… گروه سهنفرهی «پایاپیرنگ»، با حضور سمانه متقیپیشه، اشکان قشقایی و پویا رنجبر، از نسل جدید معماراناند که امروز به بالندگی و شکوفایی خود رسیدهاند؛ در میانهی دهه ۸۰ وارد عرصهی یادگیری معماری شدند. بااینکه در مقاطع پیوسته تحصیل نکردند، در مسابقات متعددی حضور یافته و جوایز بسیاری را بردند. این گروه فکرهای جدید و تازهای دارند و از هر فرصتی برای روبرویی با چالشها بهره میبرند. از مهمترین آثاری که طراحی و اجرا کردهاند، مسجدی برای بیمارستان نمازی، مجموعهی درمانی اصلی شیراز و جنوب کشور است. این گفتوگو میان من و ایشان، سعی بر تحلیل ایدهها و مسائل پیرامونی اثر مسجد محمد رسولالله دارد…
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۰، نیمه اول آذر ۱۳۹۶ ، نگاه امروز ، صفحه ۸
به قلم: مهشید معتمد
قصه دستیابی به ایده مسجد چه بوده و از کجا الهام گرفته شد؟
سال ۱۳۹۲ مرکز آموزشی درمانی نمازی از ما خواست که در محل نمازخانه قدیمی موجود در سایت، مسجدی طراحی کنیم. خواسته اصلی کارفرما افزایش ظرفیت نمازگزاران به حداقل ۴۰۰ نفر بود. ایدهی اولیه بر اساس چهار چالش شکل گرفت؛ اول حفظ درختان موجود که قدیمیتر از بنای بیمارستان هستند، دوم تأمین حداکثر ظرفیت نمازگزار، سوم همجواری با محور اصلی پیاده و سوارهی مجموعه و چهارم وجود نمازخانهای قدیمی در سایت پروژه. در ابتدا کل سایت پروژه بهعنوان سطح اشغال بنا در نظر گرفته شد و ازآنجاییکه نمازخانه موجود بخشی از تاریخچه سایت بود، پیرنگ آن را بهعنوان پلان گنبدخانه جدید حفظ کردیم. برای گروه مهم بود که نیروهای ناهمخوان پروژه در کنار هم دیده شود؛ مانند سامان دادن به همنشینی مسجد با پیادهراه شلوغ شمالی. با توجه به تنوع دسترسیها، دو ورودی برای مسجد در نظر گرفتیم که توسط یک رواق به هم متصل میشوند. ردیف منظم درختان میان رواق و پیادهراه شمالی قرار دارد. دیوار رواق را مشبک کردیم تا امکان دید از درون به بیرون و بالعکس فراهم شود. در کنار ورودیها دو مناره برای شاخص کردن ورودیها طراحی شد.
آیا ایدهی نهایی یک تصمیم جمعی بود یا به پیشنهاد یکی از اعضای گروه بسط داده شد؟ در خصوص روند طراحی جمعی هم بفرمایید.
یکی از اصلیترین دغدغههای ما از همان ابتدای تشکیل گروه، تمرین طراحی گروهی بود؛ روشی که در دانشگاه یاد نگرفتیم. در این روند چندساله به شیوهای رسیدیم که برای تیم خودمان پاسخگوست. در ابتدای طراحی، در یک بارش فکری، ایدههای اعضا را گردآوری میکنیم و صراحتاً آنها را نقد میکنیم. بعد از عبور از فیلترهای مختلف انتقادی، ایدههایی باقی میمانند که دیگر مهم نیست در ابتدا از سوی چه کسی مطرحشده. حتی برخی نظرات که در مراحل اول بازمیمانند نیز دوباره مورد تفکر و بررسی قرار میگیرند. میتوان به جزییات گفت کدام ایدهها مورد مخالفت هرکدام از ما بوده، اما در روند پروژه با آن همراه شدهایم. پس از اجرا هیچگاه عنوان نمیشود که هر بخش از کجا آمده است. پیشنهادها در روند انتقادی اصطلاحاً دچار چکشکاری و دگردیسی میشوند. این تمرین هدفدار در گروه به نتیجه رسیده و با آن مسیر طی میشود. روند آنقدر برای ما جا افتاده که مثلاً بدون هماهنگی از قبل، فکر یکی در اتود دستی دیگری نمایش دادهشده است. البته این مصداق قطعی و نهایی کار جمعی نیست و ما همچنان در حال تمرین هستیم.
مسئلهی دیگر اینکه سرگروه مشخصی وجود ندارد، بلکه مبتنی بر شرایط هر پروژه و بهصورت چرخشی، مسئول آن معین میشود که البته این انتخابها در طراحی دخیل نیست و همهی اعضا در یک سطح هستند. سرگروه بیشتر مسئولیت مواجهه با کارفرما را بر عهده دارد، زیرا کارفرما ترجیح میدهد تا با یک نفر در ارتباط باشد. زمانی هم که فردی حضور ندارد، سیستم کار خود را انجام میدهد.
پس اگر هرکدام از شما هم بهتنهایی طراحی میکردید به همین نتیجه میرسیدید؟
نتیجه حتماً این مسجد نمیشد و این محصول گفتمان جمعی ما بوده است. چالشها، تفکر جمعی و اعتماد گروه باعث شده تا چنین تعادلی ایجاد شود.
شما طرح اولیه متفاوتی برای پروژه معرفی کرده بودید (سال ۱۳۹۰)؛ چرا طرح را تغییر دادید؟
مرحلهی اول در سال ۱۳۹۰، از ما خواسته شد تا بنای جدیدی برای مسجد طراحی کنیم. ریاست وقت، نیاز پروژه را بهصورت فضای نیمهبازی برای نمازگزاران تعریف کرد که در مواقع افزایش تعداد نمازگزاران یا مراسمهای خاص، مورداستفاده قرار بگیرد و کار به ما واگذار شد، اما به دلیل تغییرات اداری، آن طرح به مرحله اجرا نرسید.
در برنامهی جدید قرار شد ظرفیت نمازگزاران افزایش پیدا کند؛ حتی پیشنهادهایی مبنی برافزایش طبقات برای افزایش تعداد افراد هم مطرح شد. در طرح اول این محدودیتها وجود نداشت و تنها قرار بود فضای نیمهبازی ارائه شود که ما مکعب خالص و پیرنگ نمازخانه قدیم را نگه داشتیم و رواقی دورتادور مکعب بهعنوان فضای نیمهباز اضافه کردیم. طرح دوم شامل تغییراتی وسیع در تراکم و سطح اشغال بود. مسجد اولیه با حدود ۱۰۰ نفر با فضایی نیمهباز که برای فصول مختلف قابلاستفاده باشد معرفی شد؛ درحالیکه ظرفیت مسجد دوم باید به ۴۰۰ نفر میرسید و فضای کاملاً بستهای بود که حتی تهویه هم با هواساز صورت میپذیرفت؛ زیرا استفادهی سالیان مختلف نشان داده بود مسجد نیمهباز تبدیل به همراهسرا و محل استراحت خواهد شد و دغدغهی مسئولین تغییر این عملکرد است. گرچه ما بخشهای نیمهباز را بهنوعی دیگر نگه داشتیم.
ریاست جدید نگاه کاملاً بهروزی به مسجد داشت و به ما آزادی عملی برای ارائه پیشنهاد و طرح داده بود. دراینبین نظراتی هم داده میشد که بهتر است مسجد سنتی باشد و حتی افزایش تراکم (تا ۳ طبقه) صورت بگیرد و از سطح زمین بالاتر برود تا ابهت مسجد نمایش داده شود. بااینوجود ما طرح را یک طبقه ارائه دادیم و با رمپی یکنواخت از پیادهرو تا ورودی و شبستان مسجد رسیدیم که خوشبختانه مورد استقبال تیم مدیریتی و فنی بیمارستان قرار گرفت.
مسجد محمد رسولالله چقدر با مساجد معمول متفاوت است؟ اصلاً داشتن «تفاوت» دغدغه طراحان بوده است؟
اول باید نیت از «معمول» را مشخص کنیم؛ اگر منظور سلیقهی ارگانهای مسئول است که بر طراحی تحمیل میشود و در شهر هم بهوفور دیده میشود، این مسجد معمولی نیست. ما این شانس را داشتیم که در این پروژه، به دلیل استقلال مجموعهی بیمارستان نمازی، از فیلترهای ذکرشده عبور نکنیم. البته نظارت از طریق علوم پزشکی وجود داشته، اما چالشها با همکاری مدیریت مجموعه رفع میشد. نمیتوانیم ادعا کنیم تفکرات بیرونی بر طراح هیچ تأثیری نداشتند، آن نگاه هم مثلاً در فضای داخلی مؤثر است. بهطورکلی در طراحی و ساخت بناهای مذهبی جریانهایی وجود دارد که طراح را تحتفشار قرار میدهند. البته این قیچی دارای دو لبه است. یک لبه آن ارگانهای مسئول هستند که تلاش دارند عناصر خاصی را بهصورت دستورالعمل به معماری تحمیل کنند و یا با دیدن یک مثلث در طرح، طراح را فراماسون بنامند؛ اما لبه دیگر گروهی از معماران پیشرو هستند که با معیاری مانند «معماری انتقادی» سعی دارند جریان فکری خود را به جامعه معماری تحمیل کنند. البته روشهای این دو گروه در عمل متفاوت است. بهطور مثال همین پروژه در مسابقه معمار سال ۱۳۹۵ شرکت کرد و حتی یک رأی مثبت برای عبور از مرحله اول دریافت نکرد. مدعیان معماری پیشرو و رادیکال، ابتدا عناصری مانند مناره و گنبد را کلیشه معرفی میکنند و با حذف آنها و هر آنچه نشانی از گذشته معماری تاریخی ایران دارد آثار خود را انتقادی مینامند. گرچه خود نیز آنجا که نیاز باشد همان بهاصطلاح کلیشهها را به کار میبرند و این پارادوکس وجود دارد؛ اما ما پروژه را با حذف یا افزودن کلیشهها شروع نکردیم، ما درگیر کلیشهها نشدیم، بلکه با نیروهای ناهمخوان پروژه کارکردیم. تلاشی برای تفاوت ایجاد کردن از طریق حذف کلیشهها نداشتیم. برای ساماندهی متغیرهای پروژه اگر بتوانیم با کلیشهها هم کار میکنیم.
به شکل کلی، کاربری مسجد کاربری خاصی است؛ شاید در ۱۴۰۰ سال هیچ تغییری در آیینهای ادا شده هم در داخل آن رخ نداده باشد. ما سعی در ایجاد تغییراتی منطبق با همین دیدگاه داشتیم. بهطور مثال در مجموعه رواقی با صفحه مشبک پدید آمده که دید از درون به بیرون و بهسوی درختان تولید میکند که برایمان اهمیت داشت. دید از بیرون به درون مسجد نیز داریم که بتوان اتفاقات داخلی و برپایی نماز دیده شود. پیادهرو عریض شده و همنشینی میان مسجد و پیادهراه صورت گرفت. جدارهی روبهقبله، برخلاف روشهای مرسومِ معماری ایران شفاف است. هر درخت پشت این جداره با یک کادر (یک پنجرهی بلندقدی) قاب شده و کسانی که نماز میخواند رو به اینها هستند. همان زمان مخالفت زیادی با این موضوع شد که شما نگاه به بیرون را ایجاد کردهاید، اما استدلال ما این بود که در تمام ادوار مساجد تاریخی ایران از فضای باز برای اقامه نماز استفادهشده است و ازنظر فقهی تنها وجود آینه منع شده است.
طرح چطور از مسئله هویت و فرهنگ خطمشی میگیرد؟ چقدر مسجد «شیرازی» است؟
هویت همیشه موردبحث ما بوده؛ چه در مسجد و چه در پروژههای پیشین. رویکرد کلی ما در طراحی که سعی بر تمرین و مشق آن در کارها داریم، این است که با توجه به پتانسیل سوژهی طراحی میتوان با لایههای مختلف مفهومی کار کرد؛ اعم از کهنالگوها، عملکرد، هندسهی سنتی یا هر چیز دیگری که قابلیت نوزایی و زندهسازی در طرح جدید را داشته باشد. ممکن است چیزی بهظاهر در لایهی عملکرد یا هندسه و تناسبات کلیشه باشد، اما به فراخور پروژه با آن متناسب بوده و میتوان استفاده کرد. اساتید و بزرگانی مثل سیحون، امانت و اردلان تلاش کردند تا روند نو سنتگرایی در طراحی معماری داشته باشند، ما هم این رویکرد طراحی را سوژهی جذابی یافتیم. در مسجد هم تا حدی توانستیم با لایههای مختلف عملکردی، تزیینات، تناسبات و سایر اتفاقات ارتباط پیدا کنیم. برخی از آنها پاسخ مناسبی بوده و برخی از آنها نیازمند زمان و نقد بیشتری است.
مفهوم هویت را هم باید تعریف کرد؛ رم کولهاس در «شهر عام» میگوید: «ما گذشته را تحلیل میبریم و تمام میکنیم. تاریخ ذخایر خود را در معماری به ودیعه گذاشته است، اما بهواسطهی تولید زیاد و افزایش جمعیت آنقدر مصرف میشود که درون تهی شده و از بین میرود تا حدی که کمکم توهینآمیز میشود». البته مطمئن نیستم اگر ده سال دیگر طراحی کنیم به همین شکل با آن مواجه شویم، چون گذر زمان و استفاده از این عناصر و نشانهها، باعث شده تا کمکم مصرف شوند؛ اما تلاش کردیم که بتوانیم بخشهای کمتر مصرفشده تاریخی-هویتی را ببینیم و آنجا که احتیاج است استفاده کنیم، نه آنجا که مجبوریم. اگر هویت را به این معنا ببینیم، لازم نیست حتماً به یک فرم، کتیبه، رنگ و مصالح وابستهاش کنیم. حفظ پیرنگ نمازخانه ۲۰ ساله و درختان ۷۰ ساله یعنی هویت آن مکان. هویت الزاماً مربوط به گذشتهی تاریخی معماری نیست، بلکه همین نیروهای سایت هم هویت محسوب میشود. به همین علت است که این مسجد دقیقاً متعلق به همان قسمتی است که قرارگرفته، نه حتی کمی آنسوتر و در همان زمانی که ساختهشده است؛ محصول همان معاصرت تاریخی که برای پروژه اتفاق افتاده است. بستر نسبت به شهر شیراز محدودیتها و آزادیها و رسالت خود را دارد و باوجود آزادی در ارتفاع بنا سعی کردیم که حتی از میدان نمازی هم به چشم نیاید؛ زیرا برای آن مجموعه طراحی کردیم و قرار بر خودنمایی به شهر و ارتباط با آن نداشتیم. شیرازی بودن اثر از سوی مخاطبان و کسانی که به درون آن میآیند شکل میگیرد. اگر مسجد موفقی باشد حتماً در ذهن این مخاطبان شیرازی باقی خواهد ماند. حلقهی ارتباطی با شهر همان کاربران مسجد بهعنوان مخاطب هستند.
برای ما مهم بوده که کاربر در مواجهه با فضا بفهمد اینجا مسجد است؛ نخواستیم مکانی بسازیم که جهت نماز مشخص نباشد یا بین درختان گم شود. البته این نشانگذاری به آن میزان که کاربر را راضی کند نیست؛ بلکه کاربر مانند نیروهای پروژه بخشی از چالشهای پروژه است و اولویتی بر بقیه ندارد؛ زیرا در همان زمان ساخت مسجد هم نظرات متفاوتی داشتند که اگر بنا بر آنها میشد کار به سمتی دیگر میرفت. در کل هدف ساخت اثری نبود که بعد از پردهبرداری، همه را در حیرت فروببرد که این چه مسجدی است!
به نظر شما مخاطبان با طرح ارتباط برقرار کردهاند؟
کسانی که در آنجا کار میکنند علاقهای نسبت به مسجد دارند و تبدیل به یک نشان در مجموعه شده است. اگر این اقبال باشد که بیشتر در طول زمان دیده شود، شاید بعداً بتوان ادعا کرد که یک مسجد موفق شیرازی بوده است. شاید این فضا در ابتدا برای کاربر غریب باشد، اما با مرور زمان با حس و حال آنجا آشناتر میشود. بازخوردهای پروژه مثبت بوده و توانسته با طیف گسترده افراد، از پزشکان تا انواع مراجعهکنندگان ارتباط برقرار کند. بر طبق پایش خود بیمارستان، ساختار مخاطبان باوجود تنوع ازنظر دیدگاههای سنتی و مدرن بودن، از این کار راضی هستند.
نورپردازی و بخصوص طراحی نور شب چقدر در موفقیت اثر اهمیت داشته است؟ (این پروژه برای نورپردازی جوایز جداگانهای دریافت کرده است).
مسئله قابلذکر آن است که میان نورپردازی پروژه و معماری آن تفکیکی وجود ندارد؛ نور بهعنوان یکی از عناصر پروژه بوده است. این همکاری با حضور مهندس همراه قشقایی (طراح نورپردازی معماری) و ارتباط حرفهای وی با گروه صورت گرفت.
نورپردازی بر تصویر شبانهی مسجد بسیار مؤثر بوده و ما در طراحی بهاندازهی تصویر روزانه به آن فکر کردیم. ایدهی اصلی تصویر شبانه، روشنایی فضای داخل مسجد و دعوتکنندگی بیرون و تاریکی محیط اطراف بوده است. ما نمیخواستیم از بیرون نور به پوسته بتابد، بلکه درصدد بودیم تا از درون تابش داشته باشد و این اشارهای دراماتیک به نور درونی است.
اگر قرار باشد برای نمازخانه یا مسجدی که تنها در ساعات مشخصی از روز فعال است طراحی کنیم، اینقدر نورپردازی مهم نیست؛ اما این مسجد به دلیل کاربری ۲۴ ساعته، چه ازنظر پرسنل که برحسب شیفت کاری برای اقامهی نماز میآیند و چه ازنظر افراد حاضر و نیاز به دعا کردن در هر ساعتی، این موضوع اهمیت دارد. یکی از اعضای گروه تجربهی فوت پدر را، قبل از طراحی مسجد، در آن بیمارستان داشته و از نزدیک با اهمیت و موقعیت این کاربری آشنا بودیم. افراد منقلب، پیش از تجربهی مرگ یا پسازآن و در مواجهه با فضای عرفانی، هر ساعتی وارد اینجا میشوند. این کارکرد شبانهروزی را نوعی پناهگاه برای کسی که ناامید از بیمارستان میآید دیدیم و این اتفاق با نور تشدید میشود.
بازی با نور روز هم اتفاقی مشترک در مساجد تاریخی ایران است. شکافی در گنبد وجود دارد که ظهر شرعی را نشان میدهد و مانند ساعت آفتابی کار میکند و کارکرد کلیشهای آن را تغییر میدهد؛ خود حجم بیرونی گنبد به شکل نیمکرهای است که در جهت جنوبی برش خورده است و به آن جهت میدهد. با نوری که از زیر دریچههای زیر گنبد میتابد نیز یک پانورامای گردش نور در داخل پدید میآید و حرکت میکند. ما به دنبال فرار از تاریکی مساجد بودهایم؛ الآن هم در ساعات روزانه نیازی به روشنایی مصنوعی نیست.
اگر قرار بر اصلاح یا تغییر اثر باشد (آن طرح تصویبی نهایی، نه لزوماً اثر اجراشده)، برای کدام بخش این اتفاق میافتد؟ اصلاً لازم دارد تا چیزی تغییر کند؟
سهراب سپهری میگوید: «هیچ پردهی نقاشی کامل نیست»! به نظر میرسد معمار مثل هر شاعر، نقاش یا نویسندهای، قطعاً پروژهای تولید کرده که محصول همان زمان و لحظه است؛ هیچچیز که عوض نشده باشد، ما عوضشدهایم. گذر زمان بر ما سبب شده تا وقتی الآن نگاه میکنیم، با هر بار مواجهه با اثر چه عکس و چه حضور در آن، فکر کنیم کجا میتوانست جور دیگری باشد، اما به قول مهندس امانت، پس از مدتی به یک صلح با اثر میرسی که تنها صلح است، وگرنه همیشه نگاه انتقادی وجود دارد. اصلاح محصول در ذهن طراح، یک کار مداوم است و هرچقدر اثر بیشتر مطرح و تحسین شود، بار مسئولیت ما را سنگین میکند. علت اصلی صلح با اثر، مهر تائید بزرگان و اساتید معماری است که کمک میکند رضایت از کار بالا برود.
مسئلهی دیگر برخلاف چیزی است که از سوی برخی معماران نامیِ ما مطرح میشود؛ با عنوان معماری انتخابهای شخصی نیست؛ گونتر گراس در زمان دریافت جایزه نوبل میگوید: «اینطور نیست که نویسنده با قلدری موضوع خود را برگزیند. این چیزی است که بهمرورزمان بهگونهای به شما تحمیل میشود». همان موردی که آیزنمن بر آن تأکید دارد که: «مطمئن نیستم بهعنوان معمار بتوانیم شهروندان جهانی باشیم؛ چون آموزش، ما را چنین هدایت نمیکند و همیشه از جایی و با یک پشتوانهی فکری و فرهنگی آمدیم که کار را خیلی سخت میکند». درگیری درونی در کنار نیروهای ناهمخوان پروژه کار معماری را بسیار جدی و مشکل میکند؛ این سختی را هم معمار تحمل میکند و نه کاربر یا کارفرما؛ زیرا باید مدام اینها را کنار هم بگذارد و سامان دهد. عدهای هم هستند (همان قیچی که ذکر شد) و مدام میز را برهم میزنند. تصور اینکه بستر سفیدی وجود دارد و معمار قرار است مثل یک بالرین آنجا هنرنمایی کند، کاملاً غلط است.
حرف آخر؟
فرصتهایی که به نسل ما داده میشود محدود است؛ ما خیلی خوششانس بودیم که این کار را انجام دادیم. شاید همین ناامنی محیط کاری باعث شده تا در کارها تکثر ایدهها پدید بیاید؛ زیرا اطمینانی از پروژه بعدی وجود ندارد. اگر به عقب بازگردیم معیارهای انتخاب ایدهها را سختگیرانهتر در نظر میگیریم. ما منتظر نقدهایی بر پروژه هستیم. افراد زیادی کار را تحسین کردهاند و جوایز داخلی و خارجی به آن تعلقگرفته است، اما نقد جدی بیرونی اهمیت زیادی دارد. جسارتی که آیزنمن دربارهی آن میگوید ما همواره میترسیم دوستیهایمان در جامعه معماری به خاطر نقد، برهم بخورد. به همین علت همیشه در لفافه سخن گفته میشود. این گفتمان درون معماری مسئله مهمی است که کمک میکند تا راه روشنتر شود.
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۰، نیمه اول آذر ۱۳۹۶ ، نگاه امروز ، صفحه ۸
به قلم: مهشید معتمد
کپیرایت این مطلب متعلق به دوهفتهنامه طراح امروز میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.