…در گوشه و کنار شهر کم نیستند بناهایی که در خلوتی از شهر و بهدوراز نگاهها و توجهها تکیهبر ستونهای قدیمی خود، سنگینی سالها اندیشه و تجربه را به دوش میکشند. بناهایی که روزگارانی نهچندان دور در همین دیار حرفها برای گفتن داشته و خودنمایی میکردند و حال به هزار و یک دلیل داشته و نداشته به گوشهای راندهشده و مُهر انقضا بر پیشانیشان درجشده است...
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۴، نیمه اول بهمن ماه ۱۳۹۶ ، شهر و منظر، صفحه ۶
به قلم: مهدی فیضآبادی
بهسان زندگی آدمی که در جوانی سرمست و تنومند و با غرور سر به آسمان میساید و میتازد و چون گرد پیری بر پیکره زندگی نشیند، او را از حرکت بازمیدارد، آن هنگام است که سنگینی سالها تجربه بیش از هر زمان دیگری سنگینی میکند؛ تجربیاتی که بهای یافتنش گذر عمر بوده است، در طلب گوش شنوایی که اندیشهها و رازها را بیان کند اما صد افسوس که گوش شنوایی نیست…
برای هر نسل، خاندان و خانوادهای، بزرگان و سالخوردگان در قامت وارثان دوره پیشین خود ناقل تفکرات و تجربیات آنان بودهاند و این اندیشهها از دورهای به دوره دیگر سینهبهسینه نقل میشده است. روزگارانی هویت نسلها به وجود بزرگان و وارثان اندیشهها بود؛ هویتی که در هیاهوی تکنولوژی و زندگی مدرن روزبهروز رنگ میبازد و رو به خاموشی میگذارد و حیات آدمی که چونان کالای تولیدی این روزها، تاریخمصرف یافته است…
در گوشه و کنار شهر کم نیستند بناهایی که در خلوتی از شهر و بهدوراز نگاهها و توجهها تکیهبر ستونهای قدیمی خود، سنگینی سالها اندیشه و تجربه را به دوش میکشند. بناهایی که روزگارانی نهچندان دور در همین دیار حرفها برای گفتن داشته و خودنمایی میکردند و حال به هزار و یک دلیل داشته و نداشته به گوشهای راندهشده و مُهر انقضا بر پیشانیشان درجشده است. بناهایی که جزئی از نسل معماری ما میباشند؛ بناهایی که بهعنوان وارثان اندیشه دوره گذشته ما، تفکرات و تجربیات بسیاری را در خود جایدادهاند و با بیمهری تمام طردشدهاند و پایان را به انتظار نشستهاند.
سینما رادیوسیتی واقع در خیابان پهلوی سابق (ولیعصر) که در سال ۱۳۴۶ توسط حیدر غیایی شاملو طراحی شد، یکی از این بناها است. سینمایی که در هیاهوی مدرنیزاسیون و سبکهای آن ایام پا به عرصه گذاشت و نامی برای خود یافته بود و با قامتی برافراشته در میان شهر نقشآفرینی میکرد و لامپهای نئون قرمزی که نگاهها را برای خودنمایی بیشتر فرامیخواند؛ اما افسوس که هیاهوها زود فرونشست و گرد کهولت زود بر پیکره این بنا نشست. سالیان سال است که چراغهای نئون خاموش گشته و قامت رسای آن ایام در پس مجتمعهای تجاری پیرامونش خمیده و دیربازی است که دیگر نگاهی جذب آن نمیشود.
سینمایی که سالیان سال در این خیابان حوادث و رویدادهای بسیاری را تماشاگر بوده است و تاریخ نانوشتهای را در سینه دارد و خود نیز از پسِ حوادث گوناگون عبور کرده و زخمخورده از وقایع گذشته و امروز، همچنان تکیهبر ستونهای سالخورده خود پابرجا ایستاده است. بنایی که برگی از تاریخ این خیابان و شهر به شمار میآید. سینمایی که نمایی از دوره خویش را به تصویر کشیده است…
سینمای پرزرقوبرق آن ایام با کولهباری از تجارب و دیالوگهای ناخواندهی بسیار در دل، بازنشسته در جوار خیابان ولیعصر، آرام و بیصدا پایان را انتظار میکشد. سینمای نامی آن روزها، سینمای بی نما و خسته این ایام است، سینمایی که دیگر نمایی ندارد و با همه دیالوگهایش به گوشهای رانده و مرگ را به نظاره نشسته است.
شاید میشد در کنار ساخت سینماها و پردیسهای جدید، از داشتههای گذشته نیز غافل نمیشد و نما و جان تازهای به این سینما و سینماهایی ازایندست بخشید. احیای اینچنین سینماهایی ضمن آنکه برافزایش سرانه سالنهای سینما کمک خواهد کرد، میتواند بهواسطه هویت و اندوختههای هنری و معماریشان، محملی را برای دوستداران هنر فراهم نماید و در اشاعه هر چه بیشتر فرهنگ و هنر و معماری مؤثر واقع گردد.
پایداری مستلزم نقل و نقد اندیشهها و حفظ هویتهاست. بناهایی ازایندست بخشی از معماری گذشته و تاریخ معماری ما میباشند و از بین رفتن آنها تنها کلاف سردرگم معماری را پیچیدهتر میکند. چه بسیار بناهایی اینچنین که با برچسب سالخوردگی و ازکارافتادگی به گوشهای رانده و در سکوت از بین رفتند و هیاهوی برجهای سر به فلک کشیدهای که هیچگاه نگذاشت صدای نابودی این بناها شنیده شود و چنانچه صدایی بود، گوش شنوایی نبود…
.
.
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۴، نیمه اول بهمن ماه ۱۳۹۶ ، شهر و منظر ، صفحه ۶
به قلم: مهدی فیضآبادی
.
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفته نامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.