…امروزه شهرها به محلهایی برای انجام فعالیتهای تکراری و زندگی ماشینی شهروندان تبدیلشدهاند. با مدرن شدن زندگی و شهرنشین شدن بیشتر اقشار جامعه، نیاز به تغییر و تحول در فضای شهری بیشازپیش احساس میشود. در همین راستا طراحان شهری و مسئولین زیباییهای شهری، در جهت بهبود فضاهای شهری راهکارهایی را ارائه کردند که یکی از آنها طراحی و نصب مجسمهها و المانهایی متناسب با فضای شهری بود….
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۲۲، نیمه اول مرداد ماه ۱۳۹۶ ، نگاه امروز ، صفحه ۸
به قلم: نازنین رزمآهنگ
نمادها و المانهای شهری ازجمله بناهای مهم در طراحی معماری و طراحی شهری محسوب میشوند. بهنحویکه گاه حتی از خود شهر پراهمیتتر جلوه مینمایند؛ چراکه بیانگر هویت، شخصیت و عصاره شهر در یک ساختارِ نمایان هستند.
بررسی و مطالعه در خصوص این نمادها نشان میدهد که بنیان این نوع بناها بر پایه مفاهیم، سنتها، فرهنگ، هویت و تاریخ شهر استوارشده است. از المانهای شهری مهم میتوان به «طاق نصرت» در فرانسه اشاره نمود که برآمده از متن تاریخ بوده و یا «برج ایفل» که یادگار عصر صنعت و آهن در فرانسه است. این بنیانها به دلیل دارا بودن ساختاری استوار بر بینشها و مفاهیم عمیق، هنوز هم باشکوه و ارزشمند بوده و گذر سالیان چیزی از ارزش آنها نکاسته است. همینطور در دهههای اخیر، پس از فروپاشی دیوار برلین غربی- شرقی، نمادی از آن بهصورت نوار موبیوس با مفاهیم خاص خود و با فضاهای فعالیتی و عملکردی چندمنظوره سر به فلک کشید تا یادگاری از سالهای دوری و نفاق باشد (طراح: پیتر آیزنمن). «برج آزادی» در ایران، نمونهای از این ساختارها به طراحی و اجرای حسین امانت است که معماری شاخص آن تلفیق طاقهای معماری قبل و بعد از اسلام و تبدیل آن به نمادی زیبا به لحاظ معماری میباشد. در این طرح معمار حتی به جزئیات اجرای بنا و نحوه چیدمان سنگهای نماد، دقت وافری مبذول داشته تا درنهایت جزء جزء اجزا بهکل واحدی بدل گردند. باید قبول کنیم که شهرهای امروزی، پوشیده از المانها و آرایههای نامناسب و آشفتهای شده و شهروندان بهنوعی غرق در اینهمه آشفتگی، نیازمند مواجهه با فضاهایی مناسب، زیبا و هماهنگ با محیط خود هستند. بیشک در چند سال اخیر، ورود هنر و بهویژه «مبلمان شهری» به عرصه فضاهای شهری، یکی از مناسبترین راهحلها، جهت زیباسازی فضاهای محیطی و ساختن فضاهایی جهت تمرکز و تعامل شهروندان در شهرهای بزرگ و کوچک است.
اگر این آثار، هماهنگ و متناسب با فضای محیطی خود باشند، المان طراحیشده در فضای شهریِ موردنظر به شیوهای هماهنگ قرار میگیرد و البته شهروندان هم میتوانند بهخوبی با آن ارتباط برقرار نمایند و بهنوعی درک و سلیقه زیبا شناسانه این مخاطبین نیز ارتقا مییابد. در این راستا، علاوه بر مهارت هنرمند در خلق یک اثر حجمی زیبا و متناسب، شناخت فضاهای شهری موردبحث و تسلط هنرمند به آن نیز میتواند به توفیق هر چه بیشتر اثر بیانجامد. اگر نیک بنگریم خیابانها و میادین، انباشته از هرجومرج و عوامل و عناصر مزاحم بصری، شنیداری و رفتاری گوناگونی هستند که شهروندان را بهنوعی دچار آشفتگی روحی و جسمی حاد کردهاند. گذشته از مسائل شهرسازانه، راهحل دیگری که میتواند تا حدود زیادی به جامعه خشک و پر هرجومرج کنونی روح و نشاط ببخشد، ورود هنر به فضاهای شهری است؛ شهروند خسته از تمامی آشفتگیهای بصری -که در تمام مدت شبانهروز، بیآنکه خود بخواهد بر او دیکته میشوند- ناخودآگاه در شهر و فضاهای اطراف خود، به دنبال عناصر و پدیدههایی برای رفع خستگی بصری و روحی خویش است. اینجاست که هنر میتواند چارهساز باشد؛ وجود هنر در فضاهای شهری، بیگمان به تلطیف و زیباسازی محیط خواهد انجامید و شهر بیمار و خسته را تسکین میبخشد. هنرهای بسیاری را میتوان ذکر کرد که در شهرها و محیطهای مختلف قابلاجرا و دارای ارزشهای کارکردی زیبا شناسانه هستند؛ مانند انواع هنرهای تجسمی، نقاشی دیواری و … ؛ اما یکی از مهمترین و مؤثرترین انواع هنر که میتواند در فضاهای شهری، کارکرد مناسب و ارزشمندی داشته باشد، هنر مجسمه و المانسازی در محیطهای شهری است. مجسمههای شهری با ویژگیهایی ازجمله قابلیت اجرا در ابعاد و اندازههای بسیار بزرگ و متناسب با فضاهای محیطی و نیز قابلیت دیده شدن از زوایای گوناگون، از سایر هنرهای قابلاجرا در شهرها، متمایزند. طراحی و ساخت فضاهایی عاطفه انگیز و حاوی عناصر و آرایهها و آثار هنری، بهویژه مجسمههای شهری، به دلیل قابلیتهای زیباشناسانه و تأثیرگذاری آن، میتواند در تسکین آشفتگی شهر و خستگی بصری شهروندان، مفید و درعینحال باعث ارتقای سلیقه و درک هنری و بصری آنان، بهعنوان مهمترین مخاطبین این آثار شود. ویژگی مهم مجسمهسازی شهری، تأثیری است که در قیاس با سایر انواع مجسمهسازی ازجمله مجسمهسازی فردی یک هنرمند دارد. در حقیقت، مجسمه شهری در یک نمایشگاه هنری دائمی با مخاطبین بیشمار به نمایش درمیآید و به همین دلیل در ارتقای دانش تجسمی جامعه بهمراتب مؤثرتر از سایر مجسمههاست. مجسمههای شهری، نهتنها به غنای بصری شهر و فضای زیست اجتماعی ما کمک میکنند، بلکه بهعنوان نمادها و نشانههایی از فرهنگ و هویت جمعی ما قابل استناد هستند. از این بابت است که باید رویکردی تازهتر و جدیتر به آنها داشت. مجسمههای شهری که قبل از هر چیز به ایجاد تنوع در فضای بصری شهرها کمک میکنند، میبایست حائز ویژگیهایی باشند که از آن جمله میتوان به مواردی همچون مجسمههای شهری -که تفاوتهای اساسی با انواع مجسمههایی که در موزهها و گالریها میبینیم، دارند- اشاره کرد. این نوع مجسمهها باید در منظر زیباییشناختی یک اثر هنری کامل باشند. به این معنی که در خلق آنها نباید تنها به کارکردشان توجه داشت. مجسمههای شهری در ارتباط مستقیم با مردم هستند و باید بتوانند با روحیات جمعی و واقعیتهای اجتماعی آنان ارتباط برقرار کنند. هر فضا فرهنگ خاص خودش را دارد و مجسمهای که در آن فضا قرار میگیرد، باید با موقعیت و فرهنگ مردمی که از مقابلش میگذرند سنخیت داشته باشد. این مجسمهها باید بتوانند بهسرعت تأثیر زیباییشناختی بر مخاطب خود بگذارند؛ چراکه مخاطب این آثار، تنها برای دیدن آنها به شهر نمیآیند و درنهایت این مجسمهها باید بتوانند پیام و مفهومشان را بهسرعت به مخاطبان خود انتقال دهند.
المان، نماد شهری یا ترکیبی است پیکرهوار که در ساخت آن از ویژگیهای درونی احجام و اشکال هندسی، صفحات قائم یا منحنی، اجزای سازهای، کابلها، فریمها و بهطورکلی هر آنچه میتواند جنبهی تزئینی و ساختمانی داشته باشد بهصورت یک کلیت یکپارچه و تلفیقی از موارد فوق استفاده میشود. قبل از هر چیز این ترکیب دارای یک نظام هندسی و تعادلی پایدار و زیباست، بهگونهای که پس از خودنمایی در سطح شهر افراد را بهگونهای جذب خود کرده و ذهنشان را درگیر مینماید که تا مدتها در آن منطقه از شهر بهصورت سمبلیک مشخصهای برای شناخت شهر در منطقهی موردنظر بدل و جزو شاخصههای شهری میگردد. بهگونهای که ذهن با برده شدن نام منطقهی مذبور ناخودآگاه به دنبال شاخصهها و ویژگیهای خاص آن منطقه المان موردنظر را در خود تصویرسازی خواهد کرد.
این خصوصیت بهویژه برای توریستها و کسانیکه کمتر به منطقهی موردنظر رفتوآمد میکنند اهمیت دارد؛ چراکه در مسیریابی و آدرسدهی صحیح برای پیدا نمودن یک منطقهی خاص شهری مشخصه و نماد خاص آن و حتی شناخت منطقه اهمیت دارد و چهبسا برگرفته از اتفاق یا تاریخچهای خاص در محل موردنظر باشد و به نکتهای خاص در آن محل اشاره کند. یکی از اهداف المانها میتواند اطلاعرسانی و معرفی منطقهای خاص به لحاظ تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی و ویژگیهای خاص مردم آن منطقه بوده و یا بهاتفاق یا رویداد خاصی در ناحیه مزبور اشاره کند که همهی اینها در برقراری ارتباط بهتر مخاطبین و کسانیکه به محل رفتوآمد دارند مؤثر است.
چهبسا خود همین نماد، پس از مدتی به یک اثر تاریخی و ماندگار تبدیل گردد و آوازهی آن در شهرهای دیگر بپیچد. نمونههای بسیاری از این نوع المانها وجود دارد که به اینگونه سازهها بنای یادبود نیز گفته میشود.
اما ویژگی دیگر اینگونه نمادها ایجاد فضای زیبا و یک اتمسفر هنری در سطح شهرها میباشد که قسمتهای مختلف شهرها را از حالت یکنواختی و تکراری شدن خارج کرده و به هر بخش از آن یک هویت و ویژگی خاص میبخشد. در کالبد شهر، روح زندگی دمیده و مهمتر از همه اینها به محیطهای شهری مقیاس زیستی و انسانی میبخشد و در فضایی که با هنر عجین شده انسان راحتتر نفس میکشد؛ چراکه هنر در خون هر انسان نهادینه است و ناخودآگاه او را جذب عظمت و زیبایی میکند.
المان با مجسمه تفاوت دارد…
به گزارش هنرآنلاین، متأسفانه سوءبرداشتها و سوء مدیریتها و تا حدی نیز عدم آگاهی کافی از این دو مقوله سبب شده که متولیان شهرسازی و معماری ما در سطح شهرها خیلی سبک و پیشپاافتاده با مسئلهی فوق برخورد کنند و به قولی با قرار دادن چند مجسمه با نام میادین اصلی سروته قضیه را بهگونهای به هم بیاورند! مجسمههایی که بدون ایجاد هیچگونه فکر و جاذبهای در شخص، مستقیماً منظور خود را بیان میکنند و درنتیجه حتی برای لحظهای نیز نمیتوانند نگاه مخاطب را روی خود حفظ کرده و طبعاً در درازمدت اثری ماندگار شده و جزو ویژگیهای منطقه بهحساب آیند.
تفاوت اصلی مجسمه با المان در نگاه انتزاعی و غیرمستقیم المانهاست به یک موضوع! نگاهی که ذهن انسان را بهعنوان یک موجود متفکر درگیر خود میکند، لقمهای آماده نیست که دردهان انسان گذارده شود، بلکه اندیشه و تأمل انسان را در برخورد با خود میطلبد. در حرکت انسان مکث و تأمل ایجاد میکند و همین ویژگی باعث ماندگاری آن میشود، چراکه آنچه موجب درگیری ذهن شود در اذهان باقی میماند؛ اما مجسمهی خیلی پیشپاافتاده و بهقولمعروف شستهرفته، گویی لقمهای آماده را دردهان فرد میگذارد و مفهوم را مستقیماً به وی عرضه میدارد، درگیری فرد با موضوع نزول یافته و در چنین حالی و از چنین اثری نمیتوان انتظار ماندگار شدن و اثرگذاری در ذهن را داشت. علاوه بر این مجسمه پیکره ایست تراشیده شده از سنگ یا یک نوع از مصالح خاص؛ معمولاً تنوع خاصی نداشته و کالبدی یکنواخت دارد، درصورتیکه المانها چه به لحاظ فرم، آرایههای بهکاررفته و حتی مصالح، رنگها و تزئینات معمارانه میتوانند سرشار از تنوع و زیبایی باشند. المان یک ترکیب معمارانه است؛ چراکه در آن از هندسه و ویژگیهای درونی اشکال و احجام استفاده میشود. درصورتیکه هنر پیکره و مجسمهسازی مقولهی دیگری است که مستقیماً در این گروه طبقهبندی نمیشود. در برخی موارد ما مجبوریم برای نشان دادن مکانی خاص، از مجسمه استفاده کنیم؛ مثلاً مکانهایی که به نام شخصیتی خاص معرفیشده و هدف نشان دادن چهره یا پیکرهی شخصیتی خاص میباشد که این شخصیت را نمیتوان با خط و صفحه نشان داد.
انواع المان:
المان نمایشی: المانهای نمایشی همانگونه که از اسمشان برمیآید صرفاً جنبهی نمایشی-هنری و زیبایی داشته و اصولاً مفهوم خاصی را بیان نکرده و هدف و رسالتی برای القاء مطلبی به بیننده و یا انتقال پیامی به وی ندارند. ترکیباتی انتزاعی که از برخورد تودهها، احجام، اجزاء سازهای و صفحات (بهنوعی بازی با خط و حجم و صفحه با توجه به ویژگیهای هندسی و روابط درونی آنها) ساختهشده که تنها به لحاظ ویژگیهای زیباییشناسانه و تعادل بصری و هنری میتوانند با گروهی خاص از انسانها ارتباط برقرار کنند. این خاص بودن مخاطب از ویژگیهای منحصربهفرد یک المان نمایشی میباشد؛ یعنی در هر مخاطبی احساس تعلق و تأمل را به وجود نمیآورد. لذا به دلیل نوع مخاطبین آنکه طبعاً افرادی درگیر با مسائل هنریاند، تعادلها و نظامهای هندسی را میشناسند و در مورد سبکهای هنری و هنر مفهومی و انتزاعی مطالعه دارند، اینگونه المانها در سطح شهرها کمتر دیدهشده و مکان استقرار آنها نیز طبعاً گالریهای هنری، نمایشگاهها و بهطورکلی مکانهایی میباشد که مخاطب خود را پیدا کنند.
المان بیانی: همانطور که از نام آن پیداست، هدف طراح از خلق این اثر بیان مطلب خاصی میباشد. بهعبارتدیگر، مفهومی در پس آن نهفته که طراحِ اثر رسالتی را در انتقال آن پیام دنبال میکند. حال میتواند ثبت واقعهای در مکانی خاص باشد و یا مفهومی خاص را با توجه به نام و ویژگیهای منطقه به بیننده القا کند. ویژگی بسیار مهم المانهای بیانی در عامگرایی آنهاست؛ یعنی میبایست بتوانند با مخاطب عامی که از هنر سررشتهی چندانی ندارد نیز ارتباط برقرار کند. لذا دقت نظر طراح در خوانایی و شیوایی بیان مطلب در عین انتزاعی بودن فرمها و استفاده از آرایههای معمارانه از اهمیت والایی برخوردار است. مکان قرارگیری این نوع المانها طبعاً برای برقراری ارتباط بیشتر با مخاطبین وسیع جامعه در سطح شهر و بهویژه در میدانهای شهری است. معمولاً المان موردنظر با نام میدان یا منطقهی شهری بسترش ارتباط دارد. ویژگی مشترک این نوع المانها و المانهای نمایشی تنها در بهکارگیری نظامی مشترک برگرفته از هندسه، آرایهها، اشکال و احجام هندسی با تلفیق و ترکیب آنها به شکلی زیبا و نظاممنداست. حالآنکه به این ترکیبات تعادلی و بصری، عنصر مفهوم و بیان موضوع را نیز اضافه کنیم؛ اما کاملاً انتزاعی، غیرمستقیم و در لفافه.
المان عملکردی: این نوع از المانها تا حدی از تعاریف فوق فاصله میگیرند، چراکه عنصر عملکرد برای ما محدودیتهایی به لحاظ قوانین فرمی ایجاد خواهد نمود و اینک خلق فضا با استفاده از همان آرایهها و عناصر بصری را خواهیم داشت. فضایی که انسان ولو برای مدتی درون و یا اطراف آن استقراریافته و از آن عملکرد استفاده نماید. لذا میبایست اصول و قوانین زیستی انسان و استانداردهای طراحی محیطزیست در آنها رعایت شود. طراحی چنین فضاهایی نیاز به تحقیقات بیشتر و همچنین یک برنامهی فیزیکی مدون دارد. بهعبارتدیگر برای طراحی اینگونه فضاها، طراح ملزم به دانستن یکسری از نیازهای خاص انسان در ارتباط با استانداردهای بدنی و نیازهای انسانی برای استفادهی بهینه از موضوع مورد طراحی میباشد. ویژگی دیگر اینگونه المانها در تعداد بیشتر آنها در سطح شهرها است. چراکه عنصر عملکرد ایجاب میکند در هر مکانی که نیاز به موضوع موردنظر باشد نمونهای از آن حضور یابد؛ بهطور مثال ایستگاههای اتوبوس، مترو، کیوسکهای تلفن، دکههای روزنامهفروشی، سردرها و مکانهای خدمات و اطلاعرسانی در سطح شهرها و همچنین انواع چراغها و تأسیسات خاص شهری. درصورتیکه موارد فوق دارای طراحی قوی، منحصربهفرد شاخصی بوده و با استفاده از اجزاء و نظامهای هندسی و بصری که پیشتر ذکر شد، توسط متخصصین و هنرمندان ساخته شوند ویژگیهای بصری و هنری آنها میتواند اولین عامل در بازشناسی یک اثر ماندگار باشد. اگر یک سازهی عملکردی دارای زیبایی و نظام هنری باشد، میتواند برای هر شهر به سبک خود طراحیشده و با سایر شهرها متفاوت باشد (مثلاً بگوییم در فلان شهر ایستگاههای اتوبوس یا دکههای روزنامهفروشی به این شکل ساختهشده و این خود یکی از ویژگیها و شاخصههای آن شهر میشود). از این نظر و به دلیل گستردگی تعداد المانهای عملکردی در سطح شهرها و سطح وسیع از مخاطبینی که پوشش میدهند، میتوانند نشان از اهمیت و موقعیت خاص این نوع از المانها داشته و مسئولیت دقت نظر بیشتری را از متولیان زیباسازی و برنامهریزی شهرها بطلبند. مکان قرارگیری این نوع المانها، هرجا که انتظار کاربری خاصی میرود بوده و متناوباً به چشم میخورند.
باید توجه داشت که هرگونه برج یا آسمانخراش منحصربهفرد، چه به لحاظ معماری و چه به لحاظ ارتفاع و یا اهمیت منطقهای میتواند نقش یک المان عملکردی را ایفا کند. به شرطی که در آن منطقه تک و شاخص باشد؛ مانند برج مخابراتی میلاد در تهران.
اما ویژگی مشترک تمام المانها علاوه بر استفاده از آرایههای هندسی و معمارانه در قابلیت بازی با صفحات، فرمها و احجام مقیاس انسانی میباشد که باید لحاظ شود. بهعبارتدیگر با توجه به فاصلهای که بهطورمعمول و استاندارد انسانها از کنار المانها عبور کرده یا از آن فاصله، به آنها نگاه میکنند – عمق میدانی که در آن قرار دارند ـ وسعت فضایی که پوشش میدهند همچنین عملکرد و اهمیتی که از آنها انتظار میرود دارای ابعاد – دارای ارتفاع و استانداردهای منحصربهفردی است که میبایست علاوه بر جلوه کردن در منطقه و حفظ مقیاس انسانی، افراد کاملاً از نگاه کردن به آنها احساس آرامش و حظ بصر داشته باشند.
المانها میتوانند بهصورت تلفیقی از دو یا حتی هر سه نوع ذکرشده باشند؛ یعنی المانی جنبهی نمایشی-بیانی، بیانی-عملکردی یا نمایشی-عملکردی داشته باشد که در مواردی هر سه نوع این مفاهیم باهم به چشم میخورند!
مثلاً میدان آزادی (شهیاد سابق) در تهران نمونهای از المانهای عملکردی- بیانی است که هم دارای عملکرد میباشد (موزه و فضایی زیستی برای کاربری انسان در بالای آن تعبیهشده) و هم به لحاظ بیان مفهوم آزادی طراح سعی کرده با همان فرمها و ویژگیهای هندسی و معمارانه منظور خود را در قالب انتزاع بیان کند. یا المان تئاتر شهر تبریز، المانی نمایشی- عملکردی میباشد که علاوه بر کاربری فوق از نوعی نظام تعادلی بصری با استفاده از سازههای کابلی و آرایههای معمارانه بهره گرفته و بدون اینکه طراح نیازی به انتقال پیامی خاص در آن ببیند، صرفاً جنبهی زیبایی شناسانه و هنری دارد.
مجسمه و المانهای شهری:
در گیرودار زندگی پر دغدغه امروز، با ازدحام اینهمه بتن و آهن و سیمان، خیابان و اتومبیل و ازدحام که بیوقفه بر ما و زندگی و روحیاتمان تأثیر میگذارند، چارهای نیست جز تلطیف فضای زندگی جمعی و دستاویز قرار دادن هنر برای کمی دلپذیر شدن محیط زندگی اجتماعی بخصوص در کلانشهرها؛ مجسمههای شهری نهتنها به غنای بصری شهر و فضای زیست اجتماعی ما کمک میکنند، بلکه بهعنوان نماد و نشانههایی از فرهنگ و هویت جمعی ما قابل استناد هستند و از این بابت است که باید رویکردی تازهتر و جدیتر به آنها داشت.
مجسمههای شهری که به ایجاد تنوع در فضای بصری شهرها کمک میکنند، قبل از هر چیز بایستی حائز ویژگیهایی باشند که از آن جمله میتوان به مواردی اشاره کرد که همایون ثابتی مطلق -یکی از مجسمهسازان برگزیده در سمپوزیوم مجسمههای شهری تهران- از آنها یاد میکند:
«مجسمههای شهری از آن دسته آثار هنری هستند که کارکرد در آنها یکی از مهمترین فاکتورهاست. کارکرد فیزیکی و نیز کارکرد معنایی و مفهومی. مجسمههایی هستند برای تمامی فصول که یکی از بهترین امکانات را برای تغییر فضا و سیمای شهرها به ما میدهند. شاید لازم باشد حالا که هنرمندان توانا، کم نداریم و امکانات هم بهوفور، بهضرورت وجودی آنها بیشتر بیندیشیم. طبیعی است در ساخت مجسمههای شهری باید از مواد و مصالحی استفاده شود که بالاترین کیفیت را داشته و بعد از چند صباحی از بین نروند. موادی که در مقابل شرایط جوی و نیز کنجکاویهای برخی شهروندان دوام و ماندگاری قابلتوجهی داشته باشند».
ساخت المانها و نمادهای شهری و محلهای همواره ادامه خواهد یافت؛ چراکه نیاز بشر به این نمادهای شاخص برای نشانهگذاری شهری و زیباییشناسی همواره مستدام خواهد بود. در طرح پارک «لاویلت» کاری از معمار معاصر «برنارد چومی» نمادهای مکعبی قرمزرنگ بهمنظور قفل و بست طرح بهکار گرفتهشدهاند.
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که المانهای محلهای با المانهای شهری به لحاظ انتقال مفاهیم، محتوا و ابعاد تفاوت اندکی دارند. المانهای محلهای ازنظر ابعاد و اندازه کوچکتر بوده و توسط خصوصیات و نقش کالبدیِ تعریفشده برای آنها (که بهعنوانمثال، طبق نظر معمار در محور فرهنگی- تاریخی شهر طراحی و مطابق مفاهیمی خاص تکرار گردیده)، میتوان بافت و کالبد قدیم و جدید را به هم دوخت و دوز کرد و انسجام و یکپارچگی شهر را به نمایش گذاشت. از مفاد فوق، چنین استنباط میگردد که به لحاظ زیباییشناسی بصری و انتقال مفاهیم و جاذبههای شهری نمیتوان بهسادگی از این مبحث گذر کرد و صرف سرهمبندی کردن تعدادی پارهسنگ و آجر -که البته اگر بهجا و طبق الگو مورداستفاده قرار گیرند، حرفهای بسیاری برای گفتن دارند- مدعی حفظ، نمایش ارزشها و باورهای شهری شد.
تأملی در رابطهی میان معماری و مجسمهسازی:
شناخت کلیتی از روابط، شباهتها و تفاوتهای میان این دو، موضوعی است که در این گفتار سعی شده بدان پرداخته شود. البته، ساخت مجسمه بهظاهر قدمتی بیش از معماری دارد.
یک دلیلش را میتوان سهولت ساخت مجسمه نسبت به معماری دانست؛ اما احتمالاً دلیل عمده آن سادگی بیشازحد درک انسانهای اولیه از مفهوم فضا بوده که آنان را از دریافت و درنهایت خلق معماری بازمیداشته است.
پس عجیب نیست که اجداد انسان در غار زندگی کنند و برای مراسم و آیینهای خود، مجسمههایی ابتدایی بسازند. این مجسمهها، فاقد کارکرد فیزیکی بوده و تنها برای انجام بعضی مناسک ساختهشدهاند. درواقع باور انسان اولیه به زندگی ابدی، او را به ساخت قبر برای مردگانش واداشت. همین امر باعث شد از تواناییهای خود در ساخت مجسمهای بهعنوان قبر استفاده کند؛ ابتداییترین این مجسمهها، گورپشتههایی است که بر مزار رفتگان میساختند؛ اما با یکجانشین شدن انسان و روی آوردن وی به کشاورزی، جامعهای طبقاتی شکل میگیرد که دیگر نیازها، سلایق و سنن آن از حد ساختن قبوری ساده برای اموات فراتر میرود. این جوامع طبقاتی به معابد، کاخها، آرامگاهها و… نیاز دارند. انسان در این زمان به درکی از معماری نیز دستیافته و برای مثال به ساخت سرپناه برای خود میپردازد. او دیگر در غار زندگی نمیکند، بلکه روابط پیچیدهتر در جامعه نیاز به عملکردهای متنوع را پیش آورده که منجر به ساخت نخستین فضاهای معماری میشود.
خانهها، بازارها و دیگر عملکردهای اجتماعی چنین کالبدهایی را دیکته میکند. ما در عمل شاهد هستیم که بسیاری از این آثار معماری واجد حجمی معظم و برونگرا هستند. گویی که اصلاً برای استفاده از فضای درونیشان ساخته نشدند، بلکه نمود کلی آنها مقصود بوده است. شاید بتوان برای مثال به اهرام مصر یا زیگوراتهای تمدن عیلام اشاره کرد. در این نمونهها که بهوضوح سمبلی از جامعه طبقاتی خود هستند، شاهد حجمی بزرگ، سنگین و ستبر هستیم که حتی بیشباهت به کوه نیست. سلسلهمراتب حاکم بر جامعه نیز بهنوعی با ارتفاعات مختلف این احجام چفت شدهاند؛ بنابراین ساخت این بناها تنها واجد ارزش معمارانه نیست، چون فضایی از پیشساخته نشده، بلکه حجم بیرونی شاخصه آنهاست. پس شاید بتوان آنها را بیشتر، مجسمه خواند تا معماری؛ یعنی هنوز درک انسانها از مفهوم فضا تا حدی پیش نرفته که بتوانند تنها به خلق آن بپردازند، بدون آنکه به وساطت مجسمه نیازی داشته باشند.
ساخت مجسمه «ابوالهول» مصر کنار اهرام، گویای نزدیکی فاصله میان معماری و مجسمهسازی در آن عصر بوده، بهطوریکه مرزبندی مشخص میان این دو هنر وجود نداشته است؛ اما ساخت بناهایی معمارانه تر در اعصار بعدی حاکی از آن است که دید کلی انسانها نسبت به معماری کاملتر از گذشته شده؛ دیگر بناهایی ساخته میشوند که حجم بیرون آنان مانند سابق حائز اهمیت نیست. در این بناها فضای داخلی مهم میشود و ازاینروی عنصر دیگری به نام تزیینات پدید میآید که برخی از آنها مجسمه را به یادمان میآورند. اینبار معماری بر مجسمهسازی سوار میشود.
مجسمه در خدمت ارائه فضایی زیبا و خوشایندتر البته منطبق با معیارهای زیباشناختی آن روز قرار میگیرد و خود بهتنهایی حائز اهمیتی جداگانه نیست. در حقیقت، تعریف فضا به کمک این عناصر تزییناتی انجام میشود. البته در اینجا تفکیکی میان معماری غرب و شرق بهطور اعم لازم است. در دوره امپراتوری روم میبینیم که مجسمه بهعنوان هنری ارزشمند شناخته میشود و مورداحترام است. حال اگر به معماری عصر خودمان که معماری مدرن نام دارد، بنگریم، رابطه معماری و مجسمهسازی را نوعی دیگر مییابیم.
اینبار نه معماری بر مجسمه غالب است و نه مجسمه بر معماری پیروز میشود؛ هر یکراه خود را رفتهاند. پیشرفت انسان درزمینهی درک هنری، همراه با پیشرفت علم و راه یافتن مفهوم زمان در معماری، هر دو هنر را بهسوی نوعی انتزاعیتر، سادهتر و احیاناً نخبهگرا تر میکشاند؛ البته در این مقاله قصد بررسی خصوصیات معماری و مجسمهسازی دوره مدرن را نداریم.
معماری بهمثابه ماشینی است که در آن زندگی روزمره ما رخ میدهد. دیگر حتی به تزیینات هم نیازی ندارد و مجسمه تنها بیانی کاملاً مشخص از درک هنرمند مجسمهساز درباره موضوعی خاص یا فراتر از آن، تنها بیانگر احساس وی در یکلحظه است. دیگر مجسمه محتاج واسطهای به نام معماری نیست تا تأثیر خود را بر مخاطب بگذارد و هرگاه این دو با یکدیگر برخورد دارند، تقابل آنان کاملاً محترمانه است.
این دو همدیگر را کامل میکند بدون آنکه به یکدیگر وابسته باشند. شاید مثال بارزی از این نوع ارتباط، پاویون بارسلون ساخته «میس وندروهه» معمار بزرگ آلمانی باشد.
وی در این بنا که بر اساس اصول معماری مدرن موردقبول خودساخته، مجسمهای گنجانده است. این مجسمه به پرسپکتیوی که هنگام ورود به این پاویون با آن روبرو میشویم، معنای خاص میبخشد و درعینحال، جایگاه ویژهای که از قبل در این بنا دارد، واجد معنایی دیگر میشود، بیآنکه خود بهتنهایی ناقص باشد.
و اکنون در دورهای که آن را فیلسوفان، پستمدرن میخوانند، گرایش به تاریخگرایی میان معماران دوباره شکل میگیرد؛ بنابراین حجم خارجی بنا بخصوص با توجه به شهرسازی مدرن که به مدد آن رؤیت یک بنا از دوردست نیز ممکن است، حضور پررنگتری یافته و معماری بار دیگر به مجسمه شباهت پیدا میکند.
این بار بیرون و درون ساختمان هر یک اهمیت ویژه و متمایزی از یکدیگر دارند. در کارهای آخر معماران مدرن نیز میتوان این پدیده را مشاهده کرد. در موزه «گوگنهایم نیویورک» اثر فرانک لوید رایت، حجم بنا کاملاً خارقالعاده است و از شکل دیگر بناهای اطراف خود تبعیت نمیکند. در نظر اول شاید شباهتی میان عصر ما و اعصار بسیار دور که در آن معماری، خود مجسمهسازی بوده است یافت شود، اما این شباهت را باید بهظاهر محدود دانست.
در روزگار ما وجود رسانهها که درک فضایی انسانها را کاملاً دگرگون ساختهاند، همراه نیاز به عظمت گرایی سرمایهداران، ساخت چنین بناهایی را دیکته میکند و آنچنان مینماید که بار دیگر معماری و مجسمهسازی به هم نزدیک شدهاند ولی این بار در جستجوی تاریخ!
.
.
.
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۲۲، نیمه اول مرداد ماه ۱۳۹۶ ، نگاه امروز ، صفحه ۸
به قلم: نازنین رزمآهنگ
.
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفته نامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.