..نقل بزرگان است که زیبایی ذاتیست و صورت آدمی آینه تمامقد درون اوست. درون، زیبا که باشد چهره نیز همان را نمایان میکند. تهران زیبا بود، از درون زیبا بود و زیباییاش ذاتی بود. تهران زیبا بود آنگاهکه چهره ساده و بیآلایش خود را داشت…
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۶، اسفند ماه ۱۳۹۶ ، راه نو، صفحه ۴
به قلم: مهدی فیضآبادی
تهران را نیز برای آنکه از چشم نیفتد، برای زیباییاش هر هزینهای کردند؛ از برنامههای رژیمی تفصیلی گرفته برای تناسباندامش تا عملهای زیبایی هنگفتی که برای چهرهاش صرف کرده و میکنند. بسان آدمی که زیباییاش در چهره خلاصه میشود، منطقه بالانشین شهر حکم صورت شهر را گرفت و زر و سیمهایی که هزینه این چهره میگردد تا زیبایی را بر روی او نشانند. از پیکرِ شهر نیز هرچه از مرکز و پایین میتراشند بر بالاتنه میافزایند و تزریق مینمایند و هر چه پایین باریک و نحیف میشود آن بالا حجیم و قطورتر میگردد.
نقل بزرگان است که زیبایی ذاتیست و صورت آدمی آینه تمامقد درون اوست. درون، زیبا که باشد چهره نیز همان را نمایان میکند. تهران زیبا بود، از درون زیبا بود و زیباییاش ذاتی بود. تهران زیبا بود آنگاهکه چهره ساده و بیآلایش خود را داشت. تهران زیبا بود تا پیش از آنکه تن به تیغ عمل دکتران نداده بود. آقایان دکتری که طی این سالیان سال تحت عملهایشان بر چهره و پیکر این شهر تیغ زدند و تیزی تیغی که بر اعماق این شهر نشست و زخمها بر آن بهجا گذاشت. بدنه و کالبدی که پر از زخم جراحت عمل دکترانی شد که هزینههای بسیار کرده و گرفتند و عمل اینچنین کردند. از این هنگام بود که نسخه شهر پیچیده گشت و شهر از چهره افتاد. پیکرهای که تیغ عملهای این دکتران غیرمتخصص صدپارهاش کرد و هیچ بخیه و دوخت و دوزی دیگر جفتوجورش نکرده و نمیکند.
کافی است قدمی در مناطق بالایی این شهر زد تا نتیجه عمل زیبایی ایشان را از نزدیک دید. یادآوری چهره نهچندان دور این مناطق که دیگر به تاریخ پیوسته و اثری از آن نیست؛ محلههای اصیل، کوچهباغها و درختان انبوهی که دیگر اثری از آنها یافت نمیشود و از ریشه برچیده شدند و قناتهایی که در فراق این درختان خشکیده شد. دیگر نه از آن جویهای پر آب خبری هست و نه از طراوت آن درختان اثری باقیمانده؛ هر آنچه بود از چشمه خشکید و از ریشه چیده شد. تا توانستند بر بدنه و پیکره این شهر زخم نشاندند و چون زخمها عیان گشت برایش نسخههای زیبایی پیچیدند و پیچاندند…
برجها و قصرهای عظیم و مجللی که زیباییِ ساختگی شد بر حقیقت تلخ این زخمها، زیبایی ظاهری و فریبندهای که حقیقت بزرگی در پس آن پنهان گشت. در این خیابانها که قدم میزنی شکوه و جبروت پرزرقوبرق این بناها، غافلت میکند از همه آنچه پشت این نقاب فریبنده و آرایش هفترنگ محصور است و سرگذشت تلخ گذشتهی این کوی و برزنها از یاد برده میشود. برجهایی که بر قامت درختان نشستند، درختانی که قامت تنومندشان زیر سنگینی این بناها خمیده گشت و شکست و تیغهای تیزی که به بهایی گران این درختان را بُریدند. چه محلهها و گذرهای قدیمی و اصیلی که زیر هجمه این برجها از میان رفت و آنان که نیز همچنان حیات دارند، زیر سایه سنگین این بناهای سر به فلک کشیده، عرصه بر ایشان روزبهروز تنگتر میشود. ریشههایی که برچیده و اصالتی که از این محلهها گرفته شد و قربانی زیبایی و زیادهخواهی ایشان گشت. قریب به چهارصد و پنجاه برجی که طی دهه اخیر و سالیان گذشته قد کشیدند و حدود پنج هزار هکتار باغی که مدفون شد و قامتهای برافراشته برجهایی که بر مزار این حقایق خودنمایی میکنند.
تیغ عمل این آقایان دکتر بر هر جای از پیکر این شهر نشست، بُرید؛ از بناهای تاریخی و قدیمی گرفته تا چنارهای اصیل ولیعصر قربانی نسخه تجویزی و عملهای ایشان گشت. چهرههایی که تحت عمل زیبایی ایشان فروریخت و از ریخت افتاد و بناهایی که با برنامههای زیباییاندام و پیکرتراشی آقایان تراشیده شد و نسخههایی که برای این شهر پیچیده شد و پیچیدهتر میشود تا آنجا که نه دیگر دارویی یافت میشود و نه نوشدارویی، نه مرهمی و نه درمانی.
کالبد تهران، پیکر خسته و دل شکستهایست که زخمها بر تن دارد و دردها در دل و تنها از برای حفظ ظاهر با سیلی چهره را سرخ نگاه داشته است. تهران، جوان رعنا و زیبایی که رؤیای بزرگی و سری میان سرها داشتن و آرزوهای بزرگ در سر داشت، زیر سنگینی ناملایمات ایام، قامت خم کرد و چهره در هم کشید و فارغ گشت از همه آنچه در سر داشت. زیبایی بیآلایش ازدسترفته آن روزگاران، دیگر نه با عملهای زیبایی این آقایان دکتر و نه با آرایش هفتقلم و هفترنگشان بازگشتی نیست که نیست. زیبایی درونی است؛ اما شهری که دلش را شکستند و از درون و بیرون تخریبش کردند چطور میتواند لبخند بزند و چگونه زیبا رخ نماید. دیربازی است که شهردار و شهروند، خنده را از تهران گرفتند بس که بر آن چنگ انداخته، زخم نشاندند و تخریبش کردند. شهری که همگان و جمعیتی را در دل خود جایداده، جایی در دل کسی ندارد و کسی مرهم دل شکستهاش نمیشود که نمیشود…
.
.
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۶، اسفند ماه ۱۳۹۶ ، راه نو، صفحه ۴
به قلم: مهدی فیضآبادی
.
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفته نامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.