.. استاد رضا مهدوی نگارگری چیرهدست که جز سالها فعالیت حرفهای در مقیاسهای متعدد و همچنین تلاش متعهدانهاش در حوزه تدریس و معلمی، در بزنگاههای بینالمللی بارها موردتقدیر و توجه قرارگرفته است و به دست بزرگانی چون استاد فرشچیان نیز تقدیر شده است. گفتگوی ما با او اما نه پیرامون تجاربش در هنر نگارگری به شکل مألوف آن، بلکه نوآوریهایی است که با استفاده از نگارگری ایرانی در فضاهای داخلی ایجاد کرده است. این بازار جدید در مقایسه با تولید انبوه طرحوارههای رومی و وارداتی، نکات بسیاری برای آموختن و تأمل دارد. در شرایطی که به نظر میرسد یگانه راه تفاخر و تجمل از مسیر روم میگذرد، در مشهدالرضا، جریانی پا گرفته است که گونهای بهشدت ایرانی را دستمایه فخر فضا و آذین جدارهها قرار داده است. ازاینرو در گفتگو با ایشان بیش از آنکه به مباحث فنی حوزه طراحی و هنر بپردازیم، پیرامون رفتارشناسی کارفرما و جامعه ایرانی در مقیاسها و حوزههای مختلف بحث خواهیم داشت….
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۱، نیمه دوم آذر ماه ۱۳۹۶ ، حرفه نگاری ، صفحه ۷
به قلم: مژگان مختاری
آنچه انگیزه این گفتوگو را ایجاد کرد، تجارب شما در بهرهگیری از نگارگری ایرانی در تزئین فضاهای متعدد و متنوع داخلی است. جدا از آثاری که در حرمهای مقدس و یا حسینیهها رقمزدهاید، تجارب شما در فضاهای داخلی خصوصی اعم از مسکونی و یا تجاری بسیار حائز اهمیت است. این موضوع قابلدرک است که بهره گیران از هنر شما، متعلق به طبقه اقتصادی نسبتاً متمولی هستند؛ ولی آنچه درباره این طبقه رایج است معمولاً در میان هنرمندان چندان با خوشنامی همراه نیست. ازاینرو ما به جامعهشناسی کارفرمایان شما پیش از هر بحث دیگری علاقهمند هستیم. جناب مهدوی، کارفرمایان شما چگونه مردمانی هستند؟ آیا میتوان عنصر تمایز آنها را تمایز فرهنگی دانست و یا مسئله آشنایی با کار شما و آگاهی از ماهیت نگارگری است؟
بله! بهطورقطع. صادقانه باید بگویم که آنها را دارای سطح متمایز و بالایی از فرهنگ و اطلاعات عمومی و هنری یافتهام. افرادی با عِرق ملی و تعلقخاطر به سنتها و هنر ایرانی که عمدتاً نهتنها به اثر بها میدهند بلکه برای خود تعهد و وظیفهای در حمایت از هنر ایرانی تعریف کردهاند که فراتر از نقش یک کارفرمای صرف است. این موضوع بههیچوجه قابل کتمان نیست.
اما بگذارید به عقبتر برگردم. برای سالیان طولانی من بهعنوان یک نگارگر آثاری را در قالب مرسوم تابلو خلق میکردم که در هنگام عرضه به بازاری که چندان هم هنرشناس نیست، با اندازهگیری ابعاد تابلو و ضرب و تقسیم ساعتهایی که روی تابلو کار شده و یا حتی بیشتر از روی قابی که برای آن ابتیاع شده کار قیمتگذاری میشد و جز تعدادی کلکسیونر محدود عملاً مشتری چندانی در این حوزه وجود نداشت. این مسئله برای منی که ۳۰ سال سابقه مستمر در این کار داشتهام نمیتوانست بههیچوجه قابلقبول واقع شود. از سوی دیگر حاضر نیز نبودم که کارم را تغییر دهم. وقتی با تأمل به رفتار مردم نگاه کردم، دیدم که مردم بیش از آنکه برای یک تابلو حتی بهعنوان سرمایهگذاری هزینه کنند، برای معماری فضای داخلی خود هزینه میکنند و اصلاً ندیدهاند که این سرمایه در طول سالیان ارزشافزوده پیدا میکند. بعد تلاش کردم تا حتی مجانی در بعضی فضاها کارکنم تا کاردیده شود. حتی برای غریبههایی که آشنایی پیشین چندانی نیز نداشتهایم. تجربه جالبی بود. در حین انجام کار بهعنوان یک ورکشاپ افراد زیادی مراحل و زحماتی را که خلق یک اثر هنری باعث میشود را تماشا میکردند و با آن آشنا میشدند. من نیز حین کار به افراد درباره پیشینه این کار توضیح میدادم و با مثالهایی از چهلستون، عالیقاپو و حتی خانههای شخصی تاریخی در اصفهان یا شهرهای دیگر متذکر میشدم که در دوران مختلف صفویه، افشاریه، زندیه و بعدازآن این نمونهها وجود دارد و نصب تابلو چندان رواج نداشته، بلکه بیشتر خود دیوار زینت مییافته و گاهی نمونه کار قدما را نیز به آنها نشان میدادم. اینکه این فضاها چقدر روح داشته و چقدر زیبا بوده و میتواند دوباره هم اتفاق بیافتد نیز مسئلهای بود که موردگفتگو واقع میشد. این شروع ماجرا بود و کمکم جریان شکل گرفت. گاهی کارفرمایی بود که اصلاً مرا نمیشناخت؛ اما باواسطههایی معرفی صورت میگرفت و پروژههای جدید اتفاق میافتاد؛ اما بگذارید مسئلهای را مطرح کنم. غربزدگی عجیبی در جامعه وجود دارد. تمایل بسیاری وجود دارد که ادای اروپاییها را دربیاورند؛ آنهم ادوار گذشته آنها، مثلاً دوره باروک! حتی دوست دارند که خانهها کلیساوار کار شود! که حتی در نمونه کارهای من مشاهده کردهاید که در مواردی نقاشیهای کلیسایی کارکردهام تا در منزل استفاده شود. البته کارفرما به عهده خودم گذاشت که در آنجا کار ایرانی هم میتوانستم انجام دهم، اما اصلاً معماریِ آن، معماری ایرانی نبود.
مثل نمونهای که زیر سقف کارکردهاید؟
بله. اصلاً کار ایرانی در آنجا نمیگنجید. بسیار دوست داشتم ولی مقدور نبود. حتی در چند مورد مجبور شدم خودم پیشنهاد کار اروپایی به کارفرما بدهم. شما تصور کنید که ۴ سال برای ساخت یک خانه زحمتکشیده شده و حالا من نمیتوانستم نقطه پایانی را فقط به خاطر سلیقه خودم که کار ایرانی میپسندم، به فضا تحمیل کنم. من البته پیشنهادهای خودم را میدادم. ولی شما تصور کنید نقاشیهایی که در ایران به کار فضای مذهبی میآمد را نمیپسندیدند ولی نقاشیهایی که در اروپا نقشمایه مذهبی داشت و در کلیسا به کار میرفت را برای خانه انتخاب میکردند. البته موضوع اینجاست که اصلاً متوجه این ویژگی هم نیستند.
یعنی اصلاً این تمایز که شما بر آن اصرار میکنید، جزء لایههای ادراکی این مخاطبان نیست.
بله. آنها از کار خوشنود هستند که یک نقاشی دیواری به ابعاد ۵ در ۵/۳ متر در پذیرایی خانه کارشده و من مطمئن هستم که کسی نمیآید نگاه کند که اصلاً این کاراکترها چه کسانی هستند تا برایش پرسشی ایجاد شود. ولی خب تا جایی که بشود من پیشنهاد کار ایرانی میدهم؛ ولی متأسفانه در سالهای گذشته یکشکل بسیار مبتذل و زننده از هنر ایرانی در فضاهای قهوهخانهای اجراشده که همان باعث واکنش منفی مخاطب به نقاشی ایرانی شده است. بهنحویکه کارفرما وقتی پیشنهادهای ما را دریافت میکند، فکر میکند قصد داریم خانهاش را به قهوهخانه تبدیل کنیم.
گویا نوعی ضعف ترسیم و تناسبات و شلختگی در اجرا تبدیل به هویت اینگونه از کارشده است.
بگذارید صریح باشم. درآمد این حوزه بسیار بیش از آن است که من وقتم را روی تابلو کشیدن بگذارم. کاری که یک ماه روی یک نقاشی دیواری انجام میدهد تا ۳ برابر حقوقی است که از آموزشوپرورش در سال دریافت میکنم. زمانی که من با تمام انرژی و دقت صرف یک تابلوی کوچک میکنم، بهاندازه یکدهم همان زمانی که صرف یک تابلو دیواری میکنم ارزش مالی دارد. آنهم بدون مشکلات ارائه و بازاریابی و فروش تابلو. ازاینرو من کار هنریام و این تابلوها را صرفاً به خاطر علاقه شخصی دنبال میکنم. البته حالا دیگر تابلوها نیز مشتری خودش را دارد و بهموقع فروش میرود؛ اما به نحوی است که تکیهگاهی اقتصادی تلقی شود که بتواند چرخ زندگی را بچرخاند. دولت نیز حامی نیست.
اصولاً به نظر میرسد ساختاری برای بازار هنر وجود ندارد. برای هنر سنتی نیز بهطور مضاعف چنین است. شاید بازاری محدود در تهران و اصفهان که بر پایه اقتصاد توریسم عمل میکند.
آن بازارها خود باعث زوال کار هنر ایرانی شدهاند. توریست خارجی گمان میکند آنچه میبیند همان چیزی است که به آن هنر ایرانی میگویند و تولیدکنندگان این آثار نیز دلیلی برای ارتقاء سطح کار خود ندارند.
بله. باسمههایی ضعیف در مقیاسهای بسیار کوچک که بتواند بهعنوان سوغات خریداری شود. حتی نمونههای خوب را دیگر در ویترینها نیز قرار نمیدهند. تمام نقشها به چند اسب غلط در منظرهای دور تقلیل یافته. بارنگ گذاری مبتذلی که تنها چند تاچ رنگین روی عناصر است. گویا رنگ گذاری امپرسیونیستی و قلمگیری پاپ آرت بهعنوان تکنیکهای نگارگری ایرانی به کار گرفتهشده است و این وضعیتی است که مدیران فرهنگی نیز از آن رضایت کامل دارند!
بله. چون هرگز یک هنرمند به مدیریت گماشته نمیشود. کجا یک هنرمند متخصص درجهیک به وزارت فرهنگ یا ریاست سازمان میراث فرهنگی کشور منصوبشده است؟ ممکن است مدیری امروز در میراث فرهنگی باشد و فردا در کشتیرانی؛ ولی در ممالک دیگر یک وزیر متخصص ممکن است بیست سال در حوزه خودش کار کند و بقاء داشته باشد. اینها کاملاً مؤثر است.
بگذارید این بحث را بازکنیم. در تمام دنیا و تمام تاریخ ملاحظه کنید که کجا هنر تعالی یافته و ارتقاء پیداکرده است. چه کسانی حامی بودهاند؟ شما هیچ زندگینامهای از میکلآنژ نمیخوانید که در آن از خاندان مدیچی نامبرده نشده باشد. در ایران هم وقتی از شاهنامه بایسنقری صحبت میکنیم باید متوجه ظرفیتهای بایسنقر میرزا باشیم و او را بشناسیم. خطاطی درجهیک که هنوز هم در شیوه کاریاش کسی پس از او بروز نکرده است. وقتی به کتیبههایش نگاه میکنید باور نمیکنید که اینها به دست پادشاه یک کشور نوشتهشده باشد. اینها آموزشهایی بوده چه جز مشق سیاست و رزم و دیوانداری، از کودکی به آنها داده میشده در یک شاخه هنری صاحب فضل تلقی شوند. سلطان احمد جلایی خاتمبندی میکرده. سلطان سلیمان قانونی جواهرساز بوده. شاهطهماسب صفوی نقاش بوده. ناصرالدینشاه اولین عکاس تجربی بوده و در نقاشی نیز دستی داشته و شاگرد کمالالملک بوده است. هرچند آنها بههیچوجه نیز سلسله یا شاهان محبوبی نیستند ولی فتحعلی شاه قاجار شاعر برجستهای بوده است و میبینیم که در زمان قاجار نقاشی گل و مرغ و خوشنویسی بسیار رشد میکند.
اگر شأن هنرمندیشان را به هنرشناسی تقلیل بدهیم، میتوانیم نتیجه بگیریم نقش سفارشدهنده در این امر بسیار برجستهتر از آن است که بتوانیم در قضاوت خود آن را نادیده بگیریم. بر این اساس آیا شما چشمانداز روشنی برای حرکتی که آغاز کردهاید میبینید؟ چه کمی و چه کیفی آیا سفارشها رشد خواهد داشت؟ صرفاً در مشهد و یا در تمام کشور؟
کل کشور و حتی خارج از کشور! خبرها از اینکه درجاهایی نمونه کارهای ما مدنظر قرار میگیرد به من میرسد. شاگردان من امروز بهطور مستقل در این همین حوزه فعالیت میکنند. چه منازل و فضاهای خصوصی و یا بعضاً رستورانها و هتلها؛ همچنین فضاهای مذهبی اعم از حسینیه و یا حرمهای مقدس در مشهد، کربلا، کاظمین و نمونههایی ازایندست؛ باید متذکر شوم که حتی اصفهان!
بگذارید روی حوزهبندی متمرکز شویم. اگر بخواهیم سیری برای این وضعیت قائل شویم، در ابتدای امر عرصه نگارگری یکی روی دیواره کاخها و ابنیه خاص بوده و دیگری وسایل کاربردی حتی روزمره و سپس از دوره قاجار با پدیده تابلو روبرو میشویم…
خیر! همان دوره صفوی! مرقعات! یعنی آلبومهای هنری آن زمان. قطعات هنری از هنرمندان برجسته آن زمان مثل رضا عباسی و یا میرعماد خریداری میشده و در کنار هم جمع میشده و معمولاً بهصورت آکاردئونی. هرچند به دیوار آویخته نمیشده اما مایه فخر یک خانواده تلقی میشده و نمونههایش نیز در موزهها موجود است.
بسیار خب. با این توضیح این سیر را تکمیل کنم که پس از زوال دوره پهلوی حالا بهواسطه تجارب شما، گویا این هنر وارد عرصههای بازتری شده و در فضا نیز به کار گرفته میشود. حالا با این چشمانداز چه فضاهایی بهزعم شما هنوز به این سمت حرکت نکردهاند؟
به نظرم فضاهای اداری. فضاهایی که معمولاً سرد و بیروح طراحی میشوند و عموم مردم باید زمانی طولانی را از جبر در آن بگذرانند. همچنین کارمندان نیز در این فضاها به اسارت گرفتهشدهاند. یک اثر هنری بهخوبی میتواند به تلطیف و مطلوبیت این فضا کمک کند. همچنین فضاهای بیمارستانی. فضاهایی که وظیفهدارند تا مایه طمأنینه و آرامش ما باشند. من حتی وقتی بهعنوان همراه بیمار به بیمارستان امام رضای مشهد میروم، ترجیح میدهم کمی در آن قدم بزنم و از فضاهای دلربایش لذت ببرم. پروژهای که با نگاهی درست به سنت معماری آجری مشهدی خلقشده و توانسته این مطلوبیت را به منِ مخاطب منتقل کند.
در مقیاس کوچکتر، در صنایع تولیدی چطور؟ در طراحی محصول نیز این کیفیتها قابل جستجوست؟
آنچه در موزهها دیده میشود گواه این مسئله است. تقریباً همهچیز زینت شده است. در همین موزه نادری به تزئینات تفنگها نگاه کنید. اسلحه بهعنوان ابزار رزم، بعیدترین چیزی است که ممکن است دستمایه تزئینات قرار بگیرد. ولی نقوش بسیار فریبایی دارد. نکته اینجاست که این اسلحه بخش عمدهای از عمر خود را نه در لحظات جنگ، بلکه در آرامش میگذراند و برای تمام آن دقایق باید بتواند بهعنوان عنصری حائز ارزش، بازنمایی شود. حتی روی آفتابه مسی ما هم قلمزنی وجود دارد؛ اما امروزه با این اجسام بهشدت بیروح مواجه هستیم. اشیائی که وقتی کهنه میشوند باید بهراحتی دور انداخته شوند و کسی دغدغه نگهداری از آنها را ندارد. تمام منازل دارند چینی استفاده میکنند. نقوش روی چینی ما واقعاً چیست؟ کاغذدیواریهای ما چطور؟ هنرمندان ترک با چند نقشمایه محدود چندان توسعهنیافته که از هنر ایرانی گرتهبرداری شده، بهخوبی در انواع محصولات، کسب مزیت میکنند که واقعاً جای تأمل و آموختن دارد. من قصد ندارم کاشیکاری ایرانی را به اتاقهای پذیرایی ببرم با آن رنگهای تند و جان دار؛ اما آیا گرافیک ما نمیتواند مزهای از آن کیفیت را زمینه فضای داخلی ما قرار دهد؟ البته من چند برند ایرانی را میشناسم که اخیراً کارهای حرفهی فوقالعادهای انجام میدهند. روی مبلمان، البسه و زیراندازها کارکردهاند و با خوشنویسی فاخر بیآنکه صرفاً کولاژ کرده باشند، کاملاً فکر شده و قابلقبول عمل میکنند.
حال در یک مقیاس کلان، در مقیاس شهری که فضایی متعلق به همه ماست، شما چه عرصهای را برای حضور نگارگری ایرانی مناسب میدانید؟
شلختگی منظر شهری ما تبدیل به یک وضعیت فراگیر شده است. پیش از آنکه بحث نگارگری مطرح باشد ما ابتدا باید به یک زمینه حداقلِ قابلقبول برسیم. شهر باید قابل باشد؛ باید قابل باشد تا بتواند این فرصت و فضا را به مخاطب بدهد تا بتواند با یک اثر مواجه شود. وضعیت فعلی بیشتر از اینکه فرصت باشد، تهدید است.
مسئلهی دیگر بحث فنی است؛ یعنی ماندگاری آثار. اگر به تجارب نقاشی دیواری موجود نیز نگاه کنیم، میبینیم حتی آثار قابلقبول ظرف چند سال پوستهپوسته شده و از بین میروند و یا با تغییر رنگ آنها مواجه هستیم. مسئلهای که در بسیاری از ممالک دیگر حلشده است، اینجا یک عامل محدودکننده جدی است. عامل دیگر سطح زیر کار است. هر دیواری با متریال خاص خود و وضعیت خلل و فرجی که دارد قابلیتهای خاص خود را داراست. شما روی هر دیواری با هر کیفیتی نمیتوانید اثر مناسبی اجرا کنید. همچنین ماندگاری اثر نیازمند یک نظام پشتیبانی و مرمت است که برای سالها ماندگاری، باید سالها پایش و مراقبت از یک اثر صورت بگیرد.
و اگر بخواهیم وضع موجود نقاشی دیواری را قضاوت کنیم باید بگوییم که نظام کارشناسی و یا نظارت فنی در آن وجود ندارد. شهرداری برای بررسی کار یک پیمانکار ساختمانی استانداردهایی دارد. برای پذیرفتن یک نقاشی دیواری چطور؟ چه کسی بر چه اساسی میتواند نظارت کند که اثر در این مقیاس بزرگ بهدرستی ترسیم و پیاده شده است؟ در بسیاری موارد طرحها نامناسب و افرادی که دعوت به کار میشوند هنوز فاقد آن وزن و جایگاهی هستند که یک جداره شهری به آنها سپرده شود. در مطبوعات جنجال زیادی پیرامون پاک کردن نقاشی دیواری دور میدان فردوسی صورت گرفت. نقاشیهایی که ملهم از شاهنامه انجامشده بود. من مدافع پاک کردن آن آثار از روی دیوار نبودم، اما الآن میتوانم به شما بگویم که آن کارها واقعاً فاقد کیفیت بصری قابلقبول بودند.
اما همچنان من این اولویت را قائل هستم که ابتدا باید به خود شهر پرداخت. به معاونت هنری شهرداری مشهد نیز گفتم که بهجای هزینه برای نمونههای هنر شهری، فقط یک خیابان را در مشهد پیرایش کنید و اجازه بدهید عناصر هویتی معماری مشهد در جبههها و نشانههای آن بروز کند تا مردم نیز به این جریان بپیوندند. سنگاپور که کشوری با قریب به هفتادسال سابقه است با به استخدام درآوردن نشانههای مراکشی، برای خود جعل هویت معماری کرده و از طریق آن خود را توسعه میدهد. ما در حال فراموش کردن شهریم؛ اما حالا اهتمام داریم که پای هنر را به شهر بکشانیم. من فکر میکنم این شهر ملزومات و مقدمات بسیاری نیاز دارد تا عرصهای مناسب برای هنر شهری شود.
.
.
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۳۱، نیمه دوم آذر ماه ۱۳۹۶ ، حرفه نگاری ، صفحه ۷
به قلم: مژگان مختاری
.
کپیرایت این مطلب متعلق به «دوهفته نامه طراح امروز» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) با هر شکل و عنوان، فقط با پذیرش کتبی شرایط گروه رسانهای طراح در ثبت مرجع و ماخذ امکانپذیر است.