… زندگی در فضایی که برای شما شهر و برای دیگران خانه است، شهر را به خانواده شما تحمیل میکند. این وضعیت مسری، آن روی جبارانه تغییر است که با لبخند به شما تعارف شده است. آیا شهر میتواند بیآنکه تنوع زیستی شهروندان را بکاهد، به آنان خدمترسانی کند؟…
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۴، نیمه اول بهمن ماه ۱۳۹۶ ، امروز ، صفحه ۳
به قلم: محسن اکبرزاده
اتاق پنجدری، پنج لته پنجره داشته است. سهدری هم سهتا. اتاق گوشواره در گوشهای بوده و شکمدریده دقیقاً شکمی دریده داشته است. این اسمگذاریهای فرمالیستی که در برخی موارد اقلیمی میشده، سنت مرسوم معماری ایرانی است. برخلاف معماری معاصر ایران و عمده دوران مدرن که نامگذاریها مبتنی بر عملکرد صورت میپذیرفته. در اتاق پنجدری، خواجه محسن که در کار تجارت روغن و ادویه بوده، شرکای کاریاش را میزبانی میکرده است. چراکه حجره تنگ بازار تنها جایگاه عملیاتی دادوستد بوده و قرارهای جدیتر و مهمتر به خانه کشیده میشده است. هنوز هم خیلی از ما در ذهن این خاطره را داریم که جمعی از سنوسالدارهای خانواده دورهم جمع شدهاند و با دیگرانی مشغول تنظیم قولنامهای هستند. فرزند خواجه نیز در همین اتاق میزبان ملای مکتبش میشده و به سبب فراخی اتاق، فرزندان مباشران و همسایگان و برخی از اقوام نیز در همین مجلس طلب فیض میکردهاند. برای عروسی دختر بزرگ خواجه نیز، پارچهفروشان طاقههایشان را به دست شاگردانشان به همین اتاق میرساندند و درزمانی که شاگرد مذکور بر لب حوض فالوده تناول میکرده، زنان خانواده در میان طاقهها دنبال آنی میگشتند که زرینتر باشد و عروس را چاقوچلهتر نشان بدهد. انتهای بهار که میشد نیز همین لتههای پنجتایی را باز میگذاشتند تا سفرههایی از شوید و گشنیز و نعناع را برای بقیه سال خشک کنند. همینجا بوده که میرزا مرتضی، پسر خواجه را ختنه کردهاند. عروسی صبیه را هم همینجا گرفتهاند. هرسال نیز محرم و اربعین اینجا عزای زنانه برپا بوده. این خود بهجز دوشنبههای ثابت بوده که در این اتاق جلسه قرآن دایر بوده است. هر وقت سال هم که از دهات اطراف، کسی از قوموخویشها به سبب کاری یا مرضی به شهر عازم میشد، خانوادگی یا دستهجمعی در همین اتاق اتراق میکردند. شب عید ربیع نیز، گروه مطربها را خواجه به همین اتاق دعوت میکرد که تا سحر بجنبند و بجنبانند. خدا رحمتش کند، وقتی هم ناخوش شد و یک سال تمام تنش در عرق سرد و گرم شد، وسط همین اتاق خوابیده بود.
مهندس محسن ولی قرارهای کاریاش را در آفیس میگذارد. حتی اگر کسی خانه نباشد و یا خانه بزرگ و جادار باشد هم دوستانش را بنا به نوع رابطه در یک کافه و یا رستوران ملاقات میکند. نذر اجدادیاش را در محرم در حسینیهای نوساز برپا میدارد. دخترک بیمارش را به مطب پزشک میبرد و اگر لازم شد که شب بماند فضایی مجزا برای بستری وجود دارد. همسرش را جلوی مزون لباس پیاده میکند و خودش دنبال تالار برای عروسی پسرش میرود. برای مهمانهایش هتل رزرو میکند و از هایپرمارکت تمام اقلام عطاری پدربزرگش را بستهبندیشده تحویل میگیرد. تمام شهر برای او حکم همان اتاق پنجدری را دارد. وقتی زندگی خودش را فقط با یک نسل قبلتر مقایسه میکند، قابلانکار نیست که آشپزخانه دارد روزبهروز آب میرود. از یک اتاق مجزای بزرگ به اتاقی با یک جداره نیمهباز تبدیل شد و حالا به میزی بهعنوان جزیره وسط در حاشیه سالن تقلیل یافته که بیشتر دکوری برای جهیزیه همسر است. هفتهای بیش از سهبار در آن غذای گرم طبخ نمیشود. جز مهمانهای بسیار صمیمی و محرم کسی به خانه دعوت نمیشود. گویی با حذف حیاط، پنجدری و مطبخ تقریباً بخش بیرونی خانه به شهر سپردهشده است و آپارتمان امروزی، نه یک خانهی کوچکشده، بلکه یک خانهی نصفشده است. فقط اندرونی مانده و بیش از هرروزی در تاریخ خانه، به شهر وابسته است. امروزه بسیار مهم است که خانه کجا واقعشده؛ چه امکانات و دسترسیهایی دارد و محلش دارای چه معنایی در ذهن دیگران است. حالآنکه در شهر سنتی ایرانی، یک خانه اعیانی ممکن بود در هرجایی از شهر تقریباً واقعشده باشد. مسئله خود قواره زمین و نسبتش با آبانبار و بازار و مسجد بود صرفاً. گویی اندامهای خانه مدام از خانه بریدهشدهاند و به شهر پیوستهاند. ولی دلیل این پدیده را باید کجا جستجو کرد؟
بررسیهای تاریخی در حوزه مشاغل نشان میدهد بشر در هیچ دورهای به این مقدار مزدور نبوده است؛ یعنی اینکه شما در برابر کاری معین، مزدی معین را طبق معاهدهای قطعی و معلوم از قبل دریافت کنید. نظامهای کارمندی و کارگری معاصر که مفهوم کارفرما را معنا داده، فرد شاغل را از صاحب یک کسبوکار، به مزدور یک کسبوکار تقلیل داده است. نتیجه اینکه دامنه اختیار بهشدت کاهشیافته، نظم کاری و ساعت کاری تعریفی حقوقی پیداکرده و آدمها که پیشتر تمامروز هم کار میکردند و هم زندگی، حالا در ساعاتی مشخص فقط کار میکنند و در بقیه روز به زندگی میپردازند که معمولاً صرف فراغت و مصرف میشود. این گسست معنایی در حوزهبندی قرن اخیر روی بقیه ارکان خانواده نیز مؤثر بوده. با کلاسیک شدن تعریف شغل، حضور پذیری زنان در مشاغل افزایشیافته و با زوال مفهوم زن خانهدار، حالا فضاهای آشپزخانهای از خانهها به رستورانها مهاجرت کردهاند. بچهها مجبورند از سنی پایینتر در مهدکودکها وقت بگذرانند و بعد تا زمان استقلال کامل نگهداری آنها به سیستم آموزشی سپرده میشود. پیران و ازکارافتادگان نیز برای مراقبت به آسایشگاهها ارسال میشوند. این خانه شهری شده بر بستری از یک خانواده شهری شده استقراریافته است. همه این سخنان بدیهی و ملموس بهنظر میرسد؛ اما نکته اینجاست که گاهی این رابطه خودش را بهطور معکوس به زیست آدمی تحمیل میکند؛ یعنی همانطور که افتتاح یک کترینگ در طبقه همکف مجتمع شما، احتمال سفارش غذا را در هفته در خانواده شما بالا میبرد، افتتاح یک آسایشگاه مجهز در خیابان شما که امکان سر زدنهای متوالی را ایجاد کند، احتمال انتقال پدربزرگ شما را به سرای سالمندان بیشتر میکند. یک مهدکودک خوب که در آن زبان فرانسه و موسیقی و رقص باله نیز تدریس میشود میتواند کودک شما را از آغوش مادر خانهدارش نیز جدا بکند. حتی اگر شما فریلنسری باشید با یک زندگی خانوادگی سنتی، تقریباً بهرهگیری شما از همه این فضاها میتواند ذرهذره، الگوی زیستی شما را تغییر دهد. بهنظر میرسد زندگی در فضایی که برای شما شهر و برای دیگران خانه است، شهر را به خانواده شما تحمیل میکند. این وضعیت مسری، آن روی جبارانه تغییر است که با لبخند به شما تعارف شده است. آیا شهر میتواند بیآنکه تنوع زیستی شهروندان را بکاهد، به آنان خدمترسانی کند؟
.
.
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۴، نیمه اول بهمن ماه ۱۳۹۶ ، امروز ، صفحه ۳
به قلم: محسن اکبرزاده
.
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفته نامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.