.. .اتومبیلی که روزگاری مردم سوار بر آن بودند، حال سوار بر شهر و زندگی شده و میراند و حکایت «گهی پشت به زین و گهی زین به پشت» اینگونه تعبیر یافته است در قصه اتومبیل و شهر…...
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۲، نیمه اول دی ماه ۱۳۹۶ ، منطقه آزاد، صفحه ۱۰
به قلم: مهدی فیض آبادی
همسفر مظفرالدینشاه در بازگشت از فرنگ که برای اولین بار پای دراین سرزمین میگذارد، شاید در بدو ورود و راندن بر سنگفرشهای آنروزهای شهر، هیچگاه تصور نمیکرد که روزی شهر را به سیطره خود درآورد. روزهای نخست با اعیان و اشراف در رفتوآمد بود و بزرگان او را مایه فخر و مباهات خود میدانستند. بعدها به میان مردم راهیافته و به گوشه و کنار شهر سرک میکشید. در میان این سرکشیها و در پس عبور از گذرها بود که گذرها به خیابان مبدل میگشتند. آهسته و آرام به محلهها قدم گذاشت و اگرچه مهمان ناخوانده و ناشناختهای بود، اما بهمرور در شهر و میان مردم جای گرفت. مردمانی که مهماننوازیشان پرآوازه بود، در این باب نیز حق مهمان را بهخوبی ادا نموده و اسباب پذیرایی را فراهم کرده تا در آمدو شدش تسهیل نمایند. در عبور از خیابان و گذرهای شهر همدم و همراه مردم بود و آنان را احترام میکرد. مهمانِ ناخوانده، ساکن شهر شده، خانوادهای تشکیل داده و هرروز بر تعدادشان افزوده میشد. دیگر اتومبیل مهمان شهر، مهمان ناخوانده و ناشناختهای نیست که شهر او را خوب میشناسد و او را پذیرفته است. روزبهروز بر تعداد اتومبیلها افزوده میشد و خیابانها و مسیرها برای رفتوآمدش هموار میشدند و اینک همگان بهنحوی با او ارتباط یافته بودند…
شهری که از ارگ حکومتی و بازار متولد شده بود، حال اتومبیل، دیوار و حصارش را به عقب رانده و از میان بر میچیند. خیابانها شهر را توسعه میدهند و حضور اتومبیل در خیابانها جریان جدیدی از زندگی را در شریانهای ارتباطی شهر جاری کرده است. چهارراهها، تقاطع و میادینی که بهواسطه وجود اتومبیلها پدیدار گشته و فروشگاهها و مارکتهایی که در حوالی میدانها و خیابانها رونق میگیرند. حجرهها و دکانهای محصور در بند بازار، خود را رهانیده و روانه شهر شده و خود را به حاشیه خیابانها، تقاطعها و میادین رساندهاند و امتداد خیابانها محفلی شده است برای حضور آنان…
حال اتومبیل به گوشه کنار شهر سرک میکشد و از خیابان و گذر گذشته و به کویوبرزن قدم گذاشته است. کوچههای باریک و سایهاندازی که محل عبور عابرین بود، آغوش گشوده و پذیرای اتومبیلها گشتهاند. درهای خانهها نیز بر روی اتومبیلها بازشده و به خانه دعوتشان میکنند. بساط تخت و حوض میانِ حیاط برچیده میشود تا جا برای مهمان گشوده شود.
بعد از گذشت دهههای متمادی، حال اتومبیل در شهر سکنی گزیده و اتومبیلهای بسیاری را از فرنگ به اینجا خوانده و دعوت نموده است. کمپانیهایی برای تولید و مونتاژ اتومبیل پدید آمده و روزبهروز بر تعداد اتومبیلها افزوده میشود. اتومبیلهایی که با چهره و رنگهای گوناگونی از هر نژاد و قارهای بر خیابانهای شهر میرانند.
خیابانها، بزرگراهها بر وسعت شهر افزودهاند، شبکه راهها بر بافت شهر حاکم شده است؛ سر و ته شهر دیگر به برج و بارو و حصار ختم نمیشود و تا آنجا که اتومبیل رانده، شهر امتداد یافته و انتهایی دیگر برایش نمیتوان متصور شد…
فرهنگ ترافیک، قوانین رانندگی، محدودیتهای ترافیکی و… اتومبیل فرهنگ و آداب خود را در شهر گسترانیده است. حال اتومبیل دیگر آزادی عمل گذشته را نداشته و نمیتواند بهراحتی به هر کجای شهر پا گذارد؛ زیرا برایش محدودیتهایی گماشتهاند. دیگر بهسان گذشته نیست که هر روزی اراده کند پای در خیابان گذارد و میان روزهای زوج و فرد هفته، یکی را باید برگزیند.
آنروزها دود پوکهای پیاپیاش هنگام عبور و راندن به چشم نمیآمد اما امروز که عمری گذرانده و ازدیاد نسل کرده است، دود اگزوزشان به چشم همگان میرود. سالخوردگان و پلاک الفها، با موتور خسته و فرسوده همچنان دود اُشنوهای دست پیچ را به آسمان شهر میسپارند و اتومبیلهای جوانتر نیز دودهای ایزو را به هوا میفرستند. شهر ردایی از دود بر قامت خود کشیده است و مردمانی که گاه و بیگاه برای تازهکردن نفس با اتومبیل از ردای دود بیرون میزنند غافل از اینکه تارهای این ردا به پود اتومبیلهایشان گرهخورده است…
اتومبیلهایی که همواره در خیابانها در صف هستند؛ صفی که نه ابتدایش پیداست و نه انتهایش؛ همهجا به نوبت برای صف بود؛ اما اینجا صف بدونِ نوبت است. آن هنگام که از صف خسته شده و میخواهند به گوشهای پناه برده و استراحت کنند، جایی یافت نمیشود و بهناچار در همان صف و کنار صف، دوبله و سوبله به استراحت مینشینند.
کوچهها پاتوقی برای همنشینی اتومبیلها شدهاند؛ کوچههایی که فکر عبور عابرین را سالهاست از یاد برده و دل به تردد اتومبیلها بستهاند. اتومبیلهایی که به هر ترفندی میخواهند در گوشهای خود را جای دهند. آنها که در خانهها جایی برای خواب دارند آسودهاند، اما آنان که در کوچه و خیابان باید جایی بیابند آوارهاند و چه رقابتی است برای یافتن تکه جایی برای اندکی استراحت…
خانههایی که اندازه و معیارش دیگر سهدری و پنجدری نیست و اتومبیل و خوابگاهش بر قامت خانه میافزاید. درختانی که از حیاط پرچیده شد و ستونهایی که در زیر بناها در ابعاد کالبد اتومبیل چیده شد.
دیربازی است که شهر، خیابانها، کوچهها و خانههایش، مردمان و آدمهای این شهر و دیار را فراموش کرده و عمریست که اتومبیل بر زندگی این شهر میراند و دیگر خبری از احترام گذشته به پیادهها نیست. در این شهر پیاده قدم نمیزند و این اتومبیل هست که قدمها را میزند…
مهمان ناخوانده و فرنگیِ آن روزها که شهر به رسم مهماننوازی آغوش برایش گشود، حال میزبان شده است و هر روز عرصه را تنگتر میکند؛ تا آنجا که مردمانش سودای سفر و کوچ به دشت را در سر میپرورانند.
اتومبیلی که روزگاری مردم سوار بر آن بودند، حال سوار بر شهر و زندگی شده و میراند و حکایت «گهی پشت به زین و گهی زین به پشت» اینگونه تعبیر یافته است در قصه اتومبیل و شهر…
عنصر طراحی شهر و خانههایش اتومبیل شده است؛ اتوبانها، بزرگراهها و خیابانها شهر را میسازند. تعداد و تامین پارکینگ، ساختمان و آپارتمانها را شکل میدهد. مجتمعهای تجاری، تفریحی، خدماتی و … براساس دسترسی و پارکینگ اهمیت مییابد. این اتومبیل است که تصمیم میگیرد و حکم میکند.
مهمان فرنگی آنروزها، حاکم بیچون و چرای شهر و مردمانش شده است. با گذر از شهر، خیابان، کوچه و برزنها به خانهها نفوذ کرده و فرمان زندگی شهر را بدست گرفته و میراند و میتازاند و دودش دودمان شهر را به باد داده است…
آری تا مادامی که اتومبیل میراند و مسیرها برایش گشوده میشوند، این قصه سر دراز داشته و این حکایت تلخ همچنان ادامه خواهد داشت…
.
.
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۲، نیمه اول دی ماه ۱۳۹۶ ، منطقه آزاد ، صفحه ۱۰
به قلم: مهدی فیض آبادی
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفته نامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.