…هرروزه کارآفرینان، مدیران و صاحبان صنایع در روند طراحی و پیادهسازی ایدهها با سؤالهای گوناگونی روبرو میشوند؛ سؤالاتی نظیر اینکه چه قسمتی از پروژه از اهمیت بیشتری برخوردار است، سرمایه انسانی و مالی شرکت باید در کدام قسمت متمرکز شود و یا اینکه برای پیادهسازی یک ایده از کجا باید آغاز کرد؟ ایدهها در دنیای واقعی چگونه به نظر میآیند؟ چه میزان تلاش، همکاری و جلسه نیاز است تا مطمئن شویم راهحل درستی را انتخاب کردهایم؟...
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۲، نیمه اول دی ماه ۱۳۹۶ ، مکث ، صفحه ۱۴
به قلم: فاطمه باطنی
جِیک نَپ «Jake Knapp» یکی از متفکرین طراحی، تلاش کرده است در کتاب خود با نام اسپرینت «Sprint» به این سؤالات پاسخ دهد. او در سال ۲۰۰۷ به گوگل پیوست و از همان آغاز به این فکر افتاد که چطور میتواند زمان خود را در زندگی شخصی و کاری بهصورت مفیدتری مدیریت کند. همین دغدغه او را وارد مسیری کرد تا بتواند یک روش کارآمد پنجروزه به نام اسپرینت برای بهینهسازی پروسه و روند طراحی ابداع کند که بارها برای پروژههای مختلف گوگل سرچ «Google Search» و گوگل ایکس «Google X» پیادهسازی شده است. او سپس به گوگل ونچرز «Google Ventures» پیوست و بیشتر از صد اسپرینت را با موفقیت برای شرکتهای گوناگون درزمینهی تکنولوژی تلفن همراه، تجارت الکترونیک، مراقبتهای بهداشتی، سرمایهگذاری و غیره به سرانجام رساند. او اسپرینت را روشی برای پاسخگویی به سؤالات بنیادین معرفی میکند و آن را برای هر شرکتی، با هر تخصص و اندازه سودمند میداند. در این مقاله سعی دارم تا قسمتهایی از این کتاب را با شما به اشتراک بگذارم و بهاختصار به توضیح این پروسه بپردازم.
جِیک نَپ عنوان میکند: «همهچیز از سؤال یک برنامهنویس در یک جلسه طوفان فکری «Brain Storming» آغاز شد». او پرسید که از کجا میدانی که این جلسه سودمند خواهد بود؟ جیک جوابی برای این سؤال نداشت. پس بهدقت به بررسی نتایج اینگونه جلسات که تا آن زمان برگزار کرده بود پرداخت و به این نتیجه رسید که بهترین ایدهها در این جلسات به وجود نیامدهاند، بلکه معمولاً حاصل پروسه فکری افرادی است که درگیر آن پروژه هستند و در زندگی روزمره خود مثلاً در حال رانندگی یا آشپزی به آن موضوع فکر میکنند و به دنبال راهحل میگردند. سپس متوجه شد بهترین پروژههایی که تاکنون انجام داده است غالباً آنهایی بودند که با چالشی بزرگ ولی وقتی محدود روبرو بوده است زیرا که مجبور شده است مفیدتر و مؤثرتر از هر جلسه برین استورمینگی کار کند.
در پروسهی ایده پردازی فردی، ایدهها مجال این را مییابند که در ذهن، خلقشده و توسعه یابند؛ درحالیکه در جلسات برین استورمینگ، ایدهها و افکار، همان لحظه که به ذهن میآیند بیان میشوند. درست است که در حالت اول نیز زمان بسیار اندک است و مجالی برای دوباره فکر کردن باقی نمیماند اما پروسه بسیار متمرکزتر خواهد بود. جیک اضافه میکند که اگر این تمرکز به همراه یک مهلت زمانی و امکان راستی آزمایی آن ایده به یک ورکشاپ گروهی اضافه گردد، شاید بتوان نتایج بهتری از جلسات اینچنینی گرفت و او آن را اسپرینتِ طراحی نامگذاری کرد.
او اسپرینت اول خود را به این شکل برنامهریزی کرد: «روز اول صرف به اشتراکگذاری اطلاعات و بررسی موانع موجود خواهد شد، روز دوم به اسکچ زدن و ایده پردازی پرداخته خواهد شد، روز سوم انتخاب ایدهها، روز چهارم ساختن یک نمونه سریع و روز پنجم آزمایش ایده. طولی نکشید که این روال کاری در بیشتر پروژههای شرکت گوگل و سپس در گوگل ونچرز همهگیر شد. لازمه هر اسپرینت یک چالش درست و یک تیم مناسب است. همچنین زمان کافی و فضای مناسب از نیازهای اصلی یک اسپرینت بهحساب میآید».
در سال ۲۰۰۲ یک نوازنده کلارینت به نام جیمز فریمن «James Freeman» نوازندگی را رها کرد تا کار موردعلاقه خود را که فروش قهوه بود آغاز کند. زمانی که در سانفرانسیسکو قهوه بوداده بستهبندیشده بهسختی یافت میشد او تصمیم گرفت که این کار را شروع کند. او ابتدا در خانه دانههای قهوه را بو میداد و بعد در بازار محلی قهوه سرو میکرد. پس از گذشت مدت کوتاهی او محصول خود را قهوه بطری آبی نامگذاری کرد و در سال ۲۰۰۵ بهصورت متمرکز در گاراژ خانه دوستش در شهر سانفرانسیسکو شروع به کار کرد.
جیمز موفق شد کسبوکار خود را طی چندین سال گسترش دهد. او در سال ۲۰۱۲ در منهتن، بروکلین و اوکلند کافی شاپ بازکرده بود. کار او بهگونهای بود که از دید دیگران یک کسبوکار ایدئال به شمار میآمد. قهوه او یکی از ممتازترین قهوههای داخلی بهحساب میآمد و در کنار دکوراسیون چشمگیر کافیشاپها، رفتار بسیار مؤدب و متفاوت باریستاها نیز از ویژگیهای منحصربهفرد برند بطری آبی شناختهشده بود. باوجود همه اینها، از دید خود جیمز این کافی نبود. یکی از دغدغههای او رساندن قهوه ممتاز به دست کسانی بود که عاشق قهوه هستند ولی به کافیشاپهای بطری آبی دسترسی ندارند. ازاینرو او به فکر دایر کردن شاپ اینترنتی و عرضه محصولاتش به آن دسته از مشتریان افتاد. او در سال ۲۰۱۲ حدود ۲۰ میلیون دلار از سرمایهگذاران سیلیکون ولی و گوگل ونچرز جمعآوری کرد تا تجربه آنلاین کسبوکار خود را طراحی و راهاندازی کند؛ اما مسئله اینجا بود که بطری آبی یک شرکت تکنولوژی نبود و تجربهای در فروش آنلاین نداشت.
چند هفته بعد تیم جِیک نَپ با جیمز بر سر یک میز نشستند، قهوه نوشیدند و زوایای کار را باهم بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که این پروژه برای اسپرینت گزینه مناسبی است. صبح روز اول تیم بطری آبی و گوگل ونچرز به همراه جیک نپ در اتاق کنفرانسی در دفتر شرکت بطری آبی اسپرینت را آغاز کردند. جلسه با کشیدن نموداری از حرکت مشتریان در یک وبسایت فروش آنلاین آغاز شد. تیم بطری آبی طیف جدیدی از مشتریان را مدنظر قرار داده بود و جیمز تصمیم داشت در این اسپرینت بر روی راستی آزمایی این ایده تمرکز کند و بتواند رویکرد مناسبی را در رابطه با مشتریانی که برای اولین بار با تجربه فروش آنلاین بطری آبی روبرو میشوند در پیش بگیرد.
سؤال اصلی اینجا بود که چطور باید انواع قهوه را در وبسایت دستهبندی کرد و مشتری چطور از بین بیش از دوازده نوع قهوه موجود مناسبترین گزینه را انتخاب کند، بخصوص که برخلاف تجربه حضور در کافیشاپ، باریستایی هم برای راهنمایی مشتری وجود نداشت. جیک نپ از جیمز سؤال میکند که یک باریستا در کافیشاپ چطور مشتری را برای انتخاب قهوه مناسب راهنمایی میکند؟ چیمز پاسخ میدهد که:«باریستا در ابتدا میپرسد که مشتری قهوه خود را چگونه در منزل آماده میکند و بعد بر اساس شیوه آمادهسازی موردنظر مشتری بهترین گزینهها را با خواصشان به او معرفی میکند»؟ جیمز و تیم اسپرینت به این نتیجه رسیدند که تجربه اینترنتی فروش قهوه بطری آبی نیز باید از شیوه مهماننوازی باریستاها در کافیشاپ پیروی کند.
روز دوم صرف ایده پردازی برای وبسایت شد و روز سوم میبایست از بین پانزده ایده موجود یکی انتخاب میشد اما برای جیمز دشوار بود تا تنها یک ایده را انتخاب کند. درنهایت تصمیم گرفتند سه ایده را انتخاب کنند. اولین ایده حس و حال وبسایت را شبیه حال و هوای داخلی کافیشاپهای بطری آبی طراحی کرده بود. دومین ایده پر از نوشته بود و اطلاعات زیادی را در مورد انتخاب قهوه به مشتری میداد و ایده آخر قهوهها را بر اساس روش آماده کردن طبقهبندی میکرد و در صفحه اصلی از مشتری میپرسید که چطور در خانه قهوه آماده میکند؟ روز چهارم چند اسکرین کلیدی از هر سه ایده را به کمک نرمافزار کینوت «Keynote» بدون نیاز به کد نویسی مدلسازی کردند. روز پنجم تیم اسپرینت به امتحان کردن هر سه ایده با کاربران واقعی پرداخت.
نتایجی که از این مصاحبه به دست آمد بسیار غیرمنتظره بود. وبسایتی که بر اساس حال و هوای فضای داخلی کافیشاپ طراحیشده بود کمترین توجه را گرفت و وبسایت آخر یعنی همانکه منطبق با روح مهماننوازی برند بود محبوبترین بود. اسپرینت به جیمز و تیم بطری آبی کمک کرد تا بتوانند رویکرد مناسبی را برای طراحی تجربه آنلاین خود در پیش بگیرند.
همانطور که جیک نپ عنوان میکند، اسپرینت یک روش سریع و کارآمد برای پاسخگویی به سؤالات بنیادین است و هرچه چالش، استراتژیک و بزرگتر باشد برای اسپرینت مناسبتر میباشد. روشی کمهزینه اما مؤثر و نوآورانه که میتواند به صاحبان ایده چشمانداز بهتری از ایدهها در دنیای واقعی دهد.
.
.
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۲، نیمه اول دی ماه ۱۳۹۶ ، مکث ، صفحه ۱۴
به قلم: فاطمه باطنی
.
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفته نامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.