..محیطهای ساخت بشر، با نمایهها، تناسبات، اجزا، الگوها، شکل و رنگ و دیگر بارزههایش، ضمن بیان دید جهانبینی و فرهنگی که بر اساس آن شکلگرفته شدهاند، اصول و ارزشهای آن را به انسان القا نموده و بهنوعی در تحولات فرهنگی، به ایفای نقش میپردازند. ازجملهی این مصنوعات، ساختمانها هستند که همواره بنا بر کاربری، از اهمیت خاصی برخوردار بودهاند. ساختمان بانکها بهعنوان یکی از چنین اماکنی است که در اقتصاد کشور نقش مستقیم و بسزایی داشته و دارای موقعیت حساسی نیز هستند. این بناها که در دو بخش ساختمانهای خدماتی و ادارات مرکزی مشغول به فعالیت هستند، در فضای شهری همواره در ارتباط مستقیم با اقشار مختلف جامعه بودهاند. از دیگر سو، بدین سبب که بانکها بهمنظور دسترسی راحت شهروندان، در مناطق منتخبی از شهر و مراکز محلات ساخته میشوند، نیاز است که فرم و طراحی آنها، علیالخصوص در نما، بهگونهای متناسب با کالبد و فضای شهری و بافت موجود نیز بوده و مسائل امنیتی را در خود حل کرده باشند. حال، معماری بهعنوان یک تخصص چند رشتهای، به میان آمده و ضمن تعهد به مباحث فنی – مهندسی، خلاقیت و نیز تأکید بر ذوق هنری و زیباییشناسی، مباحث مطرحشده را پاسخ میدهد. تمام این مطالب مقدمهای بود تا سراغ «پرویز طلایی» بهعنوان یکی از سرشناسترین معمارانی که طراحی و مرمت بسیاری از بانکهای شناختهشده را بر عهده داشته است رفته و باب گفتوگوی این شماره را بازنماییم…
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۶، اسفند ماه ۱۳۹۶ ، دریچه، صفحه ۵
به قلم: مهرنوش سهیلیراد
از دیدگاه شما، آنچه امروزه گریبانگیر معماری معاصر و گسست آن از درونمایههای معماری سنتی شده چیست؟ آیا راهحلی برای تلطیف آن میتوانید متصور شوید؟
امروزه تفکیک میان معماری معاصر و اندوختههای معماری سنتی ایران و تکنولوژی حاضر، امری اجتنابناپذیر از ساختمانهایمان هستند و همین امر سبب گشته تا نتایج حاصل آمده، تطبیقی با استانداردهای دنیا نداشته باشند. شاید به این خاطر که پس از یک دهه انبوهسازی بدون مکث، در میان یکسری ساختمانهای مشابه به هم که بدون کوچکترین توجهی به اقلیم قد برافراشتهاند، گیج شده و در افکار متناقض تنیده شدهایم. من معتقدم، نبود سیاست کلی، برنامه درازمدت و میانمدت به این مشکلات دامن زده است. قالب معماری با قالب سیاست در هر دوره تغییر کلی و بنیادین میکند و بهتبع آن به دلیل آنکه این قالبها مرتب درگیر دگرگونیاند، دریچه امیدی برای نوآوری در آن نمیتوان متصور شد. به نظر من، اگر برنامهریزیها صحیح بوده و بهصورت آوانگارد اجرا گردند، شاید بتوان امیدوار بود تا بخشی از مشکلات جامعه در حوزه معماری و شهرسازی حل شوند؛ ولی تا زمانی که برنامهریزیهای کلان به فکر سرمایه اندوزی و منافع شخصی صرف شود، اوضاع آنچنانکه مورد انتظار است بهبود نخواهد یافت و حتی از این بدتر نیز خواهد شد.
آیا فکر میکنید وابستگی ما به الگوهای قدیمی برای توجیه و کسب مقبولیت از سوی جامعه معماری و نیز مردم، صحیح و ماندگار است و لزومی به حفظ آن داریم؟
مشخص است که الگوها و آثار باقیمانده از پدیدهای به نام سنت و تاریخ، جزو هویت و سرمشقهایی برای گامهای مستحکم ما در جهان هستند؛ ولی نباید فراموش کنیم که حفظ سرمایههای گذشتگان، تنها محدود به بناها نبوده و نباید هم عیناً تکرار شوند. سرمایههای اجتماعی شامل مسائل اقتصادی، همیاری مردم، اعتماد و بسیاری از دیگر موارد هم میشوند که در ساختار قدیم به شکل خود پابرجا بوده و ما در ساختار جدید، جایگزینی برای آنها نیافتهایم. این هم بدین سبب است که ما ضمن ناتوانی در کسب تجارب جدید، به ساختار نو نیز اعتماد نداشته، به آنها مسلط هم نیستیم و همین باعث میگردد تا وابستگی خود به الگوهای قدیمی که بهعنوان پاسخی برای صورتمسئلههای همان دوران مطرحشده بود را از دست نداده و به آنها متکی باقی بمانیم. من فکر میکنم باید پلی میان گذشته و حال حاضر برقرار کرده و هر آنچه امروزه فاقد ارزش کاربردی است را کنار گذاشته و تنها در راستای مطالعات تاریخی و منبع الهام آنها را حفظ نماییم. اگر این فاصلهی موجود افزایش یابد، ناگزیر یک روزی بشر به جامعهی دو قشری تبدیلشده که در آن عدهای در قرون گذشته مانده و سایرین خود را به آینده پرتاب کردهاند. همه افراد باید در همین فرآیند سیر کنند و تعادل معقولی میان ذات جستجوگر و نیازمند کسب تجربه عملی خود برقرار نمایند.
آنچه در مورد مرمت مهم است بدانیم، بازشناسی هویت نهان در این آثار است. شخص بنده پس از کسب تجربه در مرمت بناهای متعدد ازجمله گنبد سلطانیه، باغ و ساختمان و بادگیر دولتآباد یزد، به تشویق و حمایت استاد پیرنیا برای خدمت به کشور و آشنایی با ثروت فرهنگی آن، وارد سازمان میراث فرهنگی شدم؛ این سازمان درآمد خود را از پروژههای عمرانی به دست میآورد و سعی دارد که فعالیت گسترده به روی آثار تاریخی انجام داده و در مقابل دنیای غرب به قولی «خودی نشان دهد»؛ بنابراین جادهای در فاصلهی ۵ کیلومتری گنبد سلطانیه ساخت و گیرایی این بنا که مانند نگینی میدرخشید را بیشتر به نمایش گذاشت. از همان زمان تابهحال، مرمت روی این بنا از ادامه نایستاده و برقرار است.
فکر میکنید چه فاکتورهایی در برخی از ابنیه و آثار وجود دارد که آنها را برای ما ارزشمند جلوه داده، محترم شمارده که در حفظ آن میکوشیم و از سویی دیگر، نسبت به بسیاری بیتفاوت هستیم؟
تخریبها معمولاً به دو صورت عوامل طبیعی و عوامل انسانی تجسم مییابند؛ عوامل طبیعی مانند برف و باران و سیر زمان یا خالی شدن از سکنه و حذف کاربری در آن است. آسیب دیگر از سوی انسانها، بهواسطهی هرجومرجهایی که بر آنها وارد کرده، عدم آگاهی، اختیارات و یا کاربریهایی هستند که خارج از شأن و منزلت فرهنگی به این بناها تزریق مینماییم. آنچه در کشور ما در این موضوع، مزید بر علت شده، منفعتطلبی و تسلیم شدن در برابر مسائل مادی است؛ حتماً در اطراف خود دیدهاید بنا یا زمینهای پرارزشی را که بالاخره دیر یا زود توسط صاحبان خود، فروخته شده یا به مرحلهی تخریب درآمدهاند تا صرف تأمین مخارج مالکان گردند. اغلب این اتفاقها بدین خاطر هستند که راهکاری برای استفادهی مناسب و تأمین رفاه به نحو گذشته در آن فضاهای خصوصی و دنج، فضاهای باز و محوطهسازیهای اطراف نیافته و دستآخر بااینکه درآمدی از آن به دست آمده، اما درواقعیت این بناها از دست رفتهاند. به همین منوال است که در جامعه میبینیم، نهتنها چهرهی زندگی در شهرها، بلکه الگوی زندگی در روستاها نیز تغییریافته است.
تا جایی که شنیدم در یکی از شهرها، بنایی که به ثبت رسیده بوده را از فهرست خارج کرده و پس از تخریب، بجای آن چندمین پارکینگ طبقاتی شهر را احداث کردهاند. حتی روستاها برای اینکه خود را بهروز نشان دهند، نمونههای کوچکی از المان و نشانههای شهری مثل تهران را ساخته و در مسیر عابران قرار میدهند؛ اما شهری که از آن الگوبرداری میکنید، چه شهری است؟ تهرانی است که الگوهای بیفرهنگی را در خود تجربه میکند. تجربهای که مقداری از آن، وامدار افزایش جمعیت و پدیدههای روز اقتصادی است. مسائل انسانی ابعادی پیداکردهاند که برخلاف عوامل طبیعی، جلوگیری از آن، به نظر غیرممکن است. یکی از دلایلی که باید این آثار را موردتوجه قرار دهیم، حفظ بافت آنها است که هویت شهرها و در ابعاد وسیعتر، هویت معماری ما را در برداشته و به نمایش میگذارند؛ مانند هویت یکپارچهی موجود در شهر یزد و یا اصفهان که در گذشته، نسبت به حال حاضر، بهمراتب از تعادل مطلوبتری چه ازلحاظ تفکیک سکونت مربوط به ارباب و رعیت و چه نمایش سایر مسائل، برخوردار بودهاند. دوستی در یکی از سخنرانیها فرمودند که: «خشکی برای ما نعمت است»؛ چهبسا که اگر همین خشکی و کمآبی نبود، بسیاری از بناهای ما مانند قنات، پلها و … هرگز ساخته نمیشدند و تمام اینها دلالت بر پرداختن به موضوع پراهمیتی همچون بوم و اقلیم دارد.
در مورد عوامل انسانی که امروز دست تخریب آنها در بناهای بسیاری دیده میشود بفرمایید چه کسانی مسئول هستند و آیا این رفتارها توجیهی هم دارد یا خیر؟
متأسفانه ما هنوز به چنین نظمی دست پیدا نکردهایم که بگوییم چه چیزی مشخصاً باشد یا نباشد و کاربری مناسبی برای آن تعیین نماییم؛ وقتی در فاصلهی بسیار کمی ارزش واحد پولی یک کشور به میزان زیادی بالا و پایین میشود، افراد بهناچار مجبور میشوند که علیرغم میل باطنی و گاها بدون هیچ توجیهی دست به یکسری از کارها بزنند؛ چراکه خود را در فشار میبینند. در معماری هم به همین ترتیب است؛ فارغ از درست یا غلط بودن این مورد، گاهی برای رهایی از عمدهای از مسائل، تصمیمات لحظهای میگیریم که معمولاً با واکنشهای متعددی مواجه میشود؛ بنابراین فکر کنم بهتر باشد که کمی استراحت کنیم و توسعههای اساسی و زیربنایی را در اولویت قرار دهیم. شما فرض کنید شخصی ملکی داشته و هرگز فکر فروش آنهم به ذهنش خطور نکرده است. بهیکباره پیشنهاد بسیار وسوسهبرانگیز و حتی فراتر از تصورات وی در مورد آن ملک به او داده میشود. شما فکر میکنید چه نیرویی میتواند در مقابل این پیشنهاد بایستد یا روی برگرداند؟ پس بر اساس هر دلیلی، مالک ناچار به تصمیمگیری در لحظه شده و عملی را انجام میدهد که هرکسی ممکن است آن را قضاوت کند.
در اشل بزرگتر، فراموش نکنیم که باید در ابتدا مفهوم توسعه را درک کرده و ضد توسعه گام برنداریم. ازهمگسیختگی فرهنگی چیزی است که فهمیده و نفهمیده سرش نمیشود؛ مانند هوای آلودهای که همهی ما مجبور به استنشاق آن هستیم. حال این آلودگی بهواسطهی ریزگردی به نام مادیات باشد یا فعلوانفعالات شیمیایی. ریزگردی که نامحسوس همه را دچار خفگی کرده و اجازه نمیدهد حتی همان فردی که بهترین کنفرانس جامعهشناسی را برگزار میکند، اجازهی فعالیت صحیح و مناسب حالی را داشته باشد. قبول کنیم که جامعه ازنظر ابعاد توسعهای، بیمار است و بجای نگریستن در رخسار آن، باید درمان ریشهای را پیش گرفت. اگر فقط با فرم ظاهری بخواهیم به گذشته بازگردیم، قطعاً به هویت بازنگشتهایم؛ این رجوع علاوه بر اینکه باید درونی باشد، باید در جای صحیحی هم بنشیند.
نقش میراث فرهنگی در این موضوع چقدر محسوس است؟
میراث فرهنگی ما مانند برگهی آزمایشی است که فقط گزارشی از حال موجود و اطلاعاتی از گذشته به ما میدهد. کما اینکه شاهدیم بعضاً اعضای آن به دلیل قدرت عملی که در اختیار ندارند، به خدمت شهرداری درآمده که این ارگان هم یک مجری است و خود برای انجام امور نیاز به مشاور دارد. اگر ما امروزه شاهد صفهای طولانی در مقابل موزههای کشورهای دیگر هستیم، به این سبب است که محققان و اساتیدی که بر روی تکتک مؤلفههای موجود در آن مطالعه داشتهاند، حاضر بوده و کاربر علاوه بر تماشای بصری از اثر، اطلاعات عمیق و دقیقی هم نسبت به آن پیدا میکند. کاری که از دوران تحصیل، دانش آموزان با آن آشنا شده و در آینده به فهمی میرسند که معانی آثار تاریخی را عمیقاً درک کرده و برایش ارزش قائل شوند.
در سازمان میراث فرهنگی ما، هم افراد و هم تخصص مرتبط وجود دارد، منتها علاوه بر تأمین نشدن بودجهی موردنیاز، بیشتر توجه آنان نیز به مسائل دیگر معطوف گشته و بجای اینکه تمامکارها دقیق و سریع انجام بشود، آنطور که بایدوشاید شاهد فعالیتهای مثمر ثمر نیستیم. درواقع ما نباید باستانی سازی کنیم؛ باید حتی همان سیستم گلی را طوری حفظ کنیم که رد تکنیکهای به کار گرفتهشده در آن را درک کرده و بهروز استفاده کنیم. نه اینکه برای جذب گردشگر به دنبال بودجه باشیم و بخواهیم آثار تاریخی بسازیم. قرار نیست که هر خطهای آثار تاریخی داشته باشد؛ حتی اقلیم، بافت و پوشش گیاهی یک ناحیه میتواند تعاریفی ژرفی از جاذبهها برای صنعت گردشگری را القا کند. کاری که اغلب مدیران ما انجام میدهند، نوشتن دستور جذب توریست برای یک ناحیه بر روی کاغذ است؛ چگونه؟ با تزریق و جابجایی یکسری مؤلفههای دیدنی صرفاً برای تقویت تردد که آنهم مدت کوتاهی دوام میآورد. لازم است که ابتدا نسبت به موجودیت میراث فرهنگی آگاهی پیدا کنیم؛ بدانیم اگر صرفاً دید ما به آثار تاریخیمان مادی بوده و قرار است از آن کسب درآمد نماییم، برویم و سایر پتانسیلهای کشور را استخراج کرده و لااقل از آنها بهره بجوییم، نه اینکه میراثمان را بازیچهی احوالات خود کنیم. بااینهمه، بازهم تأکیدم به بودجههایی است که به این بخش تخصیص داده نشده و صرف کارهای غیرضروری میشود. میراث فرهنگی هم باید در زندگی امروز درست کار کرده و مؤثر باشد، وگرنه آنهم به اضمحلال رفته و عمر چندانی نخواهد داشت.
و کلام آخر…
باید دنبال آدمهایی باشیم که در بافت تاریخی زندگی میکنند، نه خشت و گل و گنبد؛ چراکه آنان میراثدار فهم عمیق و کاربرد اصلی هر بنایی هستند. اینکه ازنظر ژنتیکی و بهصورت ماشینی دکترای معماری تولید کنیم مهم نیست؛ مهم این است که توان فکری بالایی داشته، آن را پرورش داده و آثار و خدمات ماندگاری را ارائه دهیم.
.
.
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۶، اسفند ماه ۱۳۹۶ ، دریچه ، صفحه ۵
به قلم: مهرنوش سهیلیراد
.
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفته نامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.