…فرض کنید درصد بالایی از پزشکان کشور دست از کار بکشند و یا از کار برکنار شوند. به دانشجویان فارغالتحصیل از دانشکدههای علوم پزشکی هم پروانه نظام پزشکی تعلق نگیرد و کلا پزشکی بشود یک رشتهای که شان و منزلت اجتماعی (کلامی) ویژهای دارد و بس! در عوض طی جریاناتی، به معمارها، مکانیکها، نقاشها، خیاطها، پلیسها، کشاورزها، دامدارها و … پروانه نظام پزشکی و طبابت بدهند. آیا شما حاضر هستید که جراحی قلبتان را یک معمار انجام دهد؟…
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۴، نیمه اول مهرماه ۱۳۹۵ ، شهر، صفحه ۴
به قلم: شیدا حقیقتپور
تیتر یکی از خبرهایی که در تاریخ ۲۰ شهریور سال جاری در سایت رسمی شورای شهر تهران منتشرشده است به شرح زیر است: «فروش پروژههای مشارکتی منطقه ۲۲، یک راهبرد اشتباه در مدیریت شهری بوده است.»
محور اصلی این گزارش بر انتقاد شدید محمد سالاری، رییس کمیسیون شهرسازی و معماری، از فروش ۷۰ درصدی سهم شهرداری از اراضی بزرگ مقیاس منطقه ۲۲ است که از دیدگاه ایشان باید به تامین سرانههای فرامنطقهای اختصاص داده میشد، است. این اظهارات طی جلسهای با حضور شورایاران و مسئولین مدیریت شهری منطقه ۲۲ مطرح شده و بهموازات، ایشان بر نقش تصمیمگیریها و تصمیمسازیهای درست شورایاران در قالب کارآمدترین کارشناسان مدیریت شهری در حوزه برنامهریزی شهری تاکید فراوان داشتهاند. ایشان در ادامه حضورشان در منطقه ۲۲، از چندین پروژه در حال احداث ازجمله تصفیهخانهی دریاچه خلیجفارس و مسیرهای ایجادشده در پیرامون دریاچه و همچنین پروژههای تونل شهدای غزه و ادامه بزرگراه حکیم و پروژه هزار و یکشب، بازدید کردند. محمد سالاری در خلال بازدیدها به نکاتی در ارتباط با معضلات شهری منطقه ۲۲ پرداخت که مرور آنها خالی از لطف نیست؛ معضلات و کمبودهایی از قبیل عدم دسترسی ساکنان منطقه به وسایل نقلیه عمومی (مترو و بی آر تی)، پایین بودن سرانههای خدماتی ازجمله فضاهای آموزشی با توجه به تراکم وضع موجود، عدم اتصال به شبکه آب و فاضلاب، عدم وجود برنامه مدیریتی در مدیریت آبهای سطحی و آبیاری فضای سبز گسترده و کنترل و تصفیهی پساب آب دریاچه.
خواندن همین یک پاراگراف میتواند ثابت کند که منطقه ۲۲ از همان ابتدا محکوم به فنا بوده است! در قرن ۲۱ زندگی میکنیم و در پایتخت ایران منطقهای به تهران اضافه میشود که تازه بعد از صرف سالها کار و میلیاردها تومان سرمایه، احداث یک دریاچه مصنوعی به جهت ایجاد قطب گردشگری و جذب جمعیت و اختصاص بخش عظیمی از اراضی غرب شهر تهران، تازه به فکرمان رسیده که ساکنان حال و آینده منطقه دسترسی کافی به وسایل نقلیه عمومی ندارند و بهرهبرداری از بزرگراههای هدایت شده به منطقه همچنان به زمان و سرمایهی زیادی نیاز دارد. دریاچه مصنوعی را در حالی احداث کردهایم که بسیاری از متخصصان مسائل محیطزیست از ابتدای مطرحشدن پروژه با آن مخالفت شدید داشتند و حالا حتی نمیدانیم باید پساب ناشی از آن چهکار کنیم و این احتمالا کوچکترین مشکل شهر و منطقه با این دریاچه خواهد بود؛ عدهای شهروند را به این منطقه کشاندهایم درحالیکه تکلیف اراضی دارای کاربریهای خدماتی بهخصوص خدمات آموزشی آن نامشخص است. همین حالا هم که بخشهای بزرگی از منطقه همچنان در حال احداث است، جمعیت ثابت و متغیر قابلتوجهی در آن سکونت و رفتوآمد دارند و کمبود فضای آموزشی در مقاطع مختلف تحصیلی معضل شده است؛ انگار هنوز برایمان جا نیفتاده و یا عبرت نشده که بخش عظیمی از ترافیک تهران به خاطر معضلات موجود در سیستم مکانیابی و آموزش مدارس و دانشگاههاست، حال به این فکر نکردهایم که جمعیت محصل یک منطقه جدید باید کجا درس بخوانند! این روزها در وضعیت قرمز بیآبی هستیم (لازم نیست که حتما اعلام کنند در وضعیت قرمز، سبز و یا آبی هستیم! اگر کمی به وضعیت ساختوسازهای داخل شهر و حومه، همچنین عمیقتر شدن چاههای ویلاهای نواحی اطراف شهر و زمینهای کشاورزی و … و وضعیت بغرنج بارندگی و رقم هولناک جمعیت تهران و سرانههای مصرف آب، توجه کنیم متوجه میشویم که در وضعیت قرمز پررنگ و به بیان دقیقتر زرشکی به سر میبریم). و علاوه بر حمایت بیپایه و اساس از دریاچه مصنوعی مدعی آن هستیم که ۴۶ درصد از منطقه، فضای سبز است. اینها چطور ممکن است در قرن ۲۱ اتفاق بیافتد؟ ابتداییترین تمدنها و شهرها هم با چنین وضعیتی بنا نمیشد. تا امروز هزاران متن و مقاله و کتاب در خصوص روشهای سنتی و نوین شهرسازی برای رشتههای مرتبط تالیف شده و در دانشگاههای کشور تدریس میشوند. سالیانه جمعیت زیادی شهرساز، برنامهریز شهری و منطقهای، کارشناس جغرافیای شهری و طراح شهری و … از دانشگاههای کشور فارغالتحصیل میشوند و این در حالی است که یک طرح با مقیاس منطقهای در پایتخت، هنوز اصول اولیهی زیرساختهایش از هیچ لحاظ تامین نیست و مشخص نیست چه آیندهای در انتظارش است. اغلب محافل آکادمیک شهرسازی یک ادعای بزرگ و پنهان (ازاینجهت که هرگز در یک محفل عمومی و رسمی در مورد آن شفاف و کامل صحبت نشده است) دارند:
«درصد بالایی از مدیران و برنامهریزان شهری در ایران، تحصیلات پایهی مرتبط با علوم فنی و مهندسی معماری و شهرسازی ندارند و یا پس از گرفتن سِمَت در نهاد دولتی بهقصد ترفیع مقام و یا رسمی کردن سمت خود در مقاطع تکمیلی وارد گرایشهای مرتبط میشوند.»
از سوی دیگر سالهاست که بسیاری از متخصصان تراز اول و اساتید برجسته دانشگاهی که در پایهگذاری اصول شهرسازی نوین در کشور سالها تلاش کردهاند؛ به دلایل مختلف از سمتهای مهم، تأثیرگذار و کلیدی در سازمانها و نهادهای برنامهریز و تصمیمساز کشور برکنار شدهاند و یا به دلیل ضعف سیستم و عدم واگذاری اختیارات حداقلی سمت خود را رها کردهاند. بسیاری از آنها حتی دیگر رغبتی به تدریس در دانشگاه ندارند. این یعنی کشور ما عملا به لحاظ آکادمیک و حرفهای تا چند سال آینده نهتنها دستاوردی در علوم شهری نخواهد داشت بلکه چه به لحاظ علمی و چه به لحاظ کالبد شهری رو به زوال است؛ همانطور که امروز میبینیم در دانشکدههای معماری و شهرسازی پایاننامههایی اغلب کپی و فاقد ارزش علمی و کاربردی تولید و در کتابخانهها طبقهبندی میشوند و فارغالتحصیلان این رشتهها درصورتیکه مهاجرت نکنند، به مشاغل دیگر روی میآورند. در مقابل با احداث یک الی دو بزرگراه و چندین و چند برج و ساختمان مسکونی و یک دریاچهی مصنوعی، یک منطقه به شهر اضافه میشود و این فقط بخش کوچکی از انتقادات و ارجاعات یک مسئول رسمی در یک بازدید و گزارش کوتاه و مختصر است که تابهحال در وبسایت اصلی شورای شهر تهران ۱۳ نفر بازدیدکننده داشته است و این خودش بیانگر درد بزرگ دیگری است که در این نوشتار نمیگنجد.
بگذریم. یکی از رسوم رایج میان معمارها و شهرسازها، مقایسهی اهمیت و حساسیت حرفهی خودشان با پزشکان است. بهتر است حتی برای پاسداشتن این آیین سنتی و گرامی، در این بحث هم به این سبک مثالی بیاوریم. فرض کنید درصد بالایی از پزشکان کشور دست از کار بکشند و یا از کار برکنار شوند. به دانشجویان فارغالتحصیل از دانشکدههای علوم پزشکی هم پروانه نظام پزشکی تعلق نگیرد و کلا پزشکی بشود یک رشتهای که شان و منزلت اجتماعی (کلامی) ویژهای دارد و بس! در عوض طی جریاناتی، به معمارها، مکانیکها، نقاشها، خیاطها، پلیسها، کشاورزها، دامدارها و … پروانه نظام پزشکی و طبابت بدهند. آیا شما حاضر هستید که جراحی قلبتان را یک معمار انجام دهد؟ آیا زایمان را به یک پلیس میسپارید؟ اصلا چطور است تومورهای مغزی را تماما به نویسندهها بسپاریم و اورژانس بیمارستانها را نقاشها و مجسمهسازها بگردانند! در چنین شرایطی احتمالا کسی از بسته شدن مراکز پزشکی قانونی و مراکز تشخیص پزشکی هم ناراحت نخواهد شد. حتی میشود قانونی تصویب کرد که بر اساس آن لزومی ندارد همهی دکترها تحصیلات و مدارج آکادمیک دانشکدههای پزشکی داشته باشند. به همین راحتی من و شما هم با هر تخصصی که داریم، میتوانیم پزشک بشویم، دارو تجویز کنیم و بدن بیماران را بشکافیم. پزشکها هم عرصه برایشان باز است. میتوانند معمار شوند، خیاطی کنند و یا قطعات پیشرفته صنعتی طراحی کنند و به مد و فشن بپردازند. به همین راحتی!
.
.
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۴، نیمه اول مهر ماه ۱۳۹۵ ، شهر ، صفحه ۴
به قلم: شیدا حقیقتپور
.
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفته نامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.