عکس روی جلدِ شماره ۹ -سال اول- دوهفتهنامه «طراح امروز» به «ساختمان شماره پنج الهیه» اختصاص داشت؛ در داخل نشریه هم سه صفحهی کامل به مصاحبه خبرنگار با عبدالرضا آصفی مجری این ساختمان اختصاص دادهشده بود. بیگفتوگو، چنین فرصتی برای هر اثر یا خالق آن، مفت به دست نمیآید. احتمالاً بزرگان نشریه در این کار، خیری دیدهاند که چنین سخاوتمندانه در خصوص یک ساختمان فداکاری کردهاند. انشاالله که خیر این کار برای معماری کشور باشد نه برای منافع زودگذر و نشریه بربادده. عنوان گفتوگو هم جالب است: «کافیست که طراحان ایرانی هم بخواهند…». علاقهمندم نکاتی را درباره این گفتوگو برجسته کنم؛ متأسفانه، این حس را دارم که این گفتگو چندان در جهت خیر معماری ما نبوده، هرچند نیت نشریه و گفتگو شونده، انشاالله خیر است و عالی!
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۲۳، نیمه دوم مرداد ۱۳۹۶ ، نامه امروز ، صفحه ۸
به قلم: بهروز مرباغی
نخست: خوشآمد
من کاملاً موافقم پای مجریها و سرمایهگذاران ساختمان به نشریههای تخصصی معماری باز شود. تجربهای که در معرفی و بررسی آثار برتر معماری معاصر ایران بهدستآمده، نشان میدهد عامل «کارفرما» نقش مهمی در خلق یک اثر دارد. پس چهبهتر این گروه از عواملِ خلقِ بنا در حلقه بحثوجدلهای معماران و شهرسازان وارد شوند و بدهبستانی سلیقهای و نظری شکل بگیرد.
دوم: حرفهای زیبا
جای خوشبختی است که کارفرماهای ما، ازجمله آقای عبدالرضا آصفی، حرفهای زیبایی برای گفتن دارند. من به بخشهایی از این گفتههای عبدالرضا آصفی اشاره خواهمداشت؛ غرض آن است، این گفتمان و این ادبیات چنان شایع و گسترده شود که انتظار تغییر در سلیقه کارفرمایی کشور را به وجود بیاوریم. ضمن آنکه همه این بحثها میتواند تلنگری به «کارشناسان» شهرداریها باشد که با آییننامههای خود، ما را به قوطی سازی نکشانند.
سوم: ریشهها
چه خوب میشد اگر کارفرماهایی نظیر آصفی، برای خود پیشینهای ببینند و تلاش کنند آن سنتها را احیا کنند. اگر در تهران و دیگر شهرهای ما آثار فاخر به وجود آمده، وامدار کارفرماهای خوشفکری هست که شأن معماران و معماری را دانسته و حاصل کارشان، آثاری «ماندگار» شده است؛ از سپهسالارها تا نمازیها…
چهارم: معماری ایرانی یا خارجی؟
عبدالرضا آصفی، طراحی ساختمان خود را به معماری آلمانی سپرده و از نتیجه کار هم بسیار راضی است و دلایل این رضایت را هم بهانحاء مختلف بیان میکند. برخی از این دلایل بسیار منطقی است و برخی جای تردید بسیار دارد. آصفی میگوید: «ایران با جمعیتی در حدود ۸۰ میلیون نفر، عضوی از جامعه جهانی است. در تمامی ممالک جهان، یک پایتخت را نمیتوانید پیدا کنید که تمام پروژههای معماری آن توسط آرشیتکتهای داخلی آن مملکت طراحی و ساختهشده باشد». حرفی منطقی است؛ وجود آثار بسیاری از معماران جهانی، چون آندره گدار، یورن اوتزن، جو پونتی، فیلیپ جانسون و دیگران در ایران نشاندهنده این واقعیت است که اگر الآن چنین رویهای وجود ندارد، بهخاطر قوانین دستوپاگیر اداری بعد از انقلاب و ظرفیت غلط سازمان نظاممهندسی و سازمان برنامهوبودجه برای بسترسازی است.
او در ادامه از دیگر علل روی آوردنش به معمار خارجی میگوید: «ما میخواستیم پیش از خاکبرداری، تمام نقشههای اجرایی و فاز دو، دیتیلها به همراه مشخصات فنی و اجرایی را کامل در اختیار داشته باشیم که برای آنها (خارجیها) امری کاملاً عادی بود، درحالیکه در ایران با تمام کسانی که صحبت میکردیم اغلب در جواب میگفتند: «شما کار را شروع کنید، برای پیشرفت کار در هر مرحله ما به شما خوراک را خواهیم رساند». این نیز حرف و گلایه حقی است؛ ولی برای من واقعاً عجیب است! اگر چنین برخوردی را برخورد عام و رایج معماران بدانیم، معمار بر اساس شرح خدماتی که با کارفرما توافق میکند و دستمزدش را میگیرد، باید کار تحویل دهد و چنین هم هست. خواست همه معماران آن است که حتی زیرسیگاری مبلمان را هم خودشان طراحی کنند. چرا در خصوص درخواست عبدالرضا آصفی چنین شده؟ برای اینکه دم خروس پیداست. خود آصفی در سطری پایینتر میگوید: «با آرشیتکتهای ایرانی فقط و فقط برای طراحی کانسپت قرارداد بسته بودیم که به نتیجه نرسید». فقط و فقط برای کانسپت! که بعدها کارفرما هر بلایی خواست سر آن بیاورد و بگوید طرح این ساختمان را فلانی کشیده.
جالب است کارفرمای عزیز ما وقتی به معمار آلمانی میرسد، شرط درست او را میپذیرد و تمام مراحل کار را به او میسپارد. البته با روندی کاملاً منطقی. او همان ابتدا گفت که کلیت کار با هر آن چه تا به آن روز از پروژه دریافته بود را تا سه آلترناتیو و کانسپت نهایی طراحی خواهد کرد و اگر طرحهای حاصل از این فرایندها مورد تائید و اجرایی نبودند، کار باید به شخص دیگری محول میشد که در دومین سری از فرایند طراحی، طرح به نتیجه رسید. آیا این روند نمیتوانست توسط هر آرشیتکت ایرانی صاحب سبک انجام شود؟ که حتماً میشد؛ احتمالاً نوع برخورد کارفرما با شأن معمار ایرانی، آنی نبوده که باید میبود. صحبت اصلاً سر این نیست که چرا از معمار خارجی استفادهشده؛ این خیروبرکت است، ولی نباید برای این کار، ارزش دیگران را زیر سؤال برد.
پنجم: آسمان هرکجا که رَوی، همین رنگ است!
در ایران، شاید مثل تمام کشورهای جهان، قوانین و آییننامههای اداری و شهردارانهی دستوپاگیر، کم نداریم. هرچند با شناختی که از نحوه کار و ضوابط معماری درجاهایی چون کانادا، آمریکا و اتحادیه اروپا داریم، باز جای شکرش باقیست که در ایران دست معمار برای خلاقیت بازتر است؛ اما مبانی نظری یک معمار در خلق اثر مهمتر از قوانین موجود است. یک معمار خوب و متعهد، هرگز نمیگوید «خب، برای ایران خوب است». این توهین به ایران است. هر اثر معماری در ایران «باید واقعاً و بر اساسِ استاندارهای جهانی خوب باشد». (جملهها از آصفی است؛ هرچند با نیتی متفاوت). معمار متعهد، هرگز، فرافکنی نمیکند و نمیگوید تقصیر شهرداری یا دستور کارفرما بوده است. او باید از اثر خود، تمامقد دفاع کند. اگر چنین نیست، نباید امضایش را زیر نقشهها بگذارد.
شش: معماری، ارزان و گران ندارد!
عبدالرضا آصفی، در جایجای سخنش، دستوراتی زیباییشناختی و سلیقهای ارائه میکند که حتماً باید خیلی دقت شود. این نوع نگاه، نگاهِ بین دوزخ و بهشت است. تعبیرپذیر و خطرناک است؛ مثلاً میگوید: «در این پروژه، ما تعریف منحصربهفرد خودمان را از لوکس بودن و لاکچری داشتیم» و این سخنی است هم خوب، هم بد. اگر هر کارفرمایی بخواهد اصول زیباییشناسی خود را دیکته کند، پس اینهمه درس و دانشکده و تجربه معماران به چهکار آید؟ هرچند او در ادامه حرفش -خوشبختانه- نکته مهمی را مورد تأکید قرار میدهد و میگوید: «ارزشمندترین عنصر این ساختمان، همان فردیست که قرار است در آن زندگی کند» که حرف حقی است. بگذریم از اینکه چگونه این ارزش و نیاز او تأمین شده است که خود، جای حرف دارد. حداقل از دید من، اثر ساختهشده فاقد چنین ارزشی است.
قابل پیشبینی است که این «منحصربهفرد» بودن و منحصربهفرد فکر کردن، هرآن ممکن است به قهقرا بکشد. او میگوید: «اگر به آرشیتکت ایرانی بگویید فقط با متریال ایرانی کار کن، فکر میکند به او و کارش بها نمیدهید»! این حرفها نوعی اتهام است؛ آنهایی که چنین میاندیشند، معمار نیستند، بسازوبفروشهایی هستند که در جامعه معماران جا خوش کردهاند و برای برخیها (مثلاً شاید برای این کارفرمای محترم) برند شدهاند. به این دوستان باید تأکید کرد که معماری، ارزان و گران ندارد. چگونه است که «مدرسه رودراپور بنگلادش» که فقط با گل و خشت و بامبو ساختهشده (اثر آنا هرینگر اتریشی) برنده جایزه آقاخان میشود و دهها کار اجراشده در همین ولایت خودمان که گرانترین سنگ ایتالیا را استفاده کردهاند جرات کاندیدا شدن هم ندارند؟ اگر آصفی معتقد است: «خلاقیت، بیشتر از ملیت آرشیتکت اهمیت دارد». حتماً باید بپذیرد خلاقیت بیشتر از متریال اهمیت دارد. نمونههای قابلذکر زیادی داریم که با ارزانترین مصالحِ قابل حصول در محل، حتی متریال بازیافتی و ضایعاتی، معماری با ارزشی خلق کردهاند. عزیزان کارفرما باید افق وسیعتری داشته باشند؛ نهفقط در نوع هزینه کردنها، بلکه در هزینههای پایدار پروژه. این اصلاً سخن خوبی نیست که ایشان میگوید تمام تلاشش آن بود که خریدار خانه احساس کند خانهای برای ۵۰ سال آینده خریداری میکند نه اینکه بعد از ۱۰ سال بخواهد ساختمان را بکوبد و از نو بسازد! مگر ۵۰ سال عمر خوبی برای اینهمه سرمایه و هزینه است؟ ساختمانهای دانشگاه تهران که در حوزه معماری مدرن ایران هم هستند نه تاریخی، عمری بیش از ۷۰ سال دارند. اولین دانشکدههای دانشگاه شریف (اثر حسین امانت) الآن پنجاهسالهاند و انگار که همین امسال ساختهشدهاند. سالم، سرحال و قبراق. بگذریم از ساختمانهای چند صدساله و تاریخی.
هفت و آخر: انشاالله که خیر است!
جای خوشبختی است که کارفرماهای دانشآموختهای چون عبدالرضا آصفی وارد بازار ساختمان شدهاند. قدمشان مبارک؛ اما باید امیدوار بود این سبقه و پشتوانه سبب غرور کاذب نشود. عاقبت خوبی ندارد. من بهعنوان یک عضو جامعه معماران ایران، با فروتنی عرض میکنم، علیرغم تمام این گفته و ناگفتهها، حاصل کار عبدالرضا آصفی و معمار ارجمند آلمانیاش، اثری نیست که بتوان جزو کارهای برتر معماری معاصر ایران بهشمار آورد. اثری است از یک معمار ارجمند که در سرمای آلمان و اروپا دنبال ذرهذره آفتاب است و چاره را در تکرار نمونههای پنجاه سال پیش معماری آمریکا دیده که نهایتش «خانهای شیشهای» است. عکسهایی که در آن شماره از دوهفتهنامه طراحامروز چاپ شده، نشان از ظرافت و دقت در اجزاء بخصوص اجزاء داخلی دارد که شایسته تقدیر است. بااینحال، قطعاً میشد در چنین محوطه با ارزش و خوشقوارهای، اثری ماندگار طراحی و اجرا کرد. شاید روزی که همه اهالی ساختمان آمده باشند و خانههایشان را مبله کرده باشند، زمان خوبی باشد برای بررسی این حجم و نمای یکدست و کمتحرک شیشهای.
انشاالله که خیر است…
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۲۳، نیمه دوم مرداد ۱۳۹۶ ، نامه امروز ، صفحه ۸
به قلم: بهروز مرباغی
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفتهنامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.