… مهدی شیبانی دانشآموخته معماری و معماری منظر است که در حال حاضر، استاد گروه معماری منظر در دانشکده معماری و شهرسازیِ دانشگاه شهید بهشتی میباشد، پایهگذار اولین و تنها دپارتمان معماری منظر در خاورمیانه میباشد که آن را در دانشگاه ملی (شهید بهشتیِ فعلی) بنیان نهاده است. به گفته وی، نکته عجیبی که همیشه برایش دغدغه بوده، ۲۵۰۰ سال سابقه عینی، قابللمس و مورداشاره در بخش شهرسازی و معماری (فارغ از ۸۰۰۰ سال پشتوانه ماقبل آن) است که ما داریم. اما وقتی به دوران معاصر میرسیم، میبینیم که توجه به یکسری دیدگاههای غربی بهطور بسیار محسوسی تمام این هویت را از بین میبرد. در ادامه خوانندهی گفتوگویی دوستانه بین ما خواهید بود…
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۲۰، نیمه اول تیر ماه ۱۳۹۶ ، دریچه ، صفحه ۷
به قلم: مهرنوش سهیلیراد
چطور شد که پایهگذاری دپارتمانی که امروزه در سراسر دنیا بسیار پراهمیت و مورد پردازش است، توسط شخص شما برای اولین بار نهتنها در ایران بلکه در خاورمیانه رقم خورد؟
در کنار آشنایی قبلی من از معماری منظر در حدود سالهای ۶۰، بنده این رشته را از سال ۱۳۷۲ بهطور رسمی در دپارتمان دانشکده معماری دانشگاه ملی که امروزه با نام دانشگاه شهید بهشتی میشناسیم، بنیانگذاری کردم. این موضوع از جایی ناشی شد که مبتنی بر عقیده من مربوط به حضور معماری منظر بهعنوان جزئی از معماری و شهر بود که وجودش بدون انکار بود. بااینحال ما در کشور، معماری منفرد و شهر منفردی داشتیم که جدا از هم کار میکردند. معمار و شهرساز هرکدام برای خودشان مشغول بودند و حتی گاهی نسبت به هم دچار تنش و درگیریهای فکری و دانشی میشدند که گاها در حال حاضر هم مشاهده میکنیم.
مایلیم که از روند انجام این پروسه و چالشهایی که در این مسیر با آن مواجه بودید بیشتر بدانیم.
من ابتدا در خصوص رابطه معماری با معماری منظر کار میکردم، اما پس از گذر زمانی اندک متوجه شدم که واقعیت فراتر از اینهاست. درنتیجه شروع به انجام مطالعات جهانی کرده و درنتیجه از «Architecture Landscape» به «Urban Landscspe» رسیدم که این دو درواقع به بررسی عملکرد لندسکیپ در شهر و لندسکیپ در معماری میپرداختند. آن زمان، تنها در سه دانشگاه از کشورهای مختلف، این رشته تدریس میشد؛ آمریکا، انگلیس و کانادا. انجمن معماری منظر هم تنها در امریکا بود که با ریاست «میلر» هدایت میشد -در امریکا هر دانشگاهی که عنوان معماری منظر را آموزش میداد، موظف به کسب راهنمایی از این انجمن بهعنوان مرجع رسمی بود- بنابراین از او دعوت به عمل آوردیم و صحت دیدگاههایی که در دپارتمان خودمان بنیان نهاده بودیم را با مشورت وی مرور و اصلاح کردیم. باگذشت زمان و پیدا کردن وجهه جهانی منسوب به معماری منظر، این رشته دارای دیدگاههای خاصی شد که تأثیر عمدهای بر تفکرات و اصول شهرسازی گذاشته و نهایتاً موفق شد فاکتور مرتبطی بین معماران و شهرسازان باشد. بهمرور، زیرشاخههای متعددی یافته و تعاریف جدیدی هم با عنوان «لندسکیپ فرهنگی» و سپس «منظر آمایشی» نیز مطرح گردید.
زمان نسبتاً زیادی گذشته و دوست دارم از زبان خودتان بهعنوان متصدی و مرجع قابلاعتماد در این رشته بپرسم؛ چشماندازی که در آغاز برای خود تعریف کردهاید چه بوده؟ و آیا به آن رسیدهایم؟
باید بگویم که شخص بنده، همواره دو رویکرد را دنبال کردم؛ یکی پژوهش در رابطه با آنچه جامعه جهانی در مورد این موضوع انجام میدهند و دیگری، اینکه ما چه کردیم؟! همین باعث شد تا از بحث باغ ایرانی شروع کنم و آن را بهعنوان مطالعات پایه قرار دهم. در همین راستا به چرایی، فلسفه و حکمت این باغها بهدقت پرداختیم و در حال حاضر مأیوس از ادامه راه برای رسیدن به غایت مطلوب نیستیم.
تا جایی که میدانم، در همین راستا شما ورکشاپهای متعددی هم در ایتالیا برگزار کردهاید. درست است؟
بله همینطور است. البته این ورکشاپ ها محدود به ایتالیا نبوده و در امریکا و چین هم بهتفصیل مطرحشده و بازخوردهای جالبی هم داشته است.
با احتساب این موارد، لازم است که بدانیم دستاورد این فعالیتها چه بوده؟
ما توانستیم باغ ایرانی را نه بهعنوان کتابهایی که در جامعه مرسوم است، بلکه بهعنوان مفهومی بیان کنیم که نیاز دارد مفاهیم وجودی، چیستی و حقیقت ذاتیاش شناخته شود. پس از بررسی و مطالعات بسیار، به اصلی رسیدیم که در آن، رابطه باغ ایرانی با کل هنرها ازجمله: نثر، نظم، شعر و ادبیات، نقاشی، نگارگری، موسیقی و کاشیکاری مطرح میشود. واقعاً این نقطه اتصال از کجا پیداشده؟ درزمانی که شمس و حافظ و مولانا اثربخشترین آثار مملو از عرفان را خلق میکردند بدون اینکه Ngo یا محفل و اتحادیه صنفی بهمنظور اشتراکگذاری، بحث و تبادلنظر برای موضوع خاصشان داشته باشند، چطور میشود که چنین همپوشانی حیرتانگیزی اتفاق میافتد؟ نهایتاً دریافتیم که بله؛ آن معمار هم با باغ ساز عجین بوده؛ یعنی هنر معماری و هنر باغ سازی بهگونهای در هم حلشده بودند که اگر معماری را هنر نظم، نثر یا حافظ و مولانا بنامیم -چه به معنا، چه به استعاره یا هر چیز دیگری- متوجه میشویم که نمیتوانیم مرز انفصالی بین معمار و معمار منظر قائل شویم. چراکه هردو در کنار هم یک حلقه اثر خلق کرده بودند. این امر در مورد ارتباط باغ با کوشک کاملاً مشهود است. اتفاقی که در عصر حاضر به وقوع پیوسته، تضاد اندیشه و بعضاً عملکردی است که ریشه و عرفان نهفته در اصل را انکار میکند.
در بین مقالات شما، به موضوعی برخوردم با عنوان منظر شبانه که برایم جالب به نظر رسید؛ اینکه منظر در شب و روز هم دیدگاه خاصی را دارد، حتماً مبانی شنیدنی برای ما خواهد داشت. دراینباره بگویید…
طبقهبندی بصری مناظر مختلف، موجب درک عمق و بعد میگردد. این توالی دیدها و تغییر فواصل باعث تنوعپذیری محیط میشود و از یکنواختی بصری جلوگیری میکند. در روز با توجه روشنی طبیعی و نامحدود بودن دامنه دید از این قابلیت در طراحی منظر میتوان بهره برد؛ اما در شب با توجه به اینکه عمق دید، محدود به میزان روشنایی میباشد، درک عمق متفاوت است. بااینحال، طراحی نور بهصورت یک ابزار مؤثر در بازشناسی مفاهیم بصری نقش مهمی بر عهده دارد. پژوهش صورت گرفته، اثر نورپردازی در ادراک محیط در منظر شبانه با در نظر گرفتن بعضی الگوها، مبانی خاصی را واکاوی میکند؛ پس از بررسی ادبیات مرتبط با منظر در شب، مفاهیم پسزمینه، پیشزمینه و میان زمینه تعریف میشود و در ادامه، جایگاه نورپردازی و روشنایی در خلق منظر شبانه بیان میگردد. در پایان هم توصیههایی در طراحی نور در معابر شهری جهت بهبود کیفیت چشماندازها در شب ارائه میشود.
به نظر من، باغ ایرانی مبحثی است که برای شنیدنش لازم نیست حتماً معمارباشی؛ گوش مردم عادی هم برای شنیدن این پدیده شگفتآور شنواست. لطفاً بیشتر برای ما توضیح دهید.
شاخه دیگری که بهتازگی در مورد باغ ایرانی بدان واردشدهام، موضوع شهر باغهاست؛ شهرهای ما درگذشته خصیصهای داشتند که معماری، منظر و شهرسازی را بهعنوان یک عنصر واحد در خود جایداده و شهر باغها را به وجود میآوردند. در واقعیت جزو زندگی مردم بودند. شهرهایی مثل کاشان، تبریز، سمنان و … که باغها در سیستم معیشت، زندگی و ساختار شهری آنها، همه باهم ترکیبشده بودند. گاهی در کلاسهای درسم از «شار آب ایرانی در شار باغ ایرانی» سخن میگویم؛ یعنی آب چطور شهر را ساخت و شهر چگونه باغ را ساخت و در آخر، زندگی چگونه شهر شد. حال ما چه میکنیم؟ امروزه نهتنها این ترکیبها را ازدستداده بلکه آنها را نیز تخریب هم کردهایم. میتوانم بگویم تمام پتانسیلهایی که در شهر ایجاد ساختهایم، دقیقاً روی همین باغها بناشده؛ کاری که گذشتگان حتی جرات دخالت در آن را نداشتهاند چون هسته مرکزی و اکولوژیکی پیرامون خود را شناخته و هیچگاه در آن دخالت نمیکردند. همین امر باعث میشد درک کنند که چطور با قرار دادن خانههایشان در باغ، مفهوم هردو را حفظ کنند و همین آلزایمر فرهنگی باعث شده که امروز در شهرهایمان شاهد کالبدی بیمعنا و پوچ بهعنوان یکسری سلولهای بیهویت باشیم. بجای اینکه به فکر احیا باشیم، تنها داشتههایمان را لگدکوب میکنیم. آیا این تخریب، دیدگاه آکادمیک دارد؟ یا شاید هم دیدگاه شهرسازی و حتی سیاسی؟! واقعیت این است که از سیاستگذار گرفته تا مدیر و شهر ساز و دانشگاه، همه مقصرند؛ در جهان فعلی، مبحث حفاظت و اکولوژی در معماری منظر بسیار قدرت پیداکرده و مطرحشده و معتقد است اندامهای طبیعی شهر (رود درهها، رودخانهها، تپهماهور، جنگل و تالابها که همه به طبیعت متصل هستند) که جزو هویت حفاظتی میباشد، برای رسیدن به شهری پایدار، لازم است که حفظ شوند. آیا ما نباید همگام و هم سو با این تفکرات پیش برویم؟
با استدلالی که کردید، قدرت منظر در معماری امروز ایران را نسبت به جهان، به چه میزان میبینید؟
فراموش نکنیم که ما قدمت داریم و هنوز در بسیاری موارد رفرنس پژوهشی قرار میگیریم. حتی میتوانیم ثابت کنیم که شهرهای ما طبق پدیده «ال نینو» ساختهشده؛ یعنی آب چقدر، میزان چقدر، مصرف چقدر…، مثالِ آنهم قناتهای ماست. از اینسو، کاری که ما انجام میدهیم، شده پیشبرد تفکر نظریه توسعه؛ یعنی روستا به روستاشهر توسعه پیدا میکند، روستاشهر به شهرهای میانی و شهرهای میانی به کلانشهرها. همین رعایت نکردن اصول اکولوژیکی است ما را به سمت استفاده بیرویه از آبهای زیرزمینی کشانده و چشمه این ذخایر هم میخشکانیم. حتماً فراموش کردیم که ما تنها مجاز به استفاده از سرریز این منابع بودیم، نه تخلیه آن! همین میشود که در کلافی که دور خود پیچیدهایم، گم میشویم و حتی بهعنوان رقیب هم برای جوامع پیشرفته در بیشتر موارد نمیتوانیم مطرح شویم.
بنا بر توضیحاتی که بهتفصیل شرح دادید، درمجموع روزگار فعلی برای باغات ما را چگونه ارزیابی میکنید؟
چندی پیش، پژوهشی انجام دادم که در آن به مطالعه باغهای قاجاری شهر تهران، شناخت زمینههای شکلگیری این باغها متأثر از ارزشهای محیط طبیعی و نیز بررسی سیر تحول آنها در منظر شهری تهران پرداخته شد. ابتدا با یک ترتیب زمانی، به شناخت این باغها و تحول آنها همراه با گسترش شهر پرداختهشده است و همچنین ویژگیهای نمونههای شاخص باغهای تهران، اعم از الگوهای کالبدی و زیستی این باغات جمعآوری و شناساییشده است. درنتیجه این شناخت و با اتکا بر روش مطالعه تطبیقی، میتوان دریافت که در دوران معاصر اکثر این باغها به دلیل توسعه شهر تهران تخریبشده و تنها تعداد اندکی از این باغات باقیماندهاند. از سوی دیگر اغلب باغهای بهجامانده، بهویژه باغهای مرکزی شهر در اثر تحولات اساسی زیرساختهای شهری و طبیعی، ماهیت گذشته خود را ازدستدادهاند و تنها صورت کالبدی آنها حفظشده است. در این میان، باغهای واقع در بخشهای کوهپایهای البرز همچون باغهای نیاوران و باغهای ده ونک از حیث وجود نظام رایج باغهای تهران قابلتوجه هستند و بهرغم توسعه شهری در این محلهها، هنوز جنبهها و ارزشهای تاریخی، سیاسی، اجتماعی، کالبدی و خصوصاً توان محیطی و بستر طبیعی تأثیرگذار بر ساختار باغ تهران در آنها قابل جستجو است. درنهایت با تأمل در نظام حاکم بر باغهای تهران و نیز استنباط نسبت باغات با بستر و لایههای ارزشی شهر، تنها فرآیند و زمینهای برای شناخت یکپارچه و درنتیجه بازیابی الگوی باغ در تهران و درک تأثیر کلان باغها در پایداری محیطی شهر تهران حاصل خواهد شد.
آیا راهکاری هم پیشنهاد میکنید تا باغ سازی ایرانی را معاصر سازی کنیم؟
مهمترین نکته برای معاصر سازی باغ ایرانی، حفظ درونمایه ساختاری آن است؛ روح جاری در کالبد، اقلیم و تاریخ باغ سازی ایران که از گذشته تا آینده ادامه خواهد داشت، در فضاسازیهای منظر امروز نادیده انگاشته شده است؛ ادامه روند منظرسازی متکی به فرهنگ خودی و باغهای ایرانی میبایست راه خود را در فضاهای شهری بازنماید ولی ازآنجاییکه این روند از اواخر دوران قاجار منقطع گشته، اهمیت جستار پژوهشگران و طراحان منظر جهت بازبینی راهکارهای عملی جهت معاصر سازی منظر ایرانی، لازم میباشد. در این راستا، یافتن حلقههای پیونددهنده منظر امروز به باغ ایرانی از طریق واکاوی در ساختارهای عینی و ذهنی آن، امری پسندیده است. باید فرضیه نظام منظرسازی ممتد، بهجای نظام ثابت باغ سازی ایرانی ارائه شود تا با این امتداد در منظر شهری معاصر، شاهد مناظر بدیع و نو و همگام با پیشرفتهای زمانی در بستر جهانبینی و تفکر پایدار برگرفته از فطرت انسانی باشیم.
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۲۰، نیمه اول تیر ماه ۱۳۹۶ ، دریچه ، صفحه ۷
به قلم: مهرنوش سهیلیراد
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفته نامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.