…شهر تهران، برای من و هم سن و سالان من، کمتر یادگاری از گذشته را بهوضوح باقی گذاشته؛ از دوران کودکی تا به امروز، هرچه از تهران، صفحهی خاطره و حافظهمان را به خود مشغول کرده، چیزی نیست جز دود و شلوغی و آلودگی… در همه جای شهر، فارغ از اینکه کجای تهران باشیم، همگان در میان این هرجومرجها غلت خوردهایم و بارها برای آنکه بهاجبار ناچاریم در این شهرِ کسلکننده زندگی را بگذرانیم، نالیده و شکایت کردهایم...
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۲، نیمه اول دی ماه ۱۳۹۶ ، شهر و منظر ، صفحه ۶
به قلم: پرستو جعفری
شهری که به اسم مدرنیزگی و معاصر بودن، هرروز بیشتر از گذشته، شبیه به یک میدان جنگ و مسابقه میشود تا ساختمانها از یکدیگر پیشی گرفته و ارتفاعشان را به رخ هم و به رخ مردمان شهر بکشند. و درنهایت هرچه زمان میگذرد، علیرغم آنکه به سالهای «شهرنشین» بودن و «پایتختنشین» بودنمان افزوده میشود، اما روزبهروز با آن غریبهتر میشویم و کمتر میشناسیمش. کافیست در طی دهسالهی اخیر، یکبار از محلی به محلی دیگر نقلمکان کرده باشیم؛ اگر پس از چند سال شانس یاریمان کند و نام گذرها و کوچه و خیابانها تغییر نکرده باشد، فقط به مدد همین نامها میتوانیم محله پیشین خود را شناسایی کنیم! وگرنه که دیگر از آن خانههای خوشحال و هوای قدیمی و گذرهای پرخاطره، کمتر اثری باقیمانده است.
از طرفی، در چندسالهی اخیر، مدیران و مسئولان شهری نیز بهنوبهی تأثیرگذار خود، بر شتاب این تغییرات دامن زده تا تهران را هرچه بیشتر بیهویت و بیاصالت سازند… و اکنون پایتختی که نفسهای نخستیناش را مدیون سلسلهی قاجار بوده، دیگر کمتر اثری از آن دوران را در خود نگاه داشته؛ مگر با چنگ و دندان!
اما علیرغم همهی تلاشهای این مسئولان و مردمانی که با تغییرات شهری، خود نیز تغییر میکنند و کمکم هویت خود را به دست ماشینهای ساختوساز میسپارند، حضور افرادی که جستجوی اصالت این شهر برایشان یک دغدغه و هدف است، بسیار امیدبخش و تأثیرگذار است. افرادی که در مسیر یافتن این هویتهای ناپدیدشده، موانع و سدهای بسیاری را پشت سر میگذارند و از آنها عبور میکنند. یکی از این افراد، «هادی آفریده» است.
نام هادی آفریده از زمان ساخت و نمایش سه فیلم مستند «چنارستان»، «باغهای گمشده» و «به سبک تهران» برای شهر سازان و معماران منظر آشناست؛ اما اگر بخواهیم کمی به قبلتر بازگردیم، فارغ از چند سال فعالیت هنری او در تئاتر و صحنههای نمایش، پیشینهی فعالیت حرفهای او در حیطه فیلمسازی، به سال ۱۳۸۰ بازمیگردد. فیلمهای کوتاه و مستند بسیاری که با تمرکز بر موضوعات فرهنگی، اجتماعی و…، راهیافته و برندهی جوایز بسیاری در جشنوارههای داخلی و بینالمللی شده است. در بین همهی آثار او، این سه مستند، با تمرکز صددرصدی بر روی شهر و اتفاقات تاریخی آن ساختهوپرداخته شده؛ مستند «چنارستان» با تکیهبر پژوهشهای بسیار غنی و مستنداتِ تهیهشده توسط او، به تاریخ خیابان ولیعصر تهران، بهعنوان طولانیترین خیابان خاورمیانه و طولانیترین چنارستان شناختهشده در دنیا میپردازد و اتفاقات تاریخی، سیاسی و فرهنگی و تمامی فراز و نشیبهایی که این خیابان از بدو تولد به خود دیده است را به تصویر میکشد و درنهایت اشاره به از بین رفتن هزاران درخت چنار تا سال ۱۳۹۲ دارد. دیگر اثر او، «باغهای گمشده»، به تخریب صدها باغ تاریخی و بزرگ شهر تهران میپردازد که اکنون برجهای سربهفلککشیده جای آنها را گرفتهاند. باغهایی که حتی بسیاری از پژوهشگران و مدرسین رشتههای مرتبط، از وجود آنها بیخبرند، در این فیلم مکانیابی شده و بهتفصیل بدان پرداختهشده است.
افزون بر عناصر شهری، او به معماری شهر تهران نیز پرداخته؛ در مستند «به سبک تهران» او بهتفصیل ریشهی معماری معاصر ایران و سبکهای رواج یافتهی پس از دوران قاجار و پهلوی اول و دوم را در قاب دوربین خود به نمایش گذاشته است.
نخستین عاملی که مرا بهسوی گفتوگو با هادی آفریده جذب کرد، علاقهی بسیار او به مسائل مرتبط با شهر است. او علیرغم رشتهی تحصیلی خود، موانع بسیاری را پشت سر گذاشته تا هر فریم مستندهای خود را درباره تاریخ شهر و معضلات آن به مرحلهی تولید برساند. از او دلیل آنکه چرا اینقدر شهر تهران و اتفاقاتش برای او اهمیت دارد پرسیدم:
«من آدمی هستم که در شهر متولدشدهام. کسی که متولد شهر باشد، بنا بر رشتهی خود و هر هنری که در آن فعالیت میکند، متناسب با فضای رشد و تولد خود از آن تأثیر میگیرد. من در بافت مرکزی تهران یعنی منطقه ۱۲ متولد شدم و در سالیان زندگی خود شاهد این بودهام که چگونه سالبهسال خانههای قدیمی و پرخاطره و درختان تنومند محلهمان به شکلهای مختلف، چه به دست شهرداری و چه به دست مردم، تخریب شدند و این اتفاقات در طی سالیان در ذهن من باقی ماند.»
او دربارهی ساخت اولین مستند شهری خود، «چنارستان» میگوید:
«خیابان ولیعصر را همیشه بهعنوان یک خیابان نوستالژیک دوست داشتم. همهی مراحل زندگی من در این خیابان گذشته و بهنوعی زندگی من با این خیابان گرهخورده؛ اولین فیلمی که من بهصورت یک مستندِ صد درصد شهری به آن پرداختم، چنارستان بود. البته بستر موضوع فیلمهای دیگری که پیش از آن ساخته بودم، شهر بود؛ اما چنارستان کاملاً به یک خیابان و اتفاقات به وقوع پیوستهی آن میپردازد. این فیلم را به بهانهی معرفی طولانیترین خیابان ایران و خاورمیانه به تهیهکننده پیشنهاد دادم.
هدف من در ساخت چنارستان صرفاً یک فیلم دارای چهارچوب شهری و مهندسی نبود؛ بلکه تلاشم بر این بود تا نشان بدهم که در این محور سبز طولانی که یک قرن تاریخ معاصر ایران را به دوش میکشد، به تعداد چنارهایش، واقعه، خاطره و حادثهی جمعی به خود دیده و زندگی و آیندهی مردمان این شهر را نیز دستخوش تغییر قرار میدهد. من در چنارستان شهر را بهعنوان یک موجود زنده دیدم؛ موجودی که نفس میکشد، میبیند، پویاست و علیرغم همهی آلودگیها و ناهنجاریهای بصری، همچنان تلاش بر زنده ماندن دارد. و به نظر من این زنده ماندن دلیلش صرفاً درختان و ویژگیهای شهری آن نیست؛ بلکه خاطرات و وقایعی ست که در طول یک قرن در آن اتفاق افتاده است.»
بنا بر آنکه مستند چنارستان، به گذشتهی رو به فراموشیِ خیابان ولیعصر پرداخته و از بین رفتن درختان آن را بهعنوان یک فاجعهی زیستمحیطی نیز موردمطالعه قرار میدهد، بنابراین در میان مسئولین شهری امروز، بالطبع مخالفان بسیاری را نیز برای خود رقمزده است. او دراینباره به نگاههای متفاوت نسبت به فیلمش اشاره میکند:
«نگاه من نسبت به خیابان ولیعصر در این فیلم، یک نگاه تاریخی- شهری بود. اما علیرغم این نگاه، مخالفان و موافقان صفر و صدی بسیاری پیدا کرد. این فیلم رکورددار دریافت جوایز در جشنواره بینالمللی سینما حقیقت ایران شد؛ اما از طرفی با ترجمههای ایدئولوژیک و سیاسی، حملات بسیاری هم به من و فیلم من اتفاق افتاد. من در این فیلم به بررسی وقایع تاریخی مهم در این خیابان پرداختم، چه اتفاقات مثبت و چه اتفاقات تلخ، همه و همه را بر مبنای پژوهشها و مستندات بسیار نشان دادهام. از تولد فروغ فرخزاد تا کودتای ۲۸ مرداد و ورود متفقین به ایران و حتی ورود تیم فوتبال ایران به جام جهانی سال ۱۹۹۸ که بهواسطه آن اولین پارتی خیابانی در ایران شکل گرفت…من به هردو وجه اتفاقات خوب و بد پرداختم. از من خواسته شد که بخشهایی از فیلم را حذف کنم، درحالیکه معتقدم هیچ تکهای از تاریخ بههیچوجه قابلحذف نیست. در بسیاری از جاهایی که قرار بر نمایش فیلم بود، از پخش فیلم جلوگیری میکردند. علیرغم همه حملههایی که به این فیلم شد، اما بسیار خوب دیده شد و حتی باعث شد که مسئولین شهری به صرافت افتادند و پس از اکران آن، حدفاصل چهارراه ولیعصر تا طالقانی که چنارهایش به علت عملیات زیرسازی مترو خشکشده و از بین رفته بود، چنار کاشتند و اینیکی از بهترین نتایجی بود که میتوانست پس از اکران فیلم اتفاق بیفتد.»
هادی آفریده در فیلم «باغهای گمشده» نیز به سراغ عنصری از شهر تهران رفته که اکنون کمتر اثری از آن دیده میشود. او دربارهی روند تولید این فیلم میگوید:
«برای فیلم باغهای گمشده به سراغ تهیهکنندهی پیشین رفتم. اما به علت واکنشهایی که پس از چنارستان اتفاق افتاده بود، من را حمایت نکردند. حتی در برابر موضوع فیلم میپرسیدند: مگر تهران باغ داشته؟!! و این برای من بسیار عجیب بود که حتی مدرسین و اساتیدی که رشتههای مرتبط با شهر و باغ سازی را در دانشگاهها تدریس میکنند، از وجود این باغهای تاریخی بیخبرند. اما خوشبختانه دراینبین، آقای امیر تاجیک که مدیر لایق و بسیار باسواد و شجاع شبکه مستند در آن زمان بود، از من حمایت کرد و درنهایت این فیلم ساخته شد. داستان این فیلم درباره تخریب دویست سال باغهای تاریخی تهران است و به این مهم اشاره دارد که تهران از زمان پایتخت شدن، چه تعداد باغ داشته و فهرستوار به سرگذشت این باغها میپردازد.
پژوهش درروند ساخت باغهای گمشده، کاری بهشدت سخت و طاقتفرسا بود. اما ثمرهی آن بسیار رضایتبخش بود؛ حتی تا حدی که توانست بسیاری از مردم عادی کوچه و بازار را پای تماشای یک مستند پژوهش محور بنشاند. اما بازهم طبق روال قبل، توسط مسئولین و مدیران شهریِ مخالف، بسیار به آن تاخته شد. در بسیاری از جشنوارهها نیز مورد استقبال بسیاری قرار گرفت.»
یکی از ویژگیهای شایان توجه آثار هادی آفریده، آرشیو بسیار غنی و مدارک و اسنادی ست که در فیلمهایش به آنها استناد کرده است. علیرغم سختیها و مشقتهای به دست آوردن این مدارک و کمبود فضاهایی برای پیدا کردن این آرشیوها، او در این زمینه بهخوبی عمل کرده است. دراینباره میگوید:
«همانطور که ما در شهر، عموماً آرشیو بصریای همچون ساختمانها را خراب میکنیم و از بین میبریم، در کل اهل جمعآوری آرشیو و مستند نیستیم. و این متأسفانه یک مسئلهی فرهنگی ست که در هر پروژهای بر سر راه ما قرار میگیرد. متأسفانه همهی فیلمهای من بهشدت ریشهی پژوهشی داشتند. اینکه میگویم متأسفانه، به علت سختی بسیار این کار است و عموماً در موارد بسیار محدودی ممکن است که شما در پژوهشهای خود در کتابخانهها و عکسخانه و آلبومخانهها، سند درخوری به دست آورید.
من مطمئنم که آرشیوهای بسیاری در این شهر موجود است که اگر به روی پژوهشگران بازشوند، میتوانیم به یاری آنها آثار بیبدیلی خلق کنیم؛ اما متأسفانه این مستندات بهصورت قطرهچکانی به دست میآیند و درنهایت در فریمهای یک فیلم، ارزش واقعی خود را نشان میدهند.»
او در آخر دربارهی معماری حال حاضر شهر تهران میگوید:
«همیشه قدم زدن درگذرهای قدیمیای همچون باب همایون و مروی و ناصرخسرو حس بهتری به من میدهد. اما قدم زدن در خیابانهایی مثل الهیه و فرمانیه و … که مملو از ساختمانهای نوسازند، هرگز حس خوبی منتقل نمیکند. حتی برجهای نوساز و نوظهور انتهای اتوبان همت نیز برای من تداعی سنگقبرهای غولپیکری ست که بر روی شهر گذاشتهشده و تنها حس سردی را منتقل میکند. اما بافتهای قدیمی و پر اصالت شهر، پر از حس زندگی ست. زیرا بر اساس نیازهای انسانی ساختهشدهاند. معماریای که در دههی چهل و پنجاه داشتیم، یا دقیقتر بگویم، «آرتدکوی ایرانی»، بر اساس نیازهای فرهنگی و اقلیمی شهروندان شکل میگرفت. اما اکنون کدامیک از سازندگان ساختمانهای کامپوزیتی حال حاضر به نیازهای مردم امروز فکر کردهاند؟! بافت قدیمی شهر غنی از همهی این موارد است و به نظر من اینها عناصر غایب شهر امروز ما هستند.
من فکر میکنم روندی که ما درگذشته در حال سپری کردن آن بودیم، یکروند درست مدرنیزه شدن بود. اما الآن در حال گذر از دوران پستمدرن هستیم؛ این یک باگِ تاریخی و هنری را موجب شده که فرهنگ و رفتار ما را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. شما تصور کنید درگذشته از بزرگانی مثل «پرویز تناولی» برای ساخت مجسمه دعوت میشد؛ اما حالا سردر ساختمانهای شمال شهرمان پر از مجسمههای اروتیکیست که حتی در اروپا هم با این حجم دیده نمیشود! وقتی ما شهر و تاریخ و فرهنگ را تخریب کنیم، از درون خود را نیز تخریب میکنیم. شهرِ بیهویت، انسانِ سطحی و بیهویت میسازد. برخلاف تهران که تقریباً از گذشته هیچچیزی را نگه نداشته، درجایی مثل فرانسه، اگر فقط تعداد انگشتشماری تابلوی مکدونالد از سطح شهرها جمع شود، بهراحتی میتوان یک فیلم تاریخی را در خیابانها فیلمبرداری کرد. و متأسفانه این جرئتیست که ما در ادارهی شهر به خود میدهیم و هر تابلو و بنر مرتبط و غیر مرتبطی را حتی بر روی نماهای تاریخی نصب میکنیم.»
حضور هنرمندانی که شهر و هویت تاریخی آن را سوژهی پژوهشهای خود قرار داده و آثاری اینچنین را خلق میکنند، افزون بر تأثیراتی که در نگاه جامعه و شهروندان بر روی مسائل شهری و معضلات آن میگذارند، میتوانند آثارشان را بهعنوان مستندات و شواهدی از گذشتهی فراموششدهی یک شهر، به یادگار بگذارند. گذشتهای که علیرغم چالشهای بسیار در سالهای اخیر نتوانسته حفظ شود، اما صندوقچهی خاطرات شهر به مدد حضور این هنرمندان میتواند روزبهروز غنیتر شده و برای آیندگان باقی بماند.
.
.
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۲، نیمه اول دی ماه ۱۳۹۶ ، شهر و منظر ، صفحه ۶
به قلم: پرستو جعفری
.
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفته نامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.