..در مهمترین و خاطرهانگیزترین محور شهر مشغول قدم زدنی… در خیابانی که وجببهوجب آن، خاطرات تلخ و شیرین پایتخت را در مقابل چشمانت پدیدار میکند؛ از عهد قاجار گرفته تا همین لحظه که در آن مشغول قدم برداشتنی، پر است از روزهای زیبا و نازیبایی که مردمان شهر یکبهیک تجربهاش کردهاند. در میانهی قدمها، به یک تلاقیِ مهم میرسی؛ تلاقی خیابانهای انقلاب و ولیعصر؛ تلاقی مهدهای دانش و هنر. خیابان انقلاب همواره تداعیکنندهی تصویر مردمانیست که به دنبال کسب علم در پشت ویترینها، روزمرگیهای شیرین خود را میگذرانند و خیابان ولیعصر، با مراکز تجاریاش که هرروزه در هر مناسبتی، کانون جنبوجوش و تکاپوی همهی اقشار شهر است و دانشگاههایی که همواره نخستین جرقههای اتفاقات مهم شهر در آنها رخ میدهد… تلاقی همهی اینها، بناییست باابهت که از دوران اوج معماری تهران به یادگار باقی مانده؛ تئاتر شهر که سالیان سال است همچون آهنربایی، اهالی فرهنگ و هنر شهر را بهسوی خود میکشاند و با اقتدار به شهر و خاطراتش مینگرد.
دراثنای این قدم زدنها، اگر ششدانگ حواست را به خاطرات یک قرنهی شهر داده باشی، دور از ذهن نیست که ناگهان با حصار اطراف خیابان برخورد کنی! حصاری که در اطراف قلمروی حکمرانی اتومبیل کشیده شده تا عابر مزاحم وارد حریماش نشود! میایستی؛ چراکه برای عبور از خیابان چارهای برایت نمیماند بهجز «رفتنِ اجباری به عمقِ زمین!»...
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۴، نیمه اول بهمن ماه ۱۳۹۶ ، شهر و منظر، صفحه ۶
به قلم: پرستو جعفری
پیش از آنکه به ادامهی شرح سناریوی بالا بپردازیم، لازم به یادآوریست که در دوهفتهنامه «طراح امروز» شماره ۲۱، بهواسطه نقد و تحلیل ایوان انتظار میدان ولیعصر تهران، بهتفصیل به بررسی اهمیت محور تاریخی- فرهنگی ولیعصر پرداخته شد. چهارراه ولیعصر نیز بنا به آنکه محل تلاقی خیابانهای مهمی همچون انقلاب و ولیعصر است، قطعاً اهمیتی غیرقابلانکار در پایتخت را داراست و بهجرئت میتوان آن را مرکز ثقل فرهنگی و هنری شهر تهران نامید؛ چراکه افزون بر وجود محورهای تجاری، دارای نقاطی کانونی همچون تئاتر شهر و دانشکدههای مهم است؛ لذا پتانسیل این را دارد که هر قشری از مردم شهر را به خود جذب کرده و در هر ساعتی از شبانهروز مملو از جمعیت باشد؛ چه آنانی که برای گذران اوقات فراغتشان پا به این محور میگذارند و چه آنانی که به دنبال کسب علم و هنر، راهی این منطقه میشوند.
بنابراین در مطلب پیش رو، با علم و یقین به آنکه عدمِ نگارش مجدد در باب اهمیت محور ولیعصر، ذرهای از ارزش و اهمیت آن نمیکاهد، به شرح ادامهی سناریوی بالا میپردازیم.
سکانس نخست: روی زمین!
همان تکاپوی پیشین ادامه دارد؛ اما درجایی توقف صورت میگیرد. جایی که حصار اطراف سوارهرو، راه را بر ورود هرگونه پیادهای به خود بسته و محدود کرده است. تا این لحظه همهچیز هنوز طبیعیست! با نگاهی خوشبینانه میتوان از محدود شدن ورود پیاده به سوارهرو، حتی خرسند شد؛ چراکه دیگر ناامنی جانی از سوی اتومبیلها برای عابر پیاده رقم نمیخورد.
غیرطبیعی بودن از آن لحظه آغاز میشود که شهروندان با انجام حرکاتی محیرالعقول از قبیل پرش از روی حصارها و یا خزش کرمگونه از میان نردههای اطراف خیابان سعی در رسیدن به مقصد دارند! و این جرقهای ساده است؛ در راستای فهم آنکه یک طراح و یک مدیر شهری چگونه میتواند شهروندان را بهسان مهرههایی حرکت داده و به فرهنگ شهری آنان شکل دهد؛ و این تنها توسط نصب حصارهایی در اطراف سوارهرو به وقوع پیوسته است؛ آنهم در مرکز فرهنگی تهران!
آنسوی حصارها اما زندگی ماشینی بهسادگی در جریان است. اتومبیل به حرکت خود ادامه میدهد، اتوبوسها نیز. دیگر عنصری به نام «عابر پیاده» حکمرانیشان را مختل نمیکند؛ چراکه مانند بسیاری دیگر از نقاط شهر، عابر پیاده بهمثابه صورتمسئله تلقی شده و توسط مدیریت شهری پاکشده است. با این تفاوت که اینبار دیگر بر روی خیابان خبری از پل عابر پیاده نیست. عابران پیاده اجباراً به همراه امنیتشان در اعماق زمیناند!
سکانس دوم: زیرزمین!
در اواسط سال ۱۳۹۳ بود که آوازهی افتتاح یک پروژهی عمرانی جدید در چهارراه ولیعصر تهران، به گوش رسید. پروژهای که آن را برگ دیگری از دفتر «تهران در مسیر پیشرفت و عدالت» مینامیدند.
زیرگذر چهارراه ولیعصر اکنون لابیرنتیست که پس از سردرگم کردن طولانیمدت شهروندان، آنها را به مقصد میرساند؛ این مقصد ممکن است ایستگاه مترو باشد و یا ممکن است آنطرفِ همان خیابانی باشد که درروی زمین چند متر بیشتر با آن فاصله نداشتهاید! حال برای رسیدن به چند متر آنطرفتر، ناچارید به زیر زمین بروید؛ اگر خیلی خوششانس باشید و پلهبرقیهای زیرگذر هم سالم باشند و مسیر و خروجیهای موردنظرتان را نیز سریعاً پیدا کنید، در ازدحام جمعیتِ فشردهشده، میتوانید به مقصدتان برسید.
اما داستان مسیریابی و پیدا کردن آدرس به این پایانِ ساده ختم نمیشود و این اساسیترین ضعف زیرگذر چهارراه ولیعصر است؛ «عدم خوانایی». کاربر به بهای آنچه در ظاهر به اسم «امنیت جانی» و «رفع گره ترافیکی» خوانده میشود، باید برای رسیدن به مقصدش در هر عرض چهارراه، سه خروجی را مورد آزمونوخطا قرار دهد!
قطع کامل ارتباط بصری با خیابان، منشأ اصلی ایجاد این ناخوانایی ست؛ چراکه طراح این زیرگذر قطعاً با مفهومی به نام «نشانه شهری» آشنایی نداشته تا بداند نقطه عطفی همچون بنای تئاتر شهر، کانون مهمی برای مسیریابی در پایتخت آشفته محسوب میشود. اکنون شهروند در داخل زیرگذر، این نشانهها را در اختیار نداشته و تنها امکانات موجود برای او، تعدادی دالان تودرتو و تعدادی تابلوی سردرگمکننده است!
ضعف دیگری که در این طرح بهشدت دیده میشود، مانند بسیاری از پروژههای دیگر، عدم توجه به قشر معلول و سالمند است. زیرا باوجود پلهبرقی که خطر بزرگی برای این قشر محسوب میگردد، و همچنین باوجود حصارهای اطراف خیابان، عملاً حق انتخاب دیگری جز عدم حضور در این چهارراه برای این قشر باقی نمیماند! این نکته در تناقض کامل با شعارِ «تهران در مسیر پیشرفت و عدالت» است.
سکانس سوم: مردم!
بدیهیست که هر پروژهای پس از افتتاح، حتی اگر سالیان سال هم از عمر آن بگذرد، مخالفان و موافقان بسیاری را به همراه دارد. بزرگان و مسئولانی که شاید با صرف چند جملهی شعارگونه، همهچیز را ایدهآل و عاری از نقص بخوانند هم از اجزای لاینفک هر اتفاق مهمِ شهریاند. این بار نه به سراغِ بزرگان رفتهایم و نه به سراغِ مسئولانِ همیشه تأییدکننده! به سراغ مردمان عادی رفتهایم که در میان روزمرگیهایشان ملزم به استفاده از این فضا هستند.
کلیت سؤالی که از آنها پرسیدهام، میزان رضایت آنان از وجود این زیرگذر و انتخاب آنان میان وضعیت موجود و وجود پل عابر پیاده بر روی سطح خیابان است.
نخستین شهروندی که به سراغش رفتم، خانم جوانی بود که باعجله به دنبال خروجیِ نزدیک به مقصدش میگشت. او در باب اشکالات این زیرگذر بیان کرد:
«این زیرگذر مقداری باعث اذیت است؛ چون نمیتوانیم از فضاها و معماریهای بیرون استفاده کنیم. تنها حسنی که دارد، با توجه به اینکه در بالا پل عابر پیاده نداریم، امنیتیست که در این زیرگذر تأمین میشود.
مدتیست که وجود بازارچهها توانسته کمی حضور در اینجا را لذتبخش کند. اما در کل بهتر بود که همان بالا پل عابر پیاده داشته باشیم. ضمن اینکه اینجا چون ارتباطش با فضای بیرون قطع میشود، پیدا کردن آدرس در آن سخت است. من همینالان سه بار اینجا را گشتهام و نمیدانم از کدام خروجی بیرون بروم!»
شهروند بعدی، خانم میانسالی بود که بر روی تابلوها مشغول گشتن به دنبال آدرس بود.
«من بهشخصه یکی از مشکلاتی که اینجا میبینم و اخیراً هم بیشتر شده، فروش غذا و مواد غذایی هست. همین مسئله خود باعث ایجاد مشکلاتی از قبیل پخش بو میشود که طبیعتاً در فضای بستهای مثل اینجا خوب نیست و شلوغی و بینظمی ایجاد میکند؛ زیرا این فضا اصلاً برای چنین کاربریای ساخته نشده!
من اوایل باوجود زیرگذر موافق نبودم؛ چون خیلی وقتم برای پیدا کردن مسیر گرفته میشد؛ اما الآن کمی به آن عادت کردهام.
خیابان ولیعصر باوجود بنایی مثل تئاتر شهر خیلی خاطرهانگیز هست و طبیعتاً هر شهروندی که با آن خاطره داشته باشد، قدم زدن بر روی زمین را ترجیح میدهد. من هم هرزمان که مجبور باشم از این زیرگذر عبور کنم، اول همان بالا قدم میزنم و بعد به زیرگذر میآیم.
وضعیت ترافیکی بعد از احداث زیرگذر بهتر شده؛ اما مشکل جدیای که در بالا وجود دارد، عدم دسترسی به تاکسیهاست. اگر بخواهیم سوار تاکسی شویم، راهی غیر از عبور کردن از نردهها نداریم.
در ارتباط با پیدا کردن مسیرها هم باید بگویم که بارها شده به بیرون رفتم و بعد متوجه شدهام که خروجی را اشتباه انتخاب کردهام و مجبور شدهام دوباره به پایین برگردم.»
شهروند دیگری که به سراغ او رفتم تا نظر او را بپرسم، دیدگاه متفاوتتری داشت؛ با این اعتقاد که میتوان نیمهی پر لیوان را هم نگاه کرد!
«در شهر بزرگی مثل تهران، مجبوریم شرایط خوشایند و ناخوشایندِ بسیاری را در کنار یکدیگر بپذیریم.
به نظرم احداث زیرگذر باعث میشود تراکم جمعیت بر روی زمین کم شود و من زمانی که در اطراف این معماریها قدم میزنم، بهتر و سالمتر بتوانم آنها را ببینم. فکر میکنم از این منظر هم بتوان به این پروژه نگاه کرد؛ که شاید این زیرگذر باعث شود آن بالا سالمتر بماند.
من شاید بیشازحد مثبت حرف زده باشم! اما برای تحمل اتفاقات شهر باید بتوان نیمهی پر لیوان را هم دید!»
سکانس پایانی: ما!
آنچه بدیهیست، موتورِ خاموشنشدنیِ ساخت اینگونه پروژهها در شهر است.
و بدیهیتر آن است که مردم شهر به هر آنچه که به آنها تحمیل شود، عادت میکنند. سهمِ شهروندان ما هیچگاه نه پیشرفت بوده و نه عدالت! سهم ما نیز دراینبین پرداختن به پروژههاییست که هرروزه در شهر متولد میشوند و به حیات خویش ادامه میدهند و ادامه خواهند داد!
.
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۴، نیمه اول بهمن ماه ۱۳۹۶ ، شهر و منظر ، صفحه ۶
به قلم: پرستو جعفری
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفته نامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.