..“عکسنگاری بهانهای است برای شناخت، برای گفتوگو. فرصتی است که در آن مجالِ سخن گفتن از پدیدهای به نام معماری و عکاسی از آن فراهمآید. عکسنگاری بدون ادعا در عرضه آرای تخصصی عکاسی معماری؛ به بهانۀ یک اتفاق و یا خاطرهای که بر عکس گذشته است، به مقولههایی در باب معماری و عکاسی خواهد پرداخت. این گفتوگو، گاه به نقد، گاه به بیان و گاهی به شیوه و گاه به هیچکدام رسوخ مییابد.”…
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۷، نیمه دوم آبان ماه ۱۳۹۵ ، عکس نگاری ، صفحه ۱۴
به قلم: آرش غلامعلی طهرانی
از دوران کودکی شروع شد، از فیلم آوای موسیقی. از نقاشیهای خیابانهای بارانی وین، پراگ و پاریس. از موسیقی برامس و موتزارت و اشتراوس؛ از دانوب آبی و چهارفصل ویوالدی و گل یخ. از زمانی که تصاویر کارت پستالی شهر فرنگ را میدیدیم و از بزرگترها میپرسیدیم: این عکس است یا نقاشی؟ اینها واقعی هستند؟ امروز سالها از این سوال میگذرد؛ نمیدانم پاسخ شما چیست اما اگر راستش را بخواهید موضوع به نقاشی ختم نمیشود، ذره ذرۀ این تمدن فرنگی برای من و شما جذابیت داشته است. اگر شما هم تحصیل هنر کرده باشید، یا لااقل دلتان برای هنر بتپد حتما این جذابیت برایتان بیشتر بوده است. نیمه شب در پاریس را یادتان هست؟ وقتی نیچه گریست؟ این همه آرتیست و فیلسوف و متفکر در شهر فرنگ چه میکردند؟
از بحث کلیشهای اینکه مگر ما خودمان کم هنرمند و بنای تاریخی و شهر زیبا داریم که بگذریم؛ سوال اصلی همیشه برای ما این بوده است که آیا این تصاویر خیالی هستند؟ در نقاشیهایشان اغراق شده است؟ راست میگویند که اگر در خیابانهایشان راه برویم کفشهایمان خاکی نمیشوند؟ خب راستش را بخواهید پاسخ دادن به این سوالات به همین سادگی هم نیست. من که تمام اروپا را ندیدهام؛ من هم مثل شما صدها تصویر کارت پستالی و ساعتها فیلم دیدهام. حتی بعید میدانم کسانی که ادعا میکنند تمام اروپا را دیدهاند هم بتوانند پاسخ دقیقی برای این پرسش بیابند. این را هم میدانیم که شهر به شهر، فرهنگ و تمدن اروپائیها با یکدیگر تفاوت دارد؛ تفاوتهایی بسیار آشکار. راستی اجازه دهید تأکید کنم که بحث ما در بارۀ اروپای تاریخی است، نه هر جایی که اصطلاحا ان را خارج مینامیم!
از فرودگاه که خارج شدیم اولین نکتۀ جالبِ شهر فرنگ نگاههای گاه متعجبی بود که ابتدا فکر کردیم احتمالا نژاد پرستانه هستند، اما مدت زیادی نگذشت که طعم میهماننوازی وینیها را نیز تجربه کردیم. شاید مثل یک ایرانی میهمانشان را به خانههایشان دعوت نکنند، اما با صبر و حوصلۀ بسیار پاسختان را خواهند داد و شما را راهنمایی خواهند کرد؛ حتی اگر بهسختی زیاد زبان انگلیسی را متوجه شوند. شاید شما هم شنیده باشید که در برخورد اول ایرانیها را با اسپانیاییها و ایتالیاییها اشتباه میگیرند، اما شاید این نکته جالب باشد که از شنیدن اینکه شما ایرانی هستید خرسند خواهند شد. گویا هنوز هموطنان ما خیلی هم خیابانهای این شهر را با محل عقدهگشاییهایشان اشتباه نگرفتهاند.
مترو از تونل بیرون میآید و دورنمای یک کارت پستال توجه شما را جلب خواهد کرد. در کمتر از چند ایستگاه آنقدر ساختمان زیبا میبینید که تمام برنامهریزیهایتان برای سفر خراب خواهد شد. اولین کار بعد از مستقر شدن در محل اقامت این است که چمدانهایتان را در گوشهای رها کنید، دوربین و مقداری شکلات را در کیفتان بگذارید و از هتل بیرون بزنید. پیشنهاد من این است که حتما در کنار دوربین حرفهای خود، یک اسمارتفون که به خوبی عکس بگیرد و یا یک دوربین کامپکت کوچک همراه خود داشته باشید و حتما از اینکه دوربین و گوشیتان به اندازه کافی شارژ و حافظه دارد، مطمئن شوید. اگر هنوز به نقشههای کاغذی علاقهمندید و گوگلمپ را به رسمیت نمیشناسید حتما یک نقشه با خود داشته باشید.
پیشتر از اینکه بعد از سفر و سرک کشیدن به عکسهایم متوجه شده بودم به دلیل ذوق کودکانۀ کنترل نشدهام تعداد بسیار زیادی شاتِ به درد نخور زدهام، ناراحت بودم. از اینکه میتوانستم به جای اینکه مثل کودکی که تمام شکلاتهایش را یکجا میبلعد، به جای اینکه صدها شات بیهدف بزنم، صبوری پیشه کنم، کادر و رنگ و نور را تنظیم کنم و تنها یک تصویر استاندارد ثبت کنم آزرده خاطر بودم. حتی یکبار با این استدلال که این عکاسیهای عجلهای در یک سفرِ کوتاه مدت هم جلوی لذت بردن از فضا را میگیرد و هم از کیفیت عکسهایم کم میکند، هیچ دوربینی به غیر از دوربینی که در جیبم جا میشد (بخوانید گوشی موبایل) با خود به سفر نبردم؛ اما مگر میشود در کوچه پس کوچههای وین قدم بزنید و عکاسی نکنید؟
اینبار اما مشکل دیگری هم وجود داشت. با اینکه میدانستم وین در آن روزها بارانی و تمام ابریست و در نتیجه نور کافی برای عکاسی وجود ندارد؛ به دو دلیل موفق به همراه داشتن سهپایه و چتر لنز نشدم. دلیل اول این بود که قصد سفر با یک کوله پشتی را داشتم، همان سفر دوست داشتنی که با نام بَکپَکینگ آن را میشناسید؛ بنابر این وسایل محدودی را میتوانستم با خودم حمل کنم؛ اما دلیل اصلی این بود که اصولا من سفر کردن را در پیادهروی در کوچهها، گشت زدن در میان مردم، کافهها، پلازاها و معاشرت و گفتوگو با مردم شهر جستوجو میکنم. چگونه میتوان سوار لیموزین شد و جلوی ایفل پیاده شد و سپس با لیموزین به هتل ۵ ستاره بازگشت و ادعا کرد که معماری را درک کردهایم؟ مگر معماری چیزی جز شهر و خیابان و مردم است؟ برنامۀ ما برای سفر پیادهروی در خیابانهای وین و یافتن معماری این شهر زیبا بود. بنابر این مجال سهپایه گذاشتن و نورسنجی و صحنهبازی و اینکارها به سختی محیا بود.
زمان زیادی نگذشت که با پیادهروی در کوچههای اطرافمان دهها کلیسا، کتدرال و صومعه یافتیم. بناهایی که هر یک از دیگری زیباتر و با شکوهتر بودند. کافی بود تا سر بچرخانید تا در یک گوشۀ خیابان یک کلیسای جدید پیدا کنید که برجهایش سر به فلک کشیده و صدای ناقوسش فضای خیابان را پر کند؛ خیابانهایی که اصرار عجیبی در به رخ کشیدن مقولهای به نام زیبایی داشتند. همه اجزا سر جای خود هستند، پنجرهها، شیروانیها، تابلوی مغازهها و ساختمانها، چراغهای شهری، تراموا و سیمهایی که انگار با خطکش آسمان خیابان را سقف زدهاند؛ و مردمی که به خوبی میدانند این خیابانها را چگونه تمیز و منظم نگه دارند. حتی ساختمانهای کم ارزشتر هم در همراهی این رقص دستهجمعی پاپس نکشیده و لکهگیریهای آسفالت هم خاطر رهگذری را آزرده نخواهند کرد.
اشتفانپلاتز را در روز دوم دیدیم. از تونل مترو وارد پلههای برقی شدیم. پله به آرامی به سمت بالا حرکت میکرد و ما نمیدانستیم در انتهای آن چه در انتظار ماست. از نیمههای راه دیوارههای سنت استفان خودنمایی کرد، غول پرابهتی که به راحتی میتوانست گردنمان را در جا رگبهرگ کند. شکوه یک کلیسای گوتیک در میان یک پلازای نه چندان بزرگ؛ هنر رومانسکی که به راحتی ما را مجبور کرد ساعتها در زیر باران به آن خیره شویم. خیابانهایی پر از انسان؛ انسانهایی که هر یک چتری خوشرنگ در دست دارند و به این طرف و آن طرف میروند، تقریبا همه لبخند بر لب دارند، اگر کسی هم لبخند ندارد اگر از او آدرس بپرسید حتما لبخند خواهد زد. ساختمانها هر یک به اندازۀ یک اثر تاریخی ارزش هنری و معماری دارند. فروشگاهها ساده و بسیار زیبا و درخشان هستند و کوچه پس کوچهها پر از کافه و رستورانهایی است که صندلیهای خود را در خیابان چیدهاند. نوازندگان خیابانی حتی در زیر باران هم به ارائه اثر هنری خواهند پرداخت؛ اینکه ببینید یک نوازندۀ ویلن سل و یک نوازنده گیتار کلاسیک در وسط خیابان قطعاتی از اشترواس و برامس و موزارت بزنند و مردم هم برایشان تا جایی که جا دارد لبخند و دست تحویل دهند، احتمالا در این شهر بسیار بسیار عادی است.
خیابانها تمامی ندارند؛ تقریبا هیچ ماشینی وجود ندارد، تنها گاهی یک درشکه با دو اسب سیاه براق که گویی از توی نقاشیهای تاریخی عینا بریده شدهاند، یا زنگ یک تراموا صدا و رنگ محیط را عوض میکنند. از کجا عکس بگیرم؟ از کجا عکس نگیرم؟! باران اجازه نمیدهد به راحتی دوربین را بالا بیاورم و از برجهای سر به فلک کشیدۀ کلیساها به آن خوبی که باید عکاسی کنم. نیاز به کارت سیاه دارم تا بتوانم آسمان وین را که روزها تمام ابری بوده است، جوری عکاسی کنم که در تصویر کاملا سفید ثبت نشود، اما این تکنیک نیاز به سهپایه و کمی وقت دارد. میتوانستم عکسها را اِچدیآر بگیرم، اما این کار هم به خاطر جمعیت زیاد افرادی که در تصویر هستند و مجددا به خاطرِ نداشتن سهپایه تقریبا غیر ممکن بود؛ روش آخر داشتن دوربینی است که خود به سیستم ثبت اچدیآر مجهز باشد.
به هر دشواری عکسهایم را گرفتم و بسیار سعی کردم که در شات زدنهای پیاپی زیادهروی نکنم که البته خیلی هم در این امر موفق نبودم. زمانی که تصاویر روی فضای مجازی منتشر شد، پیامها یکی یکی ارسال شدند: این نقاشی است؟ خیر عکس است؛ اما عین نقاشی است! تعداد افرادی که این موضوع را بیان کردند کم نبود، حالا هر یک با ادبیات خاص خود. حتی یک دوست یک نقاشی از خیابانهای شهر در زیر باران و یک تراموا، به همراه یک قطعه موسیقی برایم فرستاد که شباهتی زیادی به یکی از عکسها داشت. بدون شک باران یکی از مهمترین عناصر معماری این شهر بود. وین قطعا در زیر باران زیباتر است. بسیار خرسند بودم که وین را در زیر باران میبینم، این معماری، معماریِ موسیقی و نقاشی و باران است؛ بدون هر یک از این سه عنصر گویی چیزی کم دارد. عکسها انتخاب شدند، دوستداشتنیترین عکسها خودنمایی کردند. عکسهایی که طبیعتِ معماری وین را تسخیر کرده بودند؛ مردم، کوچه، باران.
.
.
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۷، نیمه دوم آبان ماه ۱۳۹۵ ، عکس نگاری ، صفحه ۱۴
به قلم: آرش غلامعلی طهرانی
.
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفته نامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.