آنها گفتوگو میکنیم و همان اول مشخص میشود که این زمین قرار است به چه منظور و برای چه طبقه و در چه شرایطی ساخته شود. در حال حاضر بهطورجدی در حال تعریف یک پروژه برای طبقه متوسط و جوان هستیم و چالش اصلی استفاده از متریالهای تماما ایرانی با طراحی بینظیر و باکیفیت است.
با طرحی از یک آرشیتکت ایرانی؟
از این بابت هنوز مطمئن نیستم. اگر آرشیتکت ایرانی بتواند از پسش بربیاید چراکه نه. ببینید بر اساس تجربهای که دارم در این حالت با یک مشکل روبرو خواهیم بود. اگر به آرشیتکت ایرانی بگویید فقط با متریال ایرانی کار کن فکر میکند که به او و کارش بها نمیدهید. فکر میکنم اگر بتوانیم این انگیزه را در او ایجاد کنیم که چالش چنین مسئلهای در طراحی را بپذیرد، میتوانیم باهم کارکنیم. انباریهای ساختمان شماره ۵ با متریالهای صد درصد ایرانی ساخته شد که هیچکدام هم گران نبودند. درها را یک آهنگر ایرانی ساخت و ام.دی.اف ها تماما در داخل کشور تولیدشدهاند. متریالهای باکیفیت داخلی که با دقت و مهارت ترکیب شدند و با اجرای صحیح یک مجموعهی بسیار خوب را بهوجود آوردند. برای من خلاقیت بیشتر از ملیت آرشیتکت اهمیت دارد اما در مورد متریال ایرانی، هدف این است که پروژه یک پروژه ارزان و کمهزینه باشد و همین باعث میشود که بتوان برای یک طبقه متوسط از جامعه که کمتر کسی دغدغه ساختن برای آنها را دارد، ساختمان ساخت. این خیلی مهم است که شما بدانید برای چه کسانی، در چه طبقهای و در چه شرایطی ساختمان میسازید.
این اطلاعات را چگونه بهدست میآورید؟ گروه تحقیقاتی مجزایی مامور به انجام این مطالعات در گروه شما هستند یا خودتان شخصا وارد عمل میشوید؟
بخش زیادی از این دریافتها کاملا حسی است که طی صحبت و مراودات با افراد دفتر و گروه به آنها میرسم؛ مثلا در بازههای زمانی استراحت و یا نهار باهم صحبت میکنیم و سعی میکنم از خلال حرفها جواب سؤالهایم را پیدا کنم. حتی در رابطه با این پروژه از گروهی خواستم که در بازار حرفهای ایران تحقیق کنند و نمونه مشابهی پیدا کنند اما موفق به یافتن هیچ موردی نشدند. همین نتیجه بیانگر این است که بخش بزرگی از جامعه مورد بیتوجهی واقعشده و مهجور ماندهاند.
تخصص آکادمیک و حرفهای شخص شما در چه رشتهای است؟ پس از بازگشت به ایران چه اتفاقی افتاد که سر از طراحی خطوط تولید خودرو درآوردید؟
تحصیلات من بهطور تخصصی در زمینه طراحی سیستم است که ارتباطی با مهندسی مکانیک که در پروژههای خط تولید کارخانه کار میکردم و ساختمانسازی و معماری حال حاضر ندارد. پس از اتمام تحصیلات در انگلستان و بازگشت به ایران در یک شرکت آیتی استخدام و مشغول به کار شدم که به دلیل ناسازگاری فضای شرکت با فضای فکری و حرفهای من، دو ماه بیشتر دوام نداشت. پسازآن نمایندهی فروش نمایندهی یک شرکت دیگر در زمینه فروش پیستولههای رنگ شدم که در امتداد آن مسیر شغلی وارد خطوط رنگ خودرو، سیستمهای رباتیک رنگ، سیستمهای انتقال بدنه و قطعات و سرانجام طراحی و اجرای خطوط تولید خودرو شدم.
تا اینجای بحث بهنظر میآید که شما علاوه بر رشتهای که در آن تخصص آکادمیک دارید تا اندازهی بسیار زیادی بر علوم و رویکردهای مدیریتی، اقتصادی، جامعهشناسی و فنی معماری اشراف داشته و همین امر باعث شده تا کاراکتری در فضای معماری کشور پدیدار شود که به جرات میتوان گفت در حال حاضر و طی چهار دههی اخیر نایاب بوده است.
فکر نمیکنم همهی مواردی که شما نام بردید در من وجود داشته باشد اما تمام تلاشم را میکنم که کارها را بهترین نحو ممکن و آنطور که باید انجام دهم و در این راه همکاران بسیار خوب و توانمندی همراهم هستند که نسبت بهتمامی کارها و اهداف حس مشارکت دارند. همکاران من شریک تجاری شرکت نیستند اما خود را از فلسفه و رسالت کار شرکت منفک و جدا نمیدانند. اوایل آغاز به کار ساخت ساختمان، بعضی از اعضای گروه مراجعه میکردند و به ایراداتی که به بخشهای زیرین دیوارها، کفها و یا سقفها حین اجرا مطرح میکردم، اعتراض داشتند. معتقد بودند که این بخشها به دلیل اینکه در زیر لایهی نهایی قرار میگیرند، دیده نمیشوند و لزومی ندارد که به همان اندازه که ظاهر پرداخته میشود به آن بخشها هم توجه شود اما من در جواب میگفتم: «باور کنید میبینند. حتی اگر با چشم هم نبینند بازهم دیده میشود». عمیقا اعتقاد دارم که در این دنیا هرگز انرژیای که ازآنچه زیروبم متفاوتی دارد با انرژیای که ازآنچه زیروبمش هماهنگ و یکپارچه است برابری نداشته و نخواهد داشت. تمام تلاش من در آن بود که یکپارچگی و صداقت پروژه را به آنطور که باید به خریدار نیز انتقال دهیم تا او هم احساس کند خانهای برای ۵۰ سال آینده خریداری میکند. نه اینکه بعد از ۱۰ سال بخواهد ساختمان را بکوبد و از نو بسازد و یا بهمحض ورود بخواهد همهچیز را تغییر دهد. من همهی اینها را منبع میبینم. ما نمیتوانیم منابع اینچنینی را در یک چرخهی بیستوپنجساله بگذاریم. امروز در تهران آپارتمان نوساز را میخرند و بلافاصله هر آنچه در آن هزینه شده را تخریب میکنند و از نو میسازند. برای تمامی آن مصالح و نیروی انسانی و ماشینآلات هزینه شده، اما خریدار در بدو ورود همه را از بین میبرد. اینها بخشی از منابع و سرمایههای مملکت است و این الگوهای رایج و نادرست در صنعت ساختمان باید اصلاح شود.
با توجه به اینکه سالهای زیادی خارج از ایران زندگی کردهاید و در رشتهای تخصص دارید که نگرشی کاملا سیستماتیک به امور دارد، بهنظر میآید بخش عظیمی از کاراکتر قدرتمند شخص شما و گروهتان دستاورد چنین پیشینهای باشد؛ اینطور نیست؟
خیر. البته اینطور نیست که مؤثر نباشد اما این را هم در نظر بگیرید که اغلب حرفهایهای کشور دائم در حال مسافرت به کشورهای مختلف هستند و دفاتر معماری خوب را میبینند و در نشستهای متنوع شرکت میکنند و اتفاقات معماری روز دنیا را از نزدیک لمس میکنند. بهتر است رانندگی را مثال بزنم. یک ایرانی در آلمان خود را مقید به رعایت اصول رانندگی و قوانین میداند اما در ایران به نحوی کاملا متفاوت عمل میکند. این موضوعی است که ربطی به در خارج از ایران زندگی کردن ندارد. اتفاقی است که باید بیفتد. چرا ما فکر میکنیم که میتوانیم خلاف جهت جریان آب شنا کنیم؟! مهمترین موضوعی که در گروه ما تمامی اعضا ملزم به محترم شمردن و اهمیت دادن به آن هستند، ارزشهاست. ما ارزشهایی داریم که تحت هر شرایطی به آنها پایبندیم. به هر قیمتی حاضر به همکاری با هرکسی نیستیم، برای پول درآوردن و یا بیشتر پول درآوردن از خواستها و ملزومات پروژه نمیگذریم. کاری به کاری که دیگران میکنند نداریم و کار خودمان را طبق اصول و قواعد خودمان پیش میبریم. ببینید ما پروژهای ساختهایم با شرایط خاص! با نظر به اینکه این اولین تجربه معماری و ساختمانی ما بود باعث خوشحالی من است که بگویم پروژه در خردادماه تمامشده و الان در مرحله پیشنویس پایان کار است و پروژه در ۴ مرحله عدم خلاف گرفت. در حال حاضر هر پروژهی جدیدی که به ما معرفی میشود یک سری بررسیهای مهم پیش از نوشتن قرارداد انجام میدهیم. برای گروه ما، بسیار مهم است که طرف قرارداد چه کسی است و چه خواستههایی از ما دارد و تا چه اندازه حاضر به پیشبرد اهداف گروهی ما درروند طرح و اجرای کار است. هرچقدر هم که پروژه سودآور باشد اگر شرایط از همان ابتدا مغایر آنچه تا به امروز به آن پایبند بودهایم باشد، کار نخواهیم کرد. ما باارزشهایمان کار میکنیم.
ببینید ارزشها خیلی مهم هستند، اما در هر پروژه شما و اعضای گروه برای این سطح از تلاش و خدماتی که در پروژههایتان ارائه میکنید و همچنین سرمایهای که هزینه میشود، قطعا یک برنامهریزی و اهداف مشخصی هم پیشبینی میکنید که اگر در مدتزمان تعیینشده، این اهداف تأمین نشوند ممکن است به سازوکار کار گروهی لطمه وارد کرده و همبستگی گروه را مورد تزلزل قرار دهد. یکی مهمترین این اهداف بازگشت سرمایه و همچنین سودآوری است. فکر میکنید انجام یک پروژه معماری به روش شما در قیاس با آنچه در دفاتر معماری معروف تهران صورت میگیرد چقدر برای دستاندرکاران هر دو گروه تفاوت دارد؟ به بیان سادهتر این سطح از پایبندی به اصول و ارزشها چقدر برای شما هزینه برمیدارد؟
پیشتر هم گفتم، ما به دفاتر و گروههای دیگر کاری نداریم و در جواب بخشی از سؤال شما هم فقط میتوانم بگویم که چون روند کاری دفاتر دیگر و خروجیهای نهایی پروژههایشان را ندیدهام نمیتوانم چیزی بگویم؛ اما در جواب بخش دیگر سؤالتان موفقیت در هر بخشی از کار برای ما بسیار مهم است که طبعا بخش مالی پروژه هم یکی از همان بخشها است. در دفتر آلمان، یک مهندس طراح داشتیم که میگفت: «شما (در این کار) از پایین نمیتوانید به بالا بروید». به بیان بهتر شما نمیتوانید یکچیزی بسازید و به کسی بگویید که اگر شما بخواهید، من بهترش را درست میکنم. اصل این است که بهترین (بهترین آنچه میتوانید ارائه دهید) را بسازید و از طرف مقابل بپرسید که آنچه میخواهد چقدر ازآنچه شما ساختهاید پایینتر است! چنین برخوردی در وهله اول نشان میدهد که شما قادرید بهترین را بسازید. الان خیلیها مدعی هستند که «ما بهتر از این را هم میتوانیم بسازیم». سؤال این است که اگر این توانایی رادارید، پس چرا تابهحال انجامش ندادهاید؟ فکر میکنید که حتی طبقه ثروتمند ایرانی هم لیاقت داشتن بهترینِ شما را ندارد؟! من با این نگرشها مشکلدارم. اشتباه بزرگی است که فهم و شعور مشتری و کسانی که قرار است در پروژهی شما زندگی و تعامل کنند را نادیده بگیریم و زیر سؤال ببریم. مشتری شما عملا به بیزنس و حیات کاری شما کمک میکند. نباید او را نادیده گرفت و باید سعی کنید بهترین آنچه در توان دارید را به او ارائه دهید. در مقطعی از پروژه ما به دلایلی تصمیم به پیشفروش تعدادی از واحدها گرفتیم و برای شخص من بسیار مهم بود که افرادی که پیشخرید کردهاند، پس از اتمام پروژه و تحویل آنچه واکنشی نشان خواهند داد چراکه قیمت پیشفروش ما از بالاترین قیمتهای پیشفروش در بازار بهحساب میآمد. هنگام تحویل یکی از واحدها، از خریدار پرسیدم «آنچه امروز تحویل گرفتهاید با آنچه هنگام پیشخرید به شما ارائهشده بود تا چه اندازه با انتظارات شما مطابقت دارد؟»، در جواب گفتند: «من تابهحال چندین آپارتمان پیشخرید کرده و تحویل گرفتهام، اما آپارتمانی که شما امروز به من تحویل دادید به جرات میتوانم بگویم بسیار بالاتر از آن چیزی است که من بر اساس گفتههای شما هنگام پیشخرید واحد، تصور کرده بودم». چنین واکنشی برای من و تیمم کافی است که مطمئن شویم راه را درست رفتهایم! شاید فکر کنید این ترفند کاری ما است، اما واقعیت کاری ما چنین چیزی است. به چیزهایی که میگوییم تعهد داریم.
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۹، نیمه دوم آذر ۱۳۹۵ ، نگاه ویژه ، صفحه ۷
به قلم: شیدا حقیقت پور
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفتهنامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.