گفتوگو درباره شهر روی لبه میانگسترهها، از رویکردهای شهر ومنظر در دو سال اخیر بودهاست؛ شهر موجودیتی است که حل مسایل آن تنها منوط به یک تخصص یا دانش نیست. ایدهپردازی درباره شهرهای آینده، در عصر انقلاب فنآوری اطلاعات و ارتباطات، در فضایی قابل رخ دادن است که میتوان بسیاری از مرزهای محدودیت و جمود فکری را در نوردید.
گفتوگو با «پیمان بانی شرکا»، مدرس دانشگاه، مشاور خلاقیت هنری، طراح صنعتی، طراح گرافیک محیطی، طراح هویت بصری یکپارچه، از این دست از ایدهپردازیهاست و تلاشی که او از زاویه نگاه خود که متاثر از قاعدهی آیندهپژوهی در حوزه طراحی است، به موضوع شهر، آسیب شناسی شهر امروز، و تجسم شهر فردا پیش میبرد.
پیمان بانیشرکا هنرمند و طراحی است که دامنه خلاقیتش را نمیتوان به هیچ زمینهای محدود کرد. وقتی شروع به ایدهپردازی می کند مرزی برای آفرینش نمیشناسد.
«خلاقیت گذر از نظم و قاعده به سمت پردازشی آشوبناک است.» این را پیمان بانیشرکا در تعریف شخصیاش از خلاقیت میگوید. بیاغراق میتوان این تفکر را در تمام مسیرهای فکری و طراحیاش دید. نخستین کلمهای که در مواجهه با آثار پیمان بانیشرکا به ذهن خطور میکند شاید «یگانه و متفاوت» باشد. آثاری که در هر بستری شکل گرفتهاند، پیشروتر از زمان خود هستند و ایجاد کننده موج. آثار او دانسته یا ناخودآگاه همواره منشا اثر برای هنرمندان و طراحان دیگر بوده است و کارهای او در ابعاد مختلف به دفعات توسط سایرین چه در سطح داخلی و چه در سطح جهانی تکرار شده است.
آثار طراحی پیمان بانیشرکا به هیچ اثر همدورهاش در ایران و جهان شبیه نیست و بدون شک بسیاری از این آثار سرخط حرکتهای بصری جهانی بودهاند.
او هرگز درگیر پارادایمها و روندهای جاری نمیشود حتی قویترین هژمونیهای هنری و طراحی اثر چندانی بر وی ندارد. او گامهای بعدی در جهت آفرینش نونگرههای پیش رو را تبدیل به چشمانداز نموده پارادایم پیش رو را یا آیندهپژوهانه پیشبینی میکند و یا نونگرهای را هنرمندانه میآفریند.

بی مقدمه بگویم؛ شما به عنوان یک طراح و هنرمند از واژهای بنام شهر عضلانی صحبت می کنید. قبل از اینکه به سراغ انگیزه شما برای یافتن چنین واژه یا مفهومی برویم، و قبل از اینکه درباره سازوکار چنین شهری برایمان توضیح دهید، ابتدا آن را معرفی کنید.
اول بگویم که شهر عضلانی یک آرمان شهر نیست؛ بنابرین هیچ ایدئولوژی خاصی را دنبال نمیکند، درصدد نسخه پیچی برای هیچ فردی نیست! نه علاقهمند به دنبال کردن تابعیت زمانی است و نه تابعیت مکانی برایش اهمیت دارد! اگر دو مولفه مهم یعنی آسایش و آرامش را که دو هدف عمده بشریت و همچنین انسان شهرنشین بوده و سالیان سال آن را دنبال کردهاست، مدنظر قرار دهیم، ایده شهر عضلانی هم برای جستجوی این دو مولفه، به نحو کارآتر تکوین یافته است.
هنوز مایلیم بدانیم وجه تسمیه این شهر با عنوان «عضلانی» چگونه معطوف به مولفههایی چون آرامش و آسایش خواهد شد؟
این چنین شهری را به این سبب شهر عضلانی خطاب میکنم که در تقابل با شهری است پر از اندوخته و چربی مشابه آنچه در بدن انسان رخ میدهد؛ وقتی که فرد دچار انباشت چربی در بافتها و اندام بدن خود است. فارغ از اینکه وجود چربی در بدن برای مواقع قحطی بسیار مفید و نجات دهنده است، من از این عنوان استفاده میکنم چرا که عضلانی بودن خاصیتی بزرگ دارد؛ داشتن بالاترین کارآیی و هماهنگی بین اعضای یک ارگانیسم. میتوان این کارایی را با انجام حرکات و تمریناتی، بالاتر نیز برد.
اجازه بدهید اینجا بطور مشخص عبارت «سودمند بودن» را استفاده نکنیم؛ چرا که سودمند بودن زاییده دست بشر است؛ در واقع شاخصهی سودمند بودن یا غیر سودمند بودن به مثابه ابزار در جوامع بکار گرفته شده است. عدهای در زمان و مکان مشخص، مالکیت هایی داشتهاند و با سیاست حفظ آن به دیگران این را تلقین کردهاند که تا زمانی که سودمند باشند به درد جامعه میخورند! من مایل نیستم از این عبارت استفاده کنم. در دورانی از تاریخ که بردهداری مرسوم بود، بردگان تا زمانی که سودمند بودند اهمیت داشتند در غیر اینصورت معدوم می شدند. با کمی دقت متوجه خواهیم شد نگاه ما به حیوانات هم همینگونه بوده است؛ دسته بندی آنها به سودمند و غیرسودمند… . موضوع اینجاست که من عضلانی بودن را معادل سودمند بودن نمیدانم. چرا که سودمند بودن یعنی قابلیتهای یک چز یا یک فرد برای یک فرد دیگر.
بیایید از یک آسیب شناسی به موضوع نزدیک شویم؛ شهر عضلانی قرار است چه مزیت نسبی را در دنیای حال و آینده برای ما ایجاد کند؟ مزیتهایی که قائل باشیم در شهرهای کنونی دچار نقصان است؟
در درجه اول، توجه شما را به این جلب میکنم که شهرهای ما در تمام دنیا، بر خلاف شعارها و آرمانهایی که قرنها سر دادهاند در حال حرکتند؛ شعار بیایید «یک جامعه باشیم»، «دهکده جهانی»، «زندگی اجتماعی» و ….، برخلاف جهت طی سالیان و قرنها جامعه جهانی را به سمت فردگرایی و شخصی سازی سوق داده است!. امروزه در دنیای شبکه و ارتباطات گسترده آرزوها و فردیت های افراد بروز یافته است؛ علائق جهانی به سمت فردگرایی می رود، همه الگوهای سنتی بشر پس از یک مشق طولانی به این رسید که همگان به سمت تک و فرد بودن پیش بروند. اشاره کنم که این حرف مخالفتی با ساختار خانواده ندارد.
البته دلایل روانی و هژمونی های قدرت مدار و یا پارادایم های رخ داده در طول تاریخ بر این پدیده موثر بوده اند، اما چون محوریت صحبت ما «شهر» است، باید بگویم ذات و جوهر پدیدهای بنام شهر نتوانسته است کاری برای بشر انجام دهد. شهرهای ما مبتنی بر نظامهای فرمایشی و نیازهای مکانمند و زمانمند و از همه مهمتر اقلیم شکل گرفتهاند با دیدگاههای معمارانه مدرنیستی و دخل و تصرف در فضاهای شهری به یک پدیده سرمایهپذیر تبدیل شدهاند. شاید این برآمده از ترس بشری است که دوست دارد دژ مستحکمی برای جلوگیری از حمله دشمنان احداث کند که از برج و باروهای قرون میانی گرفته تا آسمانخراشهای عظیم قرن بیستم، را اینچنین متخاصم و غیر انعطافپذیر متجلی ساختهاند! در هر مرحله از تاریخ، این واکنشهای از نوع بشری در مقابل ترسهایش، میتوانست سناریوهای خلاقانهتری را برای بقا و ماندگاری رقم بزند؛ اگر ما وجود خطر و ترس را از این ماجرا برداریم بدون آنکه بخواهیم داستانی تخیلی تعریف کنیم، به جای برج و بارو ساختن و خندق کندن شاید میتوانستیم راه دیگری پیدا کنیم و از خود محافظت کنیم… .
این شهر عضلانی چگونه رابطهای با انسان شهرنشین پیدا می کند؟ او را در چه جایگاهی می بیند و دقیقا چه تمهیداتی را برای او مهیا کرده است؟
شهر عضلانی نیازمند اگرها و بایدها نیست! بیشتر از فردیت شهروندانش شکل می گیرد؛ چرا که انسان وقتی به آرزوهایش نزدیک شود، درخشش هایش بروز پیدا می کند اگر ما این عملکرد بظاهر عجیب را به شهر هوشمند مرتبط و متصل کنیم، میتوان با بهرهگیری از تکنولوژیهای نوین امروز، جوری پازلها را به یکدیگر بچسبانیم که فردیت هر فرد جایی بروز پیدا کند و درخشان شود؛ در ذات عبارت آرمان شهر، یک فرض نهادینه شده وجود دارد؛ که انگار از ابتدای تعریفی در یک ناکجاآباد برای آن آرمان شهر ارائه شده است و آرزوی رفتن و رسیدن به آن در ذهنها پرورانده شده است. اما در شهر عضلانی، افراد در طیفی از کاراییها شخصی بودنها و قابلیتهای فردی آن را میسازند؛ پس یکی از ارکان این شهر این است که همه افراد میتوانند آن را بسازند.
فکر نمیکنید همین تصویر از یک شهر عضلانی تا حدودی آرمان گرایانه باشد؟
بگذارید پاسخ شما را با یک سوال پیش ببرم؛ آیا شهرهای کنونی ما تا امروز مطابق خواست و دلخواه یک گروه از افراد شکل نگرفتهاند!؟ چگونه است که ما در شهر های ارگانیک و غیر ارگانیک هرگونه که دلخواهمان بوده است طی تاریخ رفتارکردهایم وقتی امکان اِعمالِ اراده برای قشرهایی از جامعه وجود دارد، چرا این فرصت مولد و زایا در اختیار همه قرار نگیرد؟ کافی است این شهر تا حدودی زیرساخت های انعطافپذیر داشته باشد در عین حال چگونه مانع اغتشاش شویم این چیزی است که صورت مسئله متفکرین و اندیشمندان است و در مسیر توسعه باید این را به دست آوریم مثلا یکی از اهداف شهرها حفاظت بود، حفاظت داراییها. اما این جا این شهر به دنبال دارایی نیست. طبعا وقتی دارایی محور نباشد این خلاقیتهای فردی است که ارزشآفرینی میکند نه خود شهر که متر به متر زمین آن قیمت پیدا کند. در نتیجه یک منطقه فقط چون نام ایکس و ایگرگ را می گیرد گران نیست. این خانه گران است زیرا فردی توانسته است یک پروژه عالی در آن پیاده کند. من برای این عالی تعریف نمیگذارم که یعنی سنگ آن گران است یا متریال آن ارزشمند است یا نه؟ شاید فردیتی در این بوده است که این خانه را خیلی عالی کرده است. در نتیجه خود به خود اتفاقی رخ میدهد. یعنی بین شهر طبقه به وجود نمیآید. در مناطق پایین شهر همیشه خانه های بسیار گرانقدر هم وجود داشته و دارد در الگوی قبلی ما باید تمام خواص انسانها را که در مناطق شهری ارزانتری هستند نادیده بگیریم. منظورم این است که بالاخره این بنا توسط یک معمار حسابی ایجاد شده است و کار فوق العاده خود را انجام داده است. عده ای انسان با یک شیوه شخصی فوق العاده در آن زندگی کردهاند. من اصلاً در مورد پول صحبت نمیکنم. در مورد ابعاد و اندازه صحبت نمیکنم. در مورد جایگاه اجتماعی هم صحبت نمیکنم. تکرار میکنم در مورد سودمند بودن هم صحبت نمیکنم، اما وقتی شما چیزی یا جایی را میبینید و میپسندید پس این خوب است که مورد پسند است. اگر جایی را عده ای میپسندند پس فوق العاده است. اما طبق الگوی قبل چون اسم این منطقه ایکس است دیگر کسی به آن نگاه نمیکند. چون مبتنی بر چربی اندوخته نه بر عضله به سوژه نگاه میشود. یعنی اینجا اگر کارایی عضلانی وجود دارد دیگر فرقی نمیکند که کجا باشد. این یک تعریف کلی از یک دیدگاه انسانی است.
جایی از صحبت هایتان، به این اشاره کردید که این عملکردهای بظاهر عجیب شهر عضلانی را می توان به شهر هوشمند مرتبط و متصل کرد. آیا از منظر حضور تکنولوژی این ارتباط را برقرار می کنید؟
اول بیاییم از منظر تکنولوژی این اتصال را بررسی کنیم؛ تکنولوژی کمک کرده است که ما هر روز عضلانی تر شویم؛ اصولا اطلاعات به ما کمک میکند عضلانی تر باشیم. تمام کارهای خلاقانه که بشر تا به امروز انجام داده با همین پنج حس و ادراک، پردازش دانستهها در ذهن خود، یا اتودهای بروزیافته انجام داده است. این خوب است که برای مسائل در این شهر از هوش مصنوعی استفاده کنیم که فرد فرصت پیدا کند به درخشش های فردی برسد نه اینکه وقت خود را برای حل مسائل ساده ای که می شود توسط تکنولوژی و اینجا با زیر مجموعه هوش مصنوعی انجام شود صرف کند. به عنوان مثال هنر های دیجیتال که بحث واقعیت مجازی (Virtual Reality) و واقعیت افزوده (Augmented reality)، در آن مطرح است، کمی که در این زمینهها تمرکز کنیم میبینیم جهانی که ما در آنیم هم بسیار شبیه به جهان مجازی است که از این پس میخواهم آن را جهان اختیاری بنامم. این را یا خواب می بینید یا در بیداری، بالاخره چیزی از وجود خود بیرون میکشیم. یا در تخیلاتمان بوده یا تجسم کردهایم، یا در ترس ها و آرزوها یا حتی در اتود کردن های گروهی و فردی بوده است.
جایی دیگر از صحبت هایتان، به انعطاف پذیری شهر عضلانی اشاره کردید. بیشتر بسط می دهید؟
من دوست دارم یک بار دیگر در مورد انعطاف پذیری صحبت کنم. شهری که انعطاف پذیر است چگونه شهری است؟ جدای اینکه ما این شهر را از نو میسازیم، قسمتی از شهر را برای اینکار پایلوت میکنیم، یا اصلا از پایه آن را در نقطه ای میسازیم حتی شناور بر روی آب. میتوان از قدیم ژنوم پویا جدا کرد و به این شهر افزود. خیلی از چیزهایی که بشر تا به امروز تولید کرده، فوق العاده است. خیلی چیزها هم نه. دوباره برمی گردم به اینکه چرا می خواهم سودمند بودن را کنار بگذارم چون هر چیزی که ما فهمیدیم برای ما خوب است را مفید می دانیم چیزهایی که نمیدانیم بر اساس این دیدگاه برای ما مفید نیستند. انسانی را درک نمیکنیم و به نظرمان آدم خوبی نیست. من اینجا مسائلی را که اساسا بد هستند به چالش نمیکشم. تکلیف آنها مشخص است ولی خیلی از آدم ها هستند که در پیرامون حضور دارند و ما نمی دانیم چه خاصیتی دارند چون تا به امروز فکر می کردیم افراد باید سودمند باشند که طبق معیار و فیلترهای ما باید عمل کنند شاید این شهر عضلانی این شانس را به افرادی بدهد. افرادی که تا به امروز هیچ ویژگی خاصی از آن بروز نکرده بوده است دارای یک ویژگی درخشان شوند. حالا ما به این نتیجه رسیده ایم که هر تک خاصیت کوچک بالاخره بعد از گذر زمانی جهان را متحول می کند که به نظر نمی آمده که در دوران خود هیچ خاصیتی داشته باشد. این هم در هنر و هم در علم و دانش دیده شده است. در ادبیات و شعر از این دست مثالها بسیار است. حرف های زده شده که ۱۰۰ سال بعد فهمیدهاند چقدر مسایل را روشن کرده است.
بیایید به معلولیت نگاهی بیاندازیم. معلولیت محدودیتی است برخواسته از علتهای ناشناخته برای ما و یا ناتوان از رفع آن. به این ترتیب شاید با یک نگاه یکساننگر همه معلول کمدانی و کم توانیمان باشیم. به عنوان مثال هواپیما به مانند ویلچری است بالدار برای تمامی سرنشینانش، چه خلبان چه قهرمان دو، چه معلول حرکتی. همگی توان پرواز ندارند. اگر نگاهی به تاریخ بیاندازیم بروز فرصتها و شانسهایی در قالب رشد بینش و نگرش جوامع، فرصتهایی را به وجود آورده است و در اختیار انسانها قرارداده است. به فرض رسانههای امروزی فرصت درخشش را در اختیار طیف گستردهتری از مخاطبین عام قرار داده است. شهر عضلانی شهر توسعه فرصتهاست.
با تعریف شما، شهر عضلانی، به فردیتها بها می دهد و این در تضاد کامل با بسیاری از تئوریهای جامعه شناسانه است. در شهر عضلانی چگونه باید به نیازهای جمعی انسان پاسخ گفت؟
بگذارید صراحتا بگویم شهر عضلانی مخالفتی با اجتماع ندارد. همانطور که در بالا اشاره شد، فرد خودش مهمترین جایگاه را در شهر عضلانی دارد. وقتی که به اجتماع بها میدهیم ناخودآگاه فردیت را حذف میکنیم؛ همانگونه که انسان از غار تا حال موفق شد گونههایی از خودش را در اقلیم های مختلف هماهنگ و تکثیر کند و توسعه دهد، پای به مسیر خلاقیت و نوآوری گذاشت. در این روند خود به خود جامعه شکل گرفت. شکل امروزی جامعه مقداری برگرفته از کهنالگوی انطباقپذیری اقلیمی و یا همانطور که پیشتر گفته شد حفظ داراییهاست که خود به خود چارچوبهای اقتصادی را شکل داده است. جامعه غار تا حال عمدتا ناگزیر از این سیر تاریخی بوده است. در شهر عضلانی جامعه همنشینی افراد به اختیار میباشد.
محوریت اصلی این شماره از فصلنامه، شهرهای نوآور و مدیریت نوآوری در شهرهاست. ایدهی شهر عضلانی، آیا به عنوان یک ابرشهر تکنولوژیک نوآورانه است یا بهواسطه فردیت گرایی آن یا وجوهی دیگر؟
من در این ایده، به دنبال یک ابر شهر فضایی نیستم؛ آنجا هم شهر الزاماً عضلانی نیست. برای عضلانی بودن بهتر است بیش از حد تخیلات را به بیراهه نکشانیم. خوب است که خلاقیت ما در مسیر رو به جلو و چشم انداز هایی آفرینشگر باشد؛ اینجا بزرگترین چشم انداز و در واقع آرزو درخشش فردی است، مدیریت نوآوری نیز در چنین فضایی باید با همین درخشش فردی کار کند. «طراح» امروزه به مجری دستورات کارفرما تبدیل شده است. اینجا درخشش فردی طراحی کجا رفته است؟ قبول کنید ما به دفعات مجبور به خودسانسوری شدهایم. فرآیندهای تصمیم سازی تا تصمیمگیری، بطور فراگیری، یک سویه، خطی و دارای نوعی صلبیت در بروز درخششهای فردی شدهاند. این مسئله البته در زمینه هایی مثل موسیقی و هنرهای تجسمی تا حدودی کمرنگ تر است و فرد کار دلخواه خود را انجام می دهد. به نظر من، در حوزه شهرسازی و معماری، عوامل مختلفی باعث عدم اعمال موثر نوآوری در فرآیندها می شود: یکی، عدم تطابق تکنولوژی و امکانات فنآورانه با ایدههای فردی و خلاقیت اندیشه ها است. عامل بعدی، خودسانسوری است که اشاره شد در مقابل فرامین کارفرما و قوانین رخ می دهد، این هم قابل درک است که هر کاری که افراد بخواهند انجام دهند شدنی نیست اما در مقابل، بسیاری از اندیشهها و ایدهها، تحقق پذیرند. اما نکته اینجاست که اصلا چه کسی حدود کاربردها را تعیین میکند؟ کاربردها هم تعریف خود بشر است. از دید طراحی، بالای پنجاه درصد درخواست های سطح شهر گرفتار خودسانسوری می شود از منظر روند تاریخی، چشم انداز کره زمین گرفتار خیلی چیزهاست به طور مثال مسائل زیست محیطی. شهرها تا به امروز خودشان به وجود آورنده این مسائل زیست محیطی بوده اند، برای اینکه (به واسطه انباشت چربی) چالاکی لازم برای پاکیزه کردن خود را ندارند. شهر عضلانی با تکنولوژی روز یکی از ایدههای اصلی که دنبال میکند همین است. در این شهر به جای شعار دادن که آلودگی تولید نکنیم سعی در پیدا کردن روش هایی است که هر چیزی در خودش به بهترین حالت یا بازیافت شود یا با کمترین انرژی تولید شود. در شهر عضلانی می توان خیلی چیزها را حذف کرد یعنی به جای اینکه به فکر بازیافت باشیم از ابتدا به گونهای دیگر مسئله را شکل میدهیم. اگر برای حل مسئله، مسائل جدید ایجاد کنیم با انباشتی مواجه میشویم که غیر قابل حل خواهد بود. شهر عضلانی به دنبال ساده سازی است. منظور ساده انگارانه نیست. ساده کردن به واسطه یک پروسه بسیار پیچیده و قوی و به روز طراحی. من نمی خواهم بیانیه صادر کنم که فقط سادگی زیباست اصلاً مسئله در این نیست منظور هم این نیست که پروژه هایی که بارها در طول تاریخ اتود شدهاند را خوب و بد کنم. سادگی پتانسیلی دارد که می تواند تبدیل به زیرساخت شود. زیرساختی که با استفاده تکنولوژیک از زمان میتواند کارایی داشته باشد نظام این شهر بر مبنای این نیست که تولید زباله بکند، به هر شکلی. گاهی این زباله ساختمان هایی است که هر بیست سال تخریب می شود که خود پرت انرژی است. گاهی هم کالای FMCG که در روز به تعداد زیاد مصرف می شود. در حال حاضر ما در شهرهای زندگی میکنیم که بازه تولید زباله در آن بین یک دقیقه تا بیست سال است اینجا دستورالعملی برای کسی نیست در ذات شهر عضلانی یکسری امکانات وجود دارد و باز بحث انعطاف پذیری اینجا مطرح می شود. مثلا برای ساختمان هم راهکارهایی هست. اگر ساخت انعطاف پذیر باشد، میتوان قطعات را باز کرد و پلان را تغییر داد. میتوان آن را از ابتدا در ضوابط ساختمانی پیشبینی کرد. سازههایی در شهر میتواند تعریف شود که تمام دیوار و اسکلت قابل باز شدن از هم باشد و بتوان آن را به صورت مادولار به پلان دیگر تبدیل کرد، طبقات کم و زیاد شود و تغییر کاربری بیابد که با تکنولوژی امروزی دور از ذهن نیست. میتوانیم به این طریق زباله ساختمانی نداشته باشیم و با کمترین انرژی این اتفاق بیفتد. به جای اینکه فرد را از توسعه سرمایه اش باز بداریم به دنبال راهکار خلاق برای همه باشیم.
.
.
منتشر شده در: فصلنامه تخصصی شهر و منظر، شماره ۴۰، بهار و تابستان ۱۳۹۸ ، بخش همپرسی
به قلم: نوا توکلیمهر
.
کپیرایت این مطلب متعلق به «فصلنامه تخصصی شهر و منظر» میباشد. لذا بازنشر آن در نشریات و فضای وب (وبسایتها یا شبکههای اجتماعی) فقط با درج کامل نام نویسنده، محل انتشار و نشانی وب سایت مجله طراح (www.theDesigner.media) به عنوان ماخذ امکانپذیر است.