…گشودگی ایجادشده در سطح میدان خیرگی و حبس گرما را در فضا ایجاد کرده که نهتنها انتظار و «ماندن» در ایوان را امکانپذیر نکرده، بلکه در فصول سرد و گرم، کاربر را به ترک سریعتر فضا تشویق میکند. همچنین مصالح بهکاربرده شده در کفسازی ایوان، این خیرگی ناشی از انعکاس نور را تشدید میکند. اینگونه به نظر میرسد که تا این لحظه در برابر شرایط آب و هوایی متفاوتتری مثل بارش برف و باران نیز تدبیری صورت نگرفته. گویا عنوان «گودال باغچه» صرفاً به علت گود بودن فضا به آن نسبت دادهشده…
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۲۱، نیمه دوم تیر ماه ۱۳۹۶ ، شهر و منظر ، صفحه ۵
به قلم: پرستو جعفری
میدان ولیعصر بیش از ۵۰ سال، شریکی جدانشدنی برای خاطرات تلخ و شیرین شهروندان تهرانی بوده است. شریکی که از سال ۸۶، ناگهان در حصاری از بنرهای تبلیغاتی حبس شد و شهروندان دور و نزدیک به خود را با سؤالات و ابهامات بی شماری رها کرد و اکنون مدت کوتاهی است که پس از انتظاری ده ساله، با چهرهای نو و ابهاماتی بیش از پیش، مجدداً قدم به زندگی شهری مردم تهران گذاشته و با ۴۳۰۰۰ متر مربع زیربنا، عابران را، به عمق سی متری زمین فرو میبرد!
این فضا در چهره جدید خود که شاید فقط فرم دایرهای شکل را از میدان پیشین به یادگار دارد، اکنون نامش «ایوان انتظار» است. به گفته مسئولین، قرار بر آن بوده تا این چهره تازه، یادآور مفهوم «گودال باغچه» درمعماری سنتی ایران باشد و در عین حال، یک مفهوم فراموش شده به نام «پلازای شهری» را بار دیگر زنده کرده و به ادبیات شهری تهران بازگرداند.
با یک دیدگاه کلی و بیانی ساده، در تعریف «پلازا» یا «میدان گاه شهری» میتوان گفت:
پلازا معبر و محلی ست که در آن «پیاده» بر «سواره» تقدم و اولویت داشته و در آن مراکز خرید، مبلمان مناسب برای نشستن، استراحت، گفتوگو، تعاملات اجتماعی و … وجود دارد و افراد را برای اعمالی همچون پیادهروی و تماشای محیط اطراف فرامیخواند.
با توجه به نخستین گزاره از تعریف پلازای شهری، درمی یابیم اولین ویژگی که پلازا را از دیگر فضاهای شهری متمایز میکند، تقدم و اولویت پیاده بر سواره است که اعمالی مثل پیادهروی و تعاملات اجتماعی، لازمه فضا بوده تا بتوان نام «پلازا» را بر روی آن گذاشت؛ همانند آنچه در میدان نقشجهانِ اصفهان و یا محور سپه سالارِ تهران تجربه کردهایم.
اکنون سؤالی که در ذهن شکل میگیرد این است که «ایوان انتظار» در مدت کوتاهی که از افتتاح آن میگذرد و به بهره برداری رسیده، آیا توانسته به فضایی برای وقوع این تعاملات و ارتباطات اجتماعی شهروندان تبدیل شود؟
در نخستین برخورد با ایوان انتظار، آنچه شاهد هستیم، هدایت اجباری عابران به عمق زمین برای استفاده از این فضاست. کاربر پس از طی کردن دالانهای زیرزمینی مشابه با دیگر ایستگاههای مترو، به محدوده دایرهای شکل در زیر میدان میرسد. فضایی که افزون بر مشکلاتی همچون عدم وضوح و خوانایی در مسیریابی، بهکلی ارتباط شهروند پیاده را با خیابان و سوارهرو قطع کرده و در هالهای از ابهام فرو میبرد. درواقع همان معضل «حذف پیاده به نفع سواره» برای حفظ هرچه بیشتر تردد خودروها که قبلاً در زیرگذر چهارراه ولیعصر نیز شاهد آن بودهایم. فضایی که پس از احداث، امکان قدم زدن برای یافتن مسیر، در کنار جاذبه و نشانه شهری پراهمیتی مثل تئاتر شهر را از شهروندان سلب کرد.
ایوان انتظار نیز با همین معضل دست و پنجه نرم کرده و در مقایسه با ایستگاه قبلی که برای متروی میدان ولیعصر در نظر گرفته شده بود، نهتنها کمکی به شهروند نکرده بلکه بیشتر به گمراهی و سردرگمی او در یافتن مسیر دامن میزند. در این طرح، تنها راهی که برای عابر در راستای پیدا کردن مسیر وجود دارد، استفاده از دید و منظری ست که طراح نسبت به ساختمانهای اطراف میدان برای او باقی نگاه داشته است!
در گزاره دوم تعریف پلازای شهری، به اهمیت مبلمان شهری اشارهشده؛ عنصری که نقشی انکارناپذیر در موفقیت و عملکرد یک فضای شهری ایفا کرده و نباید از اهمیت آن غافل ماند.
متأسفانه نهتنها در این پروژه، بلکه در بسیاری از فضاهای شهری دیگرِ ایران، سالهای بسیاری ست که شاهد تولیدات سِری و انبوه مبلمان شهری هستیم و عمدتاً تفاوتی نمیکند که این حجم تولیدشده در کجای شهر و کدام بافت و کدام کاربری قرار بگیرند؛ ایوان انتظار نیز از این قاعده مستثنی نبوده و مبلمان الحاقی و فکر نشده آن، درحداقل هماهنگی با کاربری، اکثر مواقع خالی و بلااستفاده دیده میشوند. این مبلمان (نیمکتها، روشناییها، گلدانها و…) نهتنها جانمایی درستی در فضاها نداشته بلکه موفق نبوده تا در کاربریای که امروزه «پلازا» خوانده میشود، تأثیر شایان توجهی در جذب شهروندان برای توقف در فضای ایوان و ایجاد تعاملات اجتماعی داشته باشد.
گذشته از معضل مبلمان شهری، سؤالی که در ذهن نقش میبندد این است که آیا باوجود قوانین و محدودیتهای حاکم، این فضا میتواند محلی برای فعالیتهای خودجوش فرهنگی-هنری همچون موسیقی خیابانی، تئاتر خیابانی و تجمعات ناشی از آنها باشد؟ و یا اینکه صرفاً برای برنامههای از پیش تعیینشده و دارای مجوز در نظر گرفتهشده؟
در این طرح شاید حفظ ارتباط با محور خاطرهانگیز بلوار کشاورز و یا کاربریهای پراهمیتی همچون دانشکدههای حوالی میدان (مثل دانشگاه هنر)، سینما و کتابفروشیها، میتوانست گام مهمی در جهت تداوم فعالیتهای فرهنگی و هنری در ایوان انتظار باشد؛ اما نهتنها ارتباط میان کاربریهای مختلف حفظ نشده، بلکه این فضا دارای کمترین ارتباط بصری با فضای بیرون از خود نیز هست. شهروندی که در فضای سوارهرو و خارج ایوان قدم میزند، جز در شرایط اجباری برای استفاده از مترو، از وجود چنین فضایی در زیر میدان ولیعصر، در بیخبری مطلق به سر میبرد!
نکته حائز اهمیت دیگری که در همه توصیفات پیش و پس از احداث ایوان انتظار توسط مسئولین به آن اشارهشده، ایده «گودال باغچه» است.
گودال باغچه در معماری سنتی و اصیل ایران، تدبیری بوده که توسط طراحان خلاق ایرانی، برای تلطیف و تعدیل هوای گرم در اقلیم گرم و خشک ایران بکار گرفته میشده است. این ایده بیش از هر مزیت دیگری همچون ایستایی، استحکام بنا و محرمیت، دارای جنبه اقلیمی نیز بوده؛ درواقع معمار ایرانی با پایینتر بردن تراز حیاط مرکزی و قرار دادن باغچه به همراه گیاهان و بعضاً آب، هوای گرم را تا حد بسیاری تعدیل بخشیده و امکان سکونت را برای کاربران بناها فراهم میکرده است.
در ایوان انتظار نیز، تلاش بر آن بوده تا با پایینتر بردن سطح ایوان، ایده گودال باغچه را تحقق بخشند تا در عین وجود یک فضای روباز شهری، فضاهایی پر سایه را در زیر آن برای توقف و انتظار عابران فراهم کنند؛ اما موفقیتی در تحقق این ایده حاصل نشده و درنتیجه امر، اتفاقی که کمتر از هر چیزی شاهدش هستیم، امکان «انتظار» در این ایوان است!
گشودگی ایجادشده در سطح میدان و همچنین عدم حضور عناصر حیاتی مانند آب و گیاه، به علت تابش شدید آفتاب، خیرگی و حبس گرما را در فضا ایجاد کرده که نهتنها انتظار و «ماندن» در ایوان را امکانپذیر نکرده، بلکه در فصول سرد و گرم، کاربر را به ترک سریعتر فضا تشویق میکند. همچنین مصالح بهکاربرده شده در کفسازی ایوان، این خیرگی ناشی از انعکاس نور را تشدید میکند. اینگونه به نظر میرسد که تا این لحظه در برابر شرایط آب و هوایی متفاوتتری مثل بارش برف و باران نیز تدبیری صورت نگرفته. گویا عنوان «گودال باغچه» صرفاً به علت گود بودن فضا به آن نسبت دادهشده؛ اما در واقعیت، از باغچه و گیاهی که در آن به تلطیف جوِ فضا کمکی کند، خبری نیست و تا چشم کار میکند، سنگ است و سیمان و آهن که درنهایت سردی خود، فضای خاکستری و بیروح دیگری را به شهر تهران اضافه کردهاند.
طبق شرایط حال حاضر و با صرفنظر از ایدههایی که تا به امروز هیچیک تحققنیافتهاند، ایوان انتظار شاید ایوانی باشد برای عبور و نتواند بهعنوان یک پلازای پررونق شهری، گزارههای موجود در تعاریف و تئوریهای منظر شهری را تحقق بخشیده و نمیتواند صرفاً با تلقین اسامی اصیل معماری ایرانی همچون گودال باغچه، روح به فضا تزریق کند. اما میتوان آن را بهعنوان ایستگاهی روباز با ظاهری متفاوت که به میزان ۱۰ سال وقت و هزینه برای ساخت آن صرف شده، تلقی کرد. به نظر میرسد که اطلاع نداشتن از ایده و کانسپتهای طراحی، میتواند هضم و گذر از این فضا را برای ما و سایر شهروندان سادهتر کند.
ایوان انتظار مانند تمامی سالهایی که در زمان ساختهشدن خود، ما را با سؤالات بسیاری به حال خود رها کرد، اکنون نیز با نقاط تاریک بیشتری ما را به حال خودمان واگذار میکند. بزرگترین حسن این ماجرا این بوده که موفق شده همچون گذشته ثابت کند:
«انتظار برای تحقق ایدهها، انتظاری است ابدی»….
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۲۱، نیمه دوم تیر ماه ۱۳۹۶ ، شهر و منظر ، صفحه ۵
به قلم: پرستو جعفری
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفتهنامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.